eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
10.1هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 دوم فروردین 1361 - سالگرد عملیات ‌بزرگ ‌و پیروزمند فتح‌المبین مکان: غرب ‌دزفول- اهداف ‌عملیات: آزادسازی ‌بخش ‌وسیعی ‌از خاک ‌میهن ‌و خارج ‌ساختن ‌شهرهای ‌دزفول،اندیمشک و جاده اندیمشک-اهواز از برد توپخانه‌ و سایت‌موشکی ‌دشمن ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 2 فروردین 1361 – سالگرد عملیات بزرگ فتح‌المبین 💠 نقش دلیرمردان ارتش، تیزپروازان هوانیروز و بسیجیان دریادل در عملیات فتح المبین 🌸🌼🍀در عملیات پیروزمند و غرورآفرین فتح‌المبین عملیات 1361 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk دفاع مقدس https://www.instagram.com/tv/Cbch7RxFVqc/?utm_source=ig_web_copy_link تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
🌴خاکریز خاطرات🌴 💠 رزمنده‌ای که یک ستون بزرگ از دشمن را اسیر گرفت‼️ عملیات فتح المبین بود. به همراه رزمندگان گردان روی ارتفاعات سایت رادار مستقر بودیم؛ در دشت چنانه تا تپه‌های دوسلك و ارتفاعات برقازه غوغایی بود. سربازان عراقی تجهیزات و امکانات خود را رها کرده و بی هدف و سردرگم به این طرف و آن طرف می‌رفتند. من با وانت تویوتا خود را به نزديك آنها رساندم و يك خودروی جیپ عراقی را که سالم و روشن در کنار جاده رها شده بود دیدم،خودم تنها سوار جیپ شدم و به راننده تویوتا گفتم که به مقر گردان برگردد. حدود يك کیلومتر جلوتر رفتم و به يك مقر عراقی رسیدم. سربازان عراقی آنجا وحشت زده و پراکنده بودند؛ با مشاهده خودروی فرماندهی، به تصور اینکه فرمانده‌ی خودشان آمده به سرعت دور ماشین حلقه زدند. من هم که فقط يك دوربین و يك قطب نما همراه داشتم مانده بودم چه کار کنم. ناگهان فانسقه‌ای که در داشبورد ماشین بود نظرم را جلب کرد، سریع آن را برداشتم و با سلاح کلت که روی آن بسته شده بود يك تیر هوایی شلیک کردم. عراقی‌ها که تازه متوجه اشتباه خود شده بودند و مرا با لباس سبز سپاه دیدند، همگی به عنوان تسلیم دست‌های خود را بالا بردند و يك ستون بزرگ اسیر تشکیل شد. من هم فقط با اشاره دست آنها را به سمت خط خودمان هدایت کردم.》 ─ (راوی: احمد فتوحی فرمانده‌ی گردان تبوك تیپ ۱۷ علی بن ابی طالب-ع - قم) ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
لبخندشان ؛ نشان از یک فتح مبین دارد إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا .... منطقه دالپری اسفند ۱۳۶۰ ۱۴_امام‌حسین (ع) ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | "ایستاده در غبار" - سکانس های عملیات 🌴 سرگذشت احمد متوسلیان، فرمانده تیپ محمد رسول الله(ص) (ص) 🎞 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk دفاع مقدس https://www.instagram.com/tv/CbcrAJlFFnH/?utm_source=ig_web_copy_link تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
📷 🌿 ، فرمانده تیپ۲۷ محمدرسول الله(ص) ۱۳۶۱ (ص) ▫️۱۲۳ قبضه توپ عراقی ها پشت این ارتفاعات بود و با اینها منطقۀ رودخانه و و اطراف را زیر آتش قرار می دادند. و طی حمله شب اول ، رزمنده های تیپ۲۷ همۀ اینها را سالم گرفتند. برای بازدید به نبرد آمده است. آن کسی هم که با سر توی شکم حاج احمد رفته است، حمیدرضا فرزاد می باشد. به محض اینکه حاجی از ماشین پیاده می شود، رزمنده‌ها به سمت ایشان می روند تا با ایشان روبوسی بکنند. فرزاد می گوید: «با هجوم شدید بچه ها، بنده با سر رفتم تو شکم حاج احمد .»😊 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
دفاع مقدس
📷 #انتشار_عکس_برای_نخستین_بار 🌿 #حاج_احمد_متوسلیان، فرمانده تیپ۲۷ محمدرسول الله(ص) #انتشار_برای_ن
🌴 عملیات 🔹 به فاصلۀ ۴۰ ساعت قبل از عملیات، ساعت ۸ صبح روز ۲۹ اسفند سال ۱۳۶۰ ، ، تمامی فرماندهان گردان های ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) را جهت شرکت در جلسۀ اضطراری به قرارگاه فرعی نصر۲ فراخواند؛ چرا که بنا بود رزمندگان این تیپ، نقشی حساس در نبرد گستردۀ ایفا کنند. در این میان، نوک پیکان حملۀ تیپ را ، و تشکیل می دادند. بر اساس توجیه مانور از سوی ، این سه گردان می بایست پس از ۸ کیلومتر پیشروی به موازات سنگرهای کمین و دیگر استحکامات دشمن در ارتفاعات ، دست به کار اجرای مأموریت اصلی خویش می شدند. مأموریت اصلی این گردان ها عبارت بود از: پیشروی در عمق ۱۲ کیلومتری مواضع اشغالی دشمن، ضربه وارد آوردن از پهلوی خصم و تصرف . بر ضرورت اجرای اصل غافلگیری تأکید زیادی داشت. او در این جلسه گفت: «...اگر این گردان ها قبل از رسیدن به تپه های کنار جاده - ، یعنی توی این دشت باز ۸ کیلومتری درگیر بشوند، احتمال اینکه حتی ۳۰ درصد نبروهای آنها هم بتوانند به جاده برسند، ضعیف است. حتی بعد از رسیدن آنها به جاده هم، درگیری؛ ۵۰ درصد از گردان ها تلفات می گیرد. به خاطر همین مسائل، اصل غافلگیری باید صد در صد اجرا شود.» 📘 منبع کپشن: کتاب ، نوشته - صفحه ۸۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | بخشی از سخنان رحیم صفوی، جانشین فرمانده سپاه 🌴پس از عملیات‌های، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس ⏳ سال 1361 دوران ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk https://www.instagram.com/tv/CbdP6NPF4wE/?utm_source=ig_web_copy_link
🔹 سررشته کارها دست خداست ▫️پیش از عملیات فتح المبین، قرار بود امکانات وسیعی در اختیارمان بگذارند. اما موقع عملیات، امکانات رسیده بسیار اندک بود. این امر باعث نگرانی من شد. پیش خود فکر کردم که چطور با این امکانات کم می توانیم یک تیپ جدید تشکیل بدهیم و عملیات موفقیت آمیز انجام شود؟ ▪️شب هنگام، برای وضو گرفتن، به محوطه آمدم، در همان تاریکی شب، گرمی دستى را بر شانه ام حس کردم، روی برگرداندم و برادر سپاهى را دیدم که می گفت: برادر احمد! شما خدا و ائمه را فراموش کرده اید؟! به خدا توکل کنید و امکانات را نادیده بگیرید. به حق قسم، پیروزی نصیب شما خواهید شد. 💠 سخنانش قلبم را آرام کرد. آن شب آموختم که امکانات اصلی نزد خداوند است. —_راوی: جاويد الاثر حاج احمد متوسلیان) 🌷 فرمانده ۲۷محمدرسولالله (ص) ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk https://www.instagram.com/p/CbdUK8lLhaQ/?utm_source=ig_web_copy_link تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
📚 کتاب: "لشکر نُه نفره" 💠 خاطرات تنی چند از فرماندهان شجاع ارتش جمهوری اسلامی ایران از عملیات فتح المبین 🌴 دوران ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
خاطرات دفاع مقدس-لشکر نُه نفره.pdf
821.5K
📚 نسخه PDF | کتاب: "لشکر نُه نفره" 💠 خاطرات تنی چند از فرماندهان شجاع ارتش جمهوری اسلامی ایران از عملیات فتح المبین 🌴 دوران ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 2 فروردین 1361 – سالگرد عملیات پیروزمند فتح‌المبین 🎥 فیلم | وقتی شهید محسن ‌وزوایی و گردان ‌حبیب ‌بن ‌مظاهر (تیپ27محمدرسول‌الله-ص) ستون فقرات دشمن را شکسته و راه را برای ادامه عملیات می‌گشاید (ص) ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk دفاع مقدس https://www.instagram.com/tv/CbdaDKTFV-Z/?utm_source=ig_web_copy_link
دفاع مقدس
📆 2 فروردین 1361 – سالگرد عملیات پیروزمند فتح‌المبین 🎥 فیلم | وقتی شهید محسن ‌وزوایی و گردان ‌حبیب
💠 معجزه و امداد الهی در عملیات فتح‌المبین ⁉️ داستان گم شدن گردان حبیب در عملیات فتح المبین 👈حتماٌ بخوانید 🔹مقارن ساعت 10 صبح روز یكشنبه اول فروردین ماه 1361، حاج‏ احمد فرماندهان سه گردان سلمان، حبیب و حمزه را به قرارگاه فرعى نصر 2 احضار كرد تا براى آخرین بار، آنان را نسبت به جزییات مأموریت فوق‏ العاده خطیرشان توجیه كند. از آنچه در این دیدار معنوى میان حاج احمد و شهیدان چراغى، قجه‏اى و وزوایى گذشت، هیچ نمیدانیم. مقارن ساعت 3 بعدازظهر، نیروهاى گردان حبیب، سوار بر نفربرها، به محل تجمع منتقل شدند. در آنجا شهید وزوایى، طى سخنانى كوتاه، سرخطهاى اصلى مأموریت محوله به گردان حبیب را براى نیروهاى این گردان شرح داد و پس از توجیه كامل آنان، همگى سوار بر نفربرها، روانه خط اول جبهه شدند. فرماندهان گردان‏هاى سلمان و حمزه نیز، یگان‏هاى خود را توجیه و پشت خط مقدم مستقر كرده بودند. 🔸ساعت 7 بعدازظهر، گردان حبیب به دامنه محور «بِلِتا» رسید و رزمندگان پس از اداى نماز مغرب و عشاء، مشتاق و ملتهب، به انتظار صدور دستور پیشروى نشستند. ساعت 30/10 دقیقه شب، صداى پرصلابت حاج احمد از بیسیم قرارگاه شنیده شد كه به رزم‏آوران حبیب، و دو گردان حمزه و سلمان دستور آغاز پیشروى را ابلاغ كرد. محسن وزوایى، خود پیش‏تر به همراه عناصر اطلاعات تیپ، مسیر ستون‏كشى شبانه را چند بار طى كرده بود، اما تردد یك اكیپ كوچك شناسایى كجا و حركت یك ستون 1200 نفرى كجا؟! حتى اگر سر و صداى ناشى از برخورد اسلحه و تجهیزات نیروها را هم در نظر نگیریم، تنها صداى سر قدم‏هاى بلند یكهزار و دویست جفت پاى پوتین‏ پوش رزم‏ آوران بر بستر شنى رودخانه فصلى، خود غوغایى به پا مى‏كرد كه در آن خاموشى ظلمانى دشت شب‏زده، از مسافت چند كیلومترى به خوبى شنیده می شد. ▪️در همین اثناء ستون نیروها به سنگرهاى كمین دشمن نزدیك شد. حوالى ساعت 11 شب، گردان حبیب از خط اول دشمن با موفقیت عبور كرد. به صلاحدید حاج احمد، نقطه كمكى براى جهت‏ یابى و ادامه پیشروى گردان حبیب در عمق 8 كیلومترى دشت، تپه‏اى تعیین شده بود كه آن را تپه تانك نامگذارى كرده بودند. این در حالى بود كه گردان‏هاى سلمان و حمزه در دو سوى تپه تانك و تپه پیاده مستقر شده، منتظر رسیدن گردان حبیب و ادامه پیشروى بودند. پس از یك ساعت پیشروى در دل دشت، براساس محاسبات قبلى، ستون نیروهاى حبیب قاعدتاً بایستى به تپه تانك میرسید، اما... «... هنوز دشت را به نیمه نرسانده بودیم كه بلدچى گردان آمد و گفت: راه را گم كرده‏ایم! وسط آن دشت بزرگ كه هیچ طرف آن معلوم نبود، سرگردان شدیم. ولوله عجیبى در بچه‏ هاى گردان افتاد...». ▫️گردان حبیب، ساعتى پیش از آغاز عملیات سراسرى، در عمق مواضع دشمن گم شده بود! حتى اعزام تیم‏هاى شناسایى به اطراف نیز، گرهى از این كار فرو بسته باز نكرد. لحظات به سختى سپرى میشدند. به ناچار محسن وزوایى جهت كسب تكلیف از حاج احمد، با قرارگاه فرعى نصر 2 تماس گرفت. ➖ «... بعدها حاج احمد میگفت: ما پشت بی سیم منتظر بودیم كه گردان حبیب به منطقه برسد و نتیجه را به ما اعلام كند. یك وقت شنیدیم محسن مى‏گوید؛ حاجى! ما هدف را گم كرده‏ایم، تپه تانك را پیدا نمی كنیم. حالا هم نمیدانیم كجا هستیم تا موقعیت خودمان را به شما اعلام كنیم.» 🔹به فاصله طرفةالعینى، خبر گم شدن گردان حبیب، به بالاترین رده‏هاى فرماندهى عملیات رسید. به روایت یكى از فرماندهان ارشد سپاه: «... این، خیلى خطرناك بود كه نیرویى به استعداد 1200 نفر(26)، در شرایطى كه از خط اول دشمن هم گذشته و در وسط نیروهاى دشمن قرار گرفته، حالا به هدف نرسد. قرارگاه فرماندهى جبهه نصر و به تبع آن، قرارگاه كربلا، مركز فرماندهى مشترك سپاه و ارتش، با نگرانى به صورت مستمر این مسأله را پیگیرى می كردند. در آن دل شب، بیسیم‏هاى قرارگاه فرعى نصر 2 حتى یك لحظه هم خاموش نبودند. همه از حاج احمد می پرسیدند: بالاخره نتیجه چه شد؟... در آن شرایط مضطرب كننده، حاج احمد فقط یك جواب كوتاه براى این پرسش‏ها داشت. او می گفت: ان‏شاءاللَّه به هدف می رسند. به زودى ما خبرش را به شما می دهیم.» 🔸با گم شدن گردان حبیب، سرنوشت كل عملیات به خطر افتاده بود. در اوج نگرانى رزم‏ آوران، محسن وزوایى به گوشه‏اى رفت، تكبیرةالاحرام گفت و به نماز ایستاد. دو ركعت نیایش، دو ركعت حضور.پس از سلام نماز، دست نیاز به درگاه بنده‏ نواز كارساز دراز كرد و با نهایت تضرع، مناجاتى آتشناك به محضر خیرالناصرین عرضه داشت. ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
دفاع مقدس
💠 معجزه و امداد الهی در عملیات فتح‌المبین ⁉️ داستان گم شدن گردان حبیب در عملیات فتح المبین 👈حتماٌ
▫️ (قسمت دوم) 💠 یكى از خبرنگاران مجله امید انقلاب كه خود در جمع رزمندگان گردان حبیب حضور داشت، در گزارش این واقعه نوشته است: «... برادر محسن دست به دعا برداشت و گفت: خدایا! الان تمام مردم ایران چشم انتظارند. مادران و پدران شهدا در التهابند. قلب امام، نگران این حمله است. در این حمله، نه آبروى ما بندگان حقیرت، كه آبروى اسلام در میان است. خدایا! اگر مى‏دانى كه نیت‏هاى ما خالص و فقط براى توست، یارى‏مان كن، راه را نشانمان بده. خدایا! تو براى موسى‏ دریا را شكافتى و راهش دادى. تو براى محمد(ص)غارى را قرار دادى و به امر تو عنكبوت بر درگاه آن تار تنید. خدایا! ما كوچكتر از آنیم كه درخواست كنیم براى ما كارى انجام بدهى. خداوندا! تو را به حق امام زمان(عج)، تو را به حق نایبش خمینى، تو را به حق حسین(ع) كه ما به خونخواهى او قیام كرده‏ ایم، قَسَمت می دهم ما بندگان حقیر و ضعیف را از این درماندگى نجات ببخش!». 🔸این حالت دعا و تضرع در قرارگاه فرعى نصر 2 نیز به وجود آمده بود. حاج احمد خود بعدها از آن لحظات معنوى، براى یكى از رزمندگان تیپ 27 سخن گفته بود: «... بعد حاجى گفت: داخل قرارگاه برادرها دل‏شكسته شدند. رفتند گوشه‏اى دنبال دعا و تضرع به درگاه خداى متعال، تا شاید فرجى حاصل بشود. من هم به خدا عرض كردم؛ خدایا! آیا تو رضا مى‏دهى كه فردا بر بستر این رود فصلى رودى سرخ از خون بچه‏ ها جارى بشود؟ تو كه این را نمی خواهى، پس خودت این گره را از كار ما باز كن!». ▪️محسن وزوایى، پس از سجده شكر بر خاك دشت شب‏زده، قد راست كرد و به سوى نیروهاى گردان بازگشت. شهید بزرگوار عمران پُستى در خاطرات خود از آن شب گفته است: «... بعد از مدتى برادر وزوایى آمد و گفت: برادرها...! ستون را عقب، جلو كنید. یك مسیرى را مشخص كرد و گفت: از این طرف حركت كنید. ما راه افتادیم و به همان مسیر ادامه دادیم. دشت وسیعى جلوى روى ما قرار داشت. نمی دانستیم به كدام طرف مى‏رویم؛ اما گویى یك هاتف غیبى به ما مى‏گفت؛ به راهى كه می روید مطمئن باشید.» ▫️پس از یك ساعت پیشروى ستون نیروها، به ناگاه از دل سیاهى شب، شَبَحِ بزرگى نمایان شد...«تپه تانك» بود! 🔸«... در قرارگاه فرعى نصر 2، صداى پرطنین محسن وزوایى را از پشت بی سیم شنیدیم كه خطاب به حاج احمد مى‏گوید: حاج آقا!... راه را پیدا كردیم... رسیدیم به تپه تانك! همه از خوشحالى بال درآورده بودیم. بی اختیار همدیگر را بغل مى‏كردیم و از شوق اشك مى‏ریختیم، اما حاج احمد خیلى آرام بود. چه آن وقت كه خبر گم شدن گردان را دریافت كرد، و چه حالا كه به یارى خدا بچه‏ ها راه را پیدا كرده بودند، سر سوزنى مستأصل نشده بود. فقط یك نفس عمیقى كشید و با یك تبسم ملیحى زیر لب گفت: خدایا، شكرت!». 🔹به جرأت می توان گفت كه در طول دفاع مقدس، یكى از بارزترین جلوه‏ هاى امداد الهى به رزمندگان اسلام در آن شب تجلى یافت. حقیقتى كه موجب شد تا سردار شهید حاج همت در تحلیل خود در مورد مجموعه عملیات دفاع مقدس بگوید: ➖«... اصلاً اسم فتح‏ المبین را نباید عملیات نظامى گذاشت. این حمله با آن شوق روحانى و آن عظمت معنوى‏اش در آینده به هیچ‏وجه نباید به عنوان یك عملیات نظامى محسوب شود!». تجلى عینى این شوق روحانى و عظمت معنوى نبرد فتح‏ المبین، تنها در این واقعه شگفت خلاصه نمى‏شود. این ماجرا حكمت باطنى دیگرى هم داشت. به گفته یكى از عناصر اطلاعات تیپ 27: ▪️«... این گم كردن راه، چندان هم بی حكمت نبود. از آنجایى كه این عملیات را خداوند هدایت می كرد، دیدیم كه با گم شدن بچه‏ هاى گردان حبیب، عملاً مسافت مسیر پیش‏بینى شده به 13 آنچه كه باید طى می شد تقلیل پیدا كرد. نیروهاى محسن وزوایى از یك جاهایى می روند كه اصلاً براى همه ناآشنا بود و خیلى زودتر از زمان پیش‏بینى شده، به پاى تپه‏ هاى على گره زد رسیدند!». ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
دلم تنگ است، برای یک از جنس جاماندن.. که درمانش رسیدن به قافله یارانی سفرکرده است... دفاع مقدس https://www.instagram.com/p/CbfvJeLryK6/?utm_source=ig_web_copy_link
📷 رزمندگان سلحشور در عملیات فتح المبین https://www.instagram.com/p/CbfwLCfr9of/?utm_source=ig_web_copy_link
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 2 فروردین 1361 – سالروز عملیات بزرگ و پیروزمند فتح المبین 🎥 فیلم | مصاحبه با شهید صیاد شیرازی پس از عملیات فتح المبین 🌴 🌿 🌷 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk دفاع مقدس https://www.instagram.com/p/CbfwLCfr9of/?utm_source=ig_web_copy_link
در پیشواز شما گل می‌کند نسیم قد می‌ کشد بهار ... ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
امسال همان سال فرج خواهد شد ما منتظران اگر بخواهیم همه .... 🌴 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
.... 🌷"قدیر" دوازده سالش بود، اما همیشه گریه می‌کرد که من می‌خواهم بروم جبهه، رضایت بدهید. من می‌گفتم: "تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی می‌روی." می‌گفت: "اگر رضایت ندهید از شهر دیگری می‌روم جبهه." ....آن سال‌ها گذشت. هفده سالش بود و چند باری هم به جبهه رفته بود و آخرین باری که به مرخصی آمد، شب "یلدا" بود. همه دور هم جمع شده بودیم. صبح فردا هم قرار بود برود. 🌷آن شب تا دیروقت بیدار بودیم، هنوز خواب به چشمانش نرفته بود که با اضطراب از رختخواب بیدار شد و رفت وضو گرفت. چهره‌اش خیلی خندان بود، گفتم: "چی شده خیلی سرحالی؟" گفت: "قرار است من شهید بشوم، جایش را هم به من نشان دادند!" نماز شب که خواند من هم همراه او بیدار بودم اما کم کم از هوش رفتم و چیزی نفهمیدم. صبح که بیدار شدم آماده رفتن بود. 🌷از زیر قرآن ردش کردم و در جلوی در، پشت سرش آب ریختم؛ بی‌صبر شده بودم و به دنبالش به سپاه رفتم. سوار ماشین شده بود، همین که مرا دید از ماشین پیاده شد و گفت:"چرا آمدی؟" زبانم بند آمده بود و فقط تماشایش می‌کردم. انگار وقت دیگری برای این کار نبود! گفت: "حالا که آمده ای، بیا با همین ماشین می‌رسانمت." ته دلم هم همین را می‌خواست، اما انگار هنوز "باشد" را نگفته بودم که داشتم از اتوبوس پیاده می‌شدم. 🌷گفتم: "پسرم ان شاء‌الله به سلامت برگردی." گفت: "مادر دعا کن که من به آرزویم که شهادت است برسم." این را که گفت، توی دلم آشوب به پا شد؛ آشوبی که دقیقاً تا روز اول عید همراهم بود و درست روز اول عید بود که عیدی‌ام را از خدا گرفتم. وقتی خبر شهادتش را آوردند دیگر آشوبی در کار نبود! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز قدیر حیدری که در ۵ فروردین ۱۳۴۸ در روستای ناصرآباد در استان قزوین به دنیا آمد و در ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به شهادت رسید. ➖راوی: خانم گوهر رضایی، مادر شهید ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
🌈 رایحه بهاران .. 🌷 در دل لاله زاران .. 📷 👆 پدافندی فاو / جاده ام القصر گردان المهدی (عج) لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) ۱. محمدعلی زندی معاون گردان المهدی (عج) ۲شهید سلگی مسئول مخابرات گردان که ۱۰ دقیقه بعد از این عکس شهید شد. ۳.شهید سید محمد حسن حسنیان (دقایقی بعد عکس هواپیماهای عراقی در ارتفاع پایین حمله کردند درست همینجا شهید سلگی به شهادت رسید.) چگونه چشم سیر شود از دیدن این همه زیبایی! و چه تعبیری در این عکس نهفته است که م ارا با لبخند لاله زاران همراه کرده! بچه ها آنقدر از نوع زندگی خود در جبهه ها و رفاقت های خود خرسند بودند، که از کمترین ها لذت می بردند و خودشان را با شرایط وفق می دادند! خب بهار است! یعنی بوی عید می آید! بوی شکلات و تخم مرغ رنگی و سبزه! بچه های بی ریای هور و بچه های گریان در شب حنابندان، این چنین خنده بر لب با بهار همنشین می شوند و خاطرات عید را به شوق می نشینند. دستان مشتاق رزمندگان حکایت از شوق گرفتن رزقی سرشار از معرفت و صفا در میان میدان نبرد از دست فرمانده گردان خود دارد! ▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳" https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴" https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS ▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵" https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
🌷 ‌ پُست و مقام شهدا! ⏳ اسفند 1362 قبل‌ از عملیات‌ خیبر، در تیپ ، گردان شهید بهشتی به فرماندهی سردار شهید "فرامرز ملایری"، گروهان شهید رجایی، دسته یک ایمان، مرد سن‌داری‌ بود که‌ خیلی ‌مؤدب‌ بود. در عین‌ مؤدب‌ بودن‌، لبانش‌ به‌ خنده‌ باز بود و با بچه‌ها می‌کرد. از تهران‌ و این‌که چه‌کاره‌ است‌ هیچی‌ نمی‌گفت‌. به‌قول‌ بچه‌ها می‌ترسید بفهمند چه‌کاره‌ است‌ آن‌وقت در تهران‌ آویزانش‌ شوند! البته ‌شوخی‌ می‌کردند. پابه‌پای‌ بچه‌ها، توی‌ رزم‌های‌ شبانه‌ می‌آمد. سینه‌ خیز می‌رفت‌، آموزش‌های‌ سخت‌ نظامی‌ را می‌دید و حرف‌های‌ فرماندهان‌ گردان‌، گروهان‌ و حتی‌ دسته‌ را موبه‌ مو اجرا می‌کرد. حتی‌ وقتی‌ که‌ رفت‌ از تدارکات‌ اسلحه‌ بگیرد، نگفت‌ که‌ سلاحی‌ نو و تروتمیز به‌ او بدهند. اسلحه‌ای‌ داغون‌ مثل‌ بقیه‌ گرفت‌. شب‌ عملیات‌ هم‌ کسی‌ نفهمید او چه‌کاره‌ است‌. پابه‌پای‌ بچه‌ها جلو آمد. جنگید و شهید که‌ شد‌، پیکرش‌ جاماند. می گفتند چند روز بعد رادیو عراق‌ با افتخار پیروزی‌ خود را اعلام‌کرد: "یکی از مسئولین رده بالای جمهوری اسلامی ایران را در جبهه‌ کُشتیم‌." تازه شناختیمش. آن روز، "مصطفی حیدرنبا" تهران و ، همراه برادرخانمش "شیخ الاسلامی" به جبهه آمد و هر دو در به شهادت رسیدند. پیکر حیدرنیا هیچ وقت برای خانواده اش بازنگشت. شهید "مصطفی حیدرنیا معاف" متولد: چهارشنبه 8 اسفند 1324 شهادت: چهارشنبه 1 فروردین 1363 عملیات خیبر در طلائیه.مزار یادبود: بهشت‌زهرا (س) قطعه 24 ردیف 76 ش 46
📷 حسن ظهراب نیز از مسئولین مخابرات و ارتباطات قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) در دوران جنگ تحمیلی از دیگر مسئولین مخابرات سپاه در دوران جنگ می توان به: مصطفی ربیعی، عباس دلیر، مهدی شیرانی نژاد،عباس رئیسی ... اشاره نمود. 📷 در تصویر فوق، حسن ظهراب، در جلسه فرماندهان در قرارگاه جنوب (خوزستان) دیده می شود. این عکس مربوط به جلسه فرماندهان قبل از عملیات فتح المبین است که در آن شهید حسن باقری، شهید مجید بقایی، نصرالله فتحیان، مسئول بهداری قرارگاه خاتم و ... نیز حضور دارند.
دفاع مقدس
📷 حسن ظهراب نیز از مسئولین مخابرات و ارتباطات قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) در دوران جنگ تحمیلی از
📷 حسن ظهراب در کنار فرماندهان قرارگاه مرکزی سپاه، عزیز جعفری و احمد غلامپور – راوی جنگ نیز در عکس دیده می‌شود