eitaa logo
دفاع مقدس
4.4هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
14.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 دوران 🌴 کربلا رفتن بس ماجرا دارد 🌸 در آبان ماه و درعملیات محرّم، چند نفر از بچه‌ها اون طرف رودخانه دویرج مجروح شده بودند مصطفی مطلّبی خودش رو کنارشون رسونده بود و با بی‌سیم می‌گفت: بچه‌های مجروح امکان حرکت ندارند و محلّشون هم نا امنه باید فکری بکنیم و نگذاریم بمونند. گفتیم: باید تا تاریکی شب صبر کنند و چاره‌ای نیست. 🍀 چند ساعتی گذشت، دیدم خود مصطفی چند تخته و تیوپ آورد و گفت: بیاید کمک کنید اینها رو به هم ببندیم. قایقی درست شد و رفتیم مجروحین رو به عقب انتقال دادیم. تا جایی که می‌شد اطراف رو خوب گشتیم دیگه کسی رو پیدا نکردیم. دو سه شب بعد در نقطۀ رهایی بودیم که صدای ناله‌ای شنیدیم اما نمی‌دانستیم از کجاست. هوا که روشن شد اطراف را گشتیم دو مجروح با فاصله از هم، روی خاک افتاده بودند. 🌼 یکی ترکش به چشمش خورده بود و نفر دیگر به علت برخورد تیر، پایش شکسته بود. برامون خیلی عجیب بود اینها با این وضعیت گرسنه و تشنه مسیر نزدیک به ۷ کیلومتر رو چطور طی کرده و از آب گذشته‌اند. مجروح نابینا، مجروحی که پایش شکسته را به دوش گرفته بوده و با هدایت او به عقب برگشته بودند. 🌿 ازش پرسیدم: چه حالی داری؟ - گفت : کربُبلا رفتن بس ماجرا دارد ! ┄──┄┄──┄──┄┄─ ➖ (مصطفی مُطلّبی در عملیات بعدی به شهادت رسید.) 🌿گروه واتساپ دفاع مقدس ۲ https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1 🍂گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
💠 دوران 🌴 کربلا رفتن بس ماجرا دارد 🌸 در آبان ماه و درعملیات محرّم، چند نفر از بچه‌ها اون طرف رودخانه دویرج مجروح شده بودند مصطفی مطلّبی خودش رو کنارشون رسونده بود و با بی‌سیم می‌گفت: بچه‌های مجروح امکان حرکت ندارند و محلّشون هم نا امنه باید فکری بکنیم و نگذاریم بمونند. گفتیم: باید تا تاریکی شب صبر کنند و چاره‌ای نیست. 🍀 چند ساعتی گذشت، دیدم خود مصطفی چند تخته و تیوپ آورد و گفت: بیاید کمک کنید اینها رو به هم ببندیم. قایقی درست شد و رفتیم مجروحین رو به عقب انتقال دادیم. تا جایی که می‌شد اطراف رو خوب گشتیم دیگه کسی رو پیدا نکردیم. دو سه شب بعد در نقطۀ رهایی بودیم که صدای ناله‌ای شنیدیم اما نمی‌دانستیم از کجاست. هوا که روشن شد اطراف را گشتیم دو مجروح با فاصله از هم، روی خاک افتاده بودند. 🌼 یکی ترکش به چشمش خورده بود و نفر دیگر به علت برخورد تیر، پایش شکسته بود. برامون خیلی عجیب بود اینها با این وضعیت گرسنه و تشنه مسیر نزدیک به ۷ کیلومتر رو چطور طی کرده و از آب گذشته‌اند. مجروح نابینا، مجروحی که پایش شکسته را به دوش گرفته بوده و با هدایت او به عقب برگشته بودند. 🌿 ازش پرسیدم: چه حالی داری؟ - گفت : کربُبلا رفتن بس ماجرا دارد ! ┄──┄┄──┄──┄┄─ ➖ (مصطفی مُطلّبی در عملیات بعدی به شهادت رسید. )
💠 دوران 🌴 کربلا رفتن بس ماجرا دارد 🌸 در آبان ماه و درعملیات محرّم، چند نفر از بچه‌ها اون طرف رودخانه دویرج مجروح شده بودند مصطفی مطلّبی خودش رو کنارشون رسونده بود و با بی‌سیم می‌گفت: بچه‌های مجروح امکان حرکت ندارند و محلّشون هم نا امنه باید فکری بکنیم و نگذاریم بمونند. گفتیم: باید تا تاریکی شب صبر کنند و چاره‌ای نیست. 🍀 چند ساعتی گذشت، دیدم خود مصطفی چند تخته و تیوپ آورد و گفت: بیاید کمک کنید اینها رو به هم ببندیم. قایقی درست شد و رفتیم مجروحین رو به عقب انتقال دادیم. تا جایی که می‌شد اطراف رو خوب گشتیم دیگه کسی رو پیدا نکردیم. دو سه شب بعد در نقطۀ رهایی بودیم که صدای ناله‌ای شنیدیم اما نمی‌دانستیم از کجاست. هوا که روشن شد اطراف را گشتیم دو مجروح با فاصله از هم، روی خاک افتاده بودند. 🌼 یکی ترکش به چشمش خورده بود و نفر دیگر به علت برخورد تیر، پایش شکسته بود. برامون خیلی عجیب بود اینها با این وضعیت گرسنه و تشنه مسیر نزدیک به ۷ کیلومتر رو چطور طی کرده و از آب گذشته‌اند. مجروح نابینا، مجروحی که پایش شکسته را به دوش گرفته بوده و با هدایت او به عقب برگشته بودند. 🌿 ازش پرسیدم: چه حالی داری؟ - گفت : کربُبلا رفتن بس ماجرا دارد ! ┄──┄┄──┄──┄┄─ ➖ (مصطفی مُطلّبی در عملیات بعدی به شهادت رسید. )