eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
11.4هزار ویدیو
941 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 از دوران جنگ کردستان 👆 سمت چپ: احمد متوسلیان(مجروح و بستری، جهت مداوا) در حال صحبت با رزمنده جانباز ، رضا غزلی که به ملاقات او آمده است حاج احمد متوسلیان به اتفاق تعداد اندک @یارانش در زمانی که کردستان در معرض تجربه بود و مریوان در تصرف دشمن بود، خانه و کاشانه و بستر گرم و نرم را رها ساخته، خطر کرده، از سنندج با هلی کوپتر بسرعت خود را به پادگان محاصره شده مریوان رساندند. آنها بی واهمه به تجربه طلبان کومله، دمکرات، رزگاری و ... تاختند ... تا اینکه پس از اندک زمانی، مریوان، روستاها و ارتفاعات سوق الجیشی منطقه آزاد شد که مهمترین آن روستای مرزی بود که تصرف آن به بیشتر معجزه شبیه بود!!! (در پست های قبلی تا حدودی به آن اشاره شد.) سپس ارتفاعات فوق العاده مهم: مله خور، تته، کوه تخت و.... را تصرف نموده و بر کل منطقه از جمله دشت خرمال، سید صادق و حلبچه عراق مسلط شدند و آن را زیر دید و تیر خود گرفتند. همین مردان مرد از جمله: رضاغزلی، شهید قجه ای، رضا چراغی، دستواره و ... بودند که در شرایط سخت، در حالی که مسیر دسترسی به قلل مرزی را ۸--۷ متر برف پوشانده بود, با کمترین ساز و برگ نظامی، توانستند گروهک های مزدور و دشمن بیرونی (ارتش صدام) را منکوب نموده و به عقب برانند. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 💠 شرح خاطره ای از عملیات برون مرزی در منطقه دزلی --- از زبان جانباز سرافراز ، سردار رضا غزلی 👇👇👇
دفاع مقدس
📷 از راست: شهپری--- نامعلوم--- شهید کاظمی (ف ل ۸)...
📷 ⚪️ در بین افراد سلاح برنو به دست: از راست، نفر دوم: محسن شهپری نفر سوم: مهدی شیرانی نژاد، (پسرخاله شهپری) ▫️هردو از استان اصفهان و شاغل در مخابرات سپاه پاسداران-- شهپری در لشگر ۸ و شیرانی نژاد در قرارگاه مرکزی خاتم در دوران جنگ) برادر او، منصور شیرانی نژاد نیز زمانی در مخابرات توپخانه سپاه فعالیت داشت 📷👆مکان و زمان ثبت تصویر، نامعلوم ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🎥 #فیلم_زیرخاکی ▫️جلسه شهید احمد کاظمی و تعدادی از اعضای کادر فرماندهی لشکر ۸ نجف‌ اشرف (نیروهای گر
📷 و کمتر دیده شده از شهید احمد کاظمی/ اوایل جنگ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ⌛️ روز پنجم عملیات کربلای ۵ بود و همگی فرماندهان درگیر عملیات. در منطقه پنج ضلعی روی رودخانه پل نو و زیر پل، سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف قرار داشت. آتش دشمن آنقدر سنگین بود که جای سالمی‌ روی زمین پیدا نمی‌شد. ارتش عراق به معنای واقعی زمین را با خمپاره شخم می‌زد. به همراه احمد کاظمی به خط رفتیم و قرار بود در سنگر او جلسه ای انجام گیرد. شب قبل از آن نیروهای حاجی یک خاکریز مهمی‌آنجا زده بودند و ما برای دیدن آن به خط رفتیم. آن جا بود که یک خمپاره کنار ما به زمین خورد. خیلی‌ها شهید شدند و زخمی ... اما الحمدالله احمد هیچ آسیبی ندید، حتی به اندازه یک ترکش ریز!!! این قضیه برای من بیشتر شبیه به معجزه بود! آنجا بود که فهمیدم احمد باید زنده می ماند و گرنه چه جور می‌شود کسی از آغاز جنگ در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در خط مقدم، اما آسیب جدی نبیند. اینها همه نشانه بود. (همرزم شهید)
📷 # / شهید اسماعیل دقایقی/ اوایل جنگ تحمیلی ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ سال ۶۳ بود. من به دعوت شهید دقایقی به لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب علیه السلام رفته بودم. مقرلشکر در دارخوین بود و در طرح و عملیات لشکر مشغول خدمت بودم. آن روز شهید به من گفتند میخواهم به امیدیه بروم و به مادرم سر بزنم. اگر شما هم می آیید با هم برویم. من هم که برای دیدار مادرم دنبال فرصتی بودم با او همراه شدم. با هم از دارخوین به سه راه شادگان رفتیم شهرتقریبا خالی بود و همه مردم اسکان نداشتند. آنجا نزدیک خط مقدم بود و امنیت کامل نداشت.مردم در آبادان زندگی نمی کردند. بالاخره وانتی پیدا کردیم که گاو هم پشتش بود. تا شادگان عقب وانت کنار گاو نشستیم . و با ماشین دیگری تا ماهشهر رفتیم. در ماهشهر ازدحامی از مردم در ترمینال ماهشهر بود و دکه هایی بودند که ساندویچ می فروختند . شهید به داخل دکه ها می رفت، نگاه میکرد و بیرون می آمد. من که با دقت ایشان را نگاه می کردم پرسیدم اسماعیل می خواهی دکه بخری یا ساندویچ؟؟ در دکه ها چه میبینی که از خرید منصرف می شوی؟ ایشان گفتند: دنبال عکس امام می گردم. می خواهم از دکه ای ساندویچ بخرم که عکس امام داشته باشد. و همانطور هم شد. از دکه ای خرید کرد که عکس امام دیوارش را مزین کرده بود. (راوی: سردار رحیم پور) دوران جنگ تحمیلی
📷 و کمتر دیده شده از شهید احمد کاظمی/ اوایل جنگ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ⌛️ روز پنجم عملیات کربلای ۵ بود و همگی فرماندهان درگیر عملیات. در منطقه پنج ضلعی روی رودخانه پل نو و زیر پل، سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف قرار داشت. آتش دشمن آنقدر سنگین بود که جای سالمی‌ روی زمین پیدا نمی‌شد. ارتش عراق به معنای واقعی زمین را با خمپاره شخم می‌زد. به همراه احمد کاظمی به خط رفتیم و قرار بود در سنگر او جلسه ای انجام گیرد. شب قبل از آن نیروهای حاجی یک خاکریز مهمی‌آنجا زده بودند و ما برای دیدن آن به خط رفتیم. آن جا بود که یک خمپاره کنار ما به زمین خورد. خیلی‌ها شهید شدند و زخمی ... اما الحمدالله احمد هیچ آسیبی ندید، حتی به اندازه یک ترکش ریز!!! این قضیه برای من بیشتر شبیه به معجزه بود! آنجا بود که فهمیدم احمد باید زنده می ماند و گرنه چه جور می‌شود کسی از آغاز جنگ در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در خط مقدم، اما آسیب جدی نبیند. اینها همه نشانه بود. (همرزم شهید)
📷 # / شهید اسماعیل دقایقی/ اوایل جنگ تحمیلی ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ سال ۶۳ بود. من به دعوت شهید دقایقی به لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب علیه السلام رفته بودم. مقرلشکر در دارخوین بود و در طرح و عملیات لشکر مشغول خدمت بودم. آن روز شهید به من گفتند میخواهم به امیدیه بروم و به مادرم سر بزنم. اگر شما هم می آیید با هم برویم. من هم که برای دیدار مادرم دنبال فرصتی بودم با او همراه شدم. با هم از دارخوین به سه راه شادگان رفتیم شهرتقریبا خالی بود و همه مردم اسکان نداشتند. آنجا نزدیک خط مقدم بود و امنیت کامل نداشت.مردم در آبادان زندگی نمی کردند. بالاخره وانتی پیدا کردیم که گاو هم پشتش بود. تا شادگان عقب وانت کنار گاو نشستیم . و با ماشین دیگری تا ماهشهر رفتیم. در ماهشهر ازدحامی از مردم در ترمینال ماهشهر بود و دکه هایی بودند که ساندویچ می فروختند . شهید به داخل دکه ها می رفت، نگاه میکرد و بیرون می آمد. من که با دقت ایشان را نگاه می کردم پرسیدم اسماعیل می خواهی دکه بخری یا ساندویچ؟؟ در دکه ها چه میبینی که از خرید منصرف می شوی؟ ایشان گفتند: دنبال عکس امام می گردم. می خواهم از دکه ای ساندویچ بخرم که عکس امام داشته باشد. و همانطور هم شد. از دکه ای خرید کرد که عکس امام دیوارش را مزین کرده بود. (راوی: سردار رحیم پور) دوران جنگ تحمیلی
دفاع مقدس
#بخوانید 👇👇 💠 خاطره ای از دوران جنگ کردستان (نبرد همزمان با تجزیه‌طلبان و ارتش متجاوز عراق) 🌴 خرم
📷 از دوران جنگ کردستان 👆 سمت چپ: احمد متوسلیان(مجروح و بستری، جهت مداوا) در حال صحبت با رزمنده جانباز ، رضا غزلی که به ملاقات او آمده است حاج احمد متوسلیان به اتفاق تعداد اندک @یارانش در زمانی که کردستان در معرض تجربه بود و مریوان در تصرف دشمن بود، خانه و کاشانه و بستر گرم و نرم را رها ساخته، خطر کرده، از سنندج با هلی کوپتر بسرعت خود را به پادگان محاصره شده مریوان رساندند. آنها بی واهمه به تجربه طلبان کومله، دمکرات، رزگاری و ... تاختند ... تا اینکه پس از اندک زمانی، مریوان، روستاها و ارتفاعات سوق الجیشی منطقه آزاد شد که مهمترین آن روستای مرزی بود که تصرف آن به بیشتر معجزه شبیه بود!!! (در پست های قبلی تا حدودی به آن اشاره شد.) سپس ارتفاعات فوق العاده مهم: مله خور، تته، کوه تخت و.... را تصرف نموده و بر کل منطقه از جمله دشت خرمال، سید صادق و حلبچه عراق مسلط شدند و آن را زیر دید و تیر خود گرفتند. همین مردان مرد از جمله: رضاغزلی، شهید قجه ای، رضا چراغی، دستواره و ... بودند که در شرایط سخت، در حالی که مسیر دسترسی به قلل مرزی را ۸--۷ متر برف پوشانده بود, با کمترین ساز و برگ نظامی، توانستند گروهک های مزدور و دشمن بیرونی (ارتش صدام) را منکوب نموده و به عقب برانند. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅