eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
10.1هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 به یاد جانباز شهید سپاه اسلام 🌷 بسیجی بی‌ریا و بااخلاص رزمنده دلاور لشکر بیست و هفت حضرت محمّد رسول الله ﷺ جانبازی ← فاو، کارخانه نمک مزار = ۲۶/ ردیف ۷۸ مکرر / شماره ۲۳
؟! استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم. سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و : ـ برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟! ـ بله، می شود. دوباره دست در گونی کرد و تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد. ـ این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ آقا مهدی ادامه داد. *... پس چرا می کنید؟... آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از به اینجا می رسد؟... هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه دارید که بدهید؟ بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.** : کتاب «خداحافظ سردار»، نوشته سید قاسم ناظمی، چاپ سوم، صفحه 25 * تکیه کلام شهید باکری به معنی «بنده خدا» ** خاطره از رحمان رحمان زاده