صدام برای كسی كه بار اول او را میبيند، خيلی ترسناک نيست؛ اما سابقهی او باعث رعب و وحشتی میشود كه بر محلی كه ما در آن قرار داشتيم، سايه افكنده بود. میترسيدم سخنی به زبان آورم كه حاكی از حماقت من باشد.اكرم (شوهر خواهرم)كاملا در جای خودش منجمد شده بود.
صدام سر سخن را باز كرد و با لبخند مكارانهای از من پرسيد: «ميخائيل، مادرت اهل كجاست؟»
جواب دادم:«جناب رئيس جمهور، مادرم در كاظمين متولد گشته و در همان جا هم بزرگ شده است.»
صدام با مكر و حيله پاسخ داد:«امكان دارد پدرم از كاظمين ديدار كرده و با مادر تو ملاقاتی داشته باشد! اين مسئله شباهت زياد ما را تفسير میكند.»(او اين عبارت را با كلمات بسيار زشتی بيان كرد كه من در اينجا نمیتوانم آن را بنويسيم.)
با لبخند گفتم: «بله، ممكن است همين طور باشد، جناب رئيس!»
افراد حاضر در دفتر، از جمله اكرم، با صدام كه از ته دل میخنديد، همصدا شدند. در آن هنگام من نتوانستم تنفر خود را بروز دهم...
بخشی از خاطرات #میخائیل_رمضان
میخائیل رمضان (سمت چپ) معلم سادهای بود که به خاطر شباهتش به صدام (سمت راست) ۱۹سال بالاجبار نقش او را بازی کرد و سرانجام از عراق متواری شد.