7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️شهید زین الدین:
🌱 کسی که معشوق خدا باشه، اگه جبهه هم نرفته باشه، شهید میشه🕊🕊
💠 مضمون این سخن را در سفارش شهید حججی به فرزندش نیز می بینیم:👇👇
☘علی آقا !! سعی کن جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه...؛ اگه او عاشقت بشه، تو را خوب می خره🌿
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
۲۷ آبان ۶۳ -- سالروز شهادت مهدی زین الدین، فرمانده لشگر ۱۷ علی بن ابی طالب(ع)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
هدایت شده از دفاع مقدس
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۹ آبانماه ۱۳۶۲ -- سالروز شهادت مسعود تقی زاده
عملیات والفجر ۴ -- کانی مانگا
بازگشت پیکر مطهر: آبان ۱۳۷۴
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 رزمندگانی که کمتر دیده شدند ...
⚪️ همسران صبور شهدا ...
🎥☝️همسر شهید مسعود تقی زاده با پیکر تفحص شده همسرش پس از ۱۲ سال فراق و دوری...
ا💢💢💢💢💢💢💢💢
حدیث عاشقی
معراج شهدای تهران
آن شب در سالن معراج شهدای تهران، وقتی باقی مانده پیکر شهید "مسعود تقی زاده" را روی زمین پهن کردند، همسرش گفت:
- اگر اجازه بدهید، می خواهم مقداری از خاک بدن شوهرم را بردارم.
که اجازه دادند.
جلو که رفت، شروع کرد به گشتن میان استخوان ها. وقتی پرسیدند:
- چیکار می کنی؟
گفت: می خوام از این خاک هایی که ازش باقی مونده، مقداری بردارم.
گفتند: خب بردار، ولی دنبال چی می گردی؟
گفت:
- می خوام از اون جایی که قلبش بوده، خاک بردارم!!!
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 نماز خواندن شهید محمد حسین یوسف الهی به زلالی و طراوات باران در زیر باران💦.🌧
🔹 آن شب هوا بارانی بود ما هم در سنگر خوابیده بودیم نیمه های شب، باران شدیدتر شد و آب به داخل سنگر نفوذ کرد.
◇ من بیدار شدم و دیدم همه جا خیس شده خواستم بچه ها را بیدار کنم که دیدم حسین نیست.
◇ از سنگر خارج شدم همینطور که در حال مشاهده اطراف بودم احساس کردم پشت تانکر آب چیزی تکان می خورد.
◇ حسین را دیدم که در آن نیمه شب و باران شدید به نماز ایستاده بود.
راوی: علی میر احمدی
📘 نقل از کتاب «نخل سوخته»
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
دفاع مقدس
🌴 نماز خواندن شهید محمد حسین یوسف الهی به زلالی و طراوات باران در زیر باران💦.🌧 🔹 آن شب هوا بارانی ب
🌿 محمد حسین یوسف الهی
🌷شهیدی که قاسم سلیمانی وصیت کرده بود کنار او دفن شود....
🌴 همسایه همیشگی حاج قاسم عزیز
▫️خاطره ای کوتاه:
به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند، نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود۱۰ نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ، زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ، من فقط به ماشین گفتم برو بیرون.
شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت.
ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🔵 کارهایی که باعث شد شهید یوسف الهی، در سن کم به درجه عرفانی والا برسد.
از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود
نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید
دائما ذکر خدا می گفت
قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود
هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود
چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت
خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت
روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود
🔹یوسف الهی، کادر واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان در دوران دفاع مقدس
💠 سرداران سپاه توحید؛
همان هایی هستند که مالک نفس خویش اند و مسلط بر هوای نفس.....
📷👆 تصویری تاریخی از فرماندهان جنگ که برخی شان در دوران دفاع مقدس بشهادت رسیده اند :
◇ شهیدان همت، باکری، خرازی، کاظمی، شاهمرادی و... همه در زیر تابلویی که روی یک کاغذ مقوایی با ماژیک نوشته شده است:
« اشجع الناس، من غلب هواه! »
شجاعترین مردم، کسی است که به هوای نفسش غلبه کند.
◇ این است راز و رمز پیروزی و شهادت
#فرماندهان_شهید
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌 آخرین زیارتی که آقامهدی شهادت خود را از امام رضا (ع) گرفت....
▫️به روایت همرزم شهید
➕ به همراه تصاویری از نقطهی رهایی لشکر عاشورا در عملیات بدر، همان نبردی که باکری در آن پرکشید🕊🕊
#خدایا_مرا_پاکیزه_بپذیر
#فرمانده_لشکر۳۱_عاشورا
#شهید_مهدی_باکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 به یاد شهید فلاحی که در میان گلوله و آتش، راست قامت بود
📢 وقتی دشمن خمپاره می زد، برای روحیه دادن به نیروها، راست قامت بود و میگفت: من توی کشور خودم خم نمیشم، دشمن باید خم بشه...
⌛️ ایام آزادسازی #سوسنگرد
🎙👆 #بشنوید روایت دریادار سیاری از غرور و شهامت سرلشکر فلاحی، امیر سرافراز ارتش ج.ا.ا
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
۲۹ آبان ۱۳۵۹ -سالروز شهادت طلبه بسیجی، محمدباقر الله وردی
🌷شهید الله وردی همزمان با شروع جنگ تحمیلی، به سوی جبهه ها شتافت و در روز عاشورای ۵۹ با زبان روزه بر اثر اصابت ترکش به سر به در جبهه #سوسنگرد بشهادت رسید🕊🕊
ا▫️▪️▫️▪️▫️
🌺 این شهید عزیز در سال ۱۳۳۹ در خانواده ای مذهبی در بابل بدنيا آمد.بعد از اتمام دوره راهنمايي، بواسطه علاقهاي كه به دروس اسلامي داشت تصميم گرفت در سال ۵۳ وارد حوزه علميه یابل گردد. سپس عازم شهر خون و قيام، «قم» گرديد و در حوزه إمام صادق(ع) در كنار دروس طلبگی به مبارزات سياسي هم ميپرداخت.وی مبارزه را از سالهاي ۵۶ و۵۷ با شركت در راهپيماييها و پخش اعلاميههاي حضرت إمام شروع كرد. در همان زمانها بود كه زخم كين را در وجود خود لمس كرد و جراحتهاي زيادي در راهپيماييها برداشت تا آنجا كه دوماه تحت درمان بود. بعد از انقلاب جزء بسيجيان فعّال بود. با آغاز جنگ روانه جنوب شد. زمانیکه بسیاری افراد با انواع بهانه ها از رفتن به جنگ طفره می رفتند، او ماندن در شهر و دیار خود را ننگ میدانست،لذا سراسیمه به جبهه شفافت و مردانه سینه خود را در برابر دشمن دشمن متجاوز سپر قرارداد
-------------------------------------------
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🌷خاطرات کوتاه از شهید محمدباقر الله وردی
🌷🌹همرزم شهید: شب عاشورا بود . ساعت 2 نصف شب را نشان می داد . محمد باقر آرام از خواب بیدار شد تا وضو بگیرد برگشت و مشغول نماز شد . یکی از بچه ها به شوخی گفت الان وقت نماز نیست و او بعد از اتمام نماز جواب داد فردا من شهید می شوم آمد دوباره خوابید . صبح که برای نماز بیدار شد نیت روزه کرد فرمانده به او گفت ما فردا زیاد راه می رویم تو خسته می شوی گفت عیبی ندارد ساعت 5 صبح 12 نفری برای شناسایی مکانی که یک فروند هواپیما در حین ماموریت سوختش تمام شده بود و فرود آمد رفتیم وماموریت با موفقیت انجام شد حدود 1 ساعت بعد از ظهر سوار ماشین شدیم تا برگردیم . محمد با زبان روزه لب به سخن گشود و گفت هر کسی الان شهید شود به جمع شهدای کربلا می پیوندد هنوز جمله اش به پایان نرسید که خمپاره ای سفیر کشان در کنارش فرود آمد و منفجر شد و بعد از فروکش کردن گرد و غبار همه پیکر بی جان و به خون خفته محمدباقر را دیدیم که به شهدای کربلا پیوست .
(راوی: همرزم شهید)
ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
🌷برادر محمدباقر،محمدرضا الله وردی نیز دو سال بعد در منطقه رقابیه در حال خنثی سازی مین و پاکسازی منطقه بر اثر انفجار مین بشهادت میرسد
▫️▪️▫️▪️▫️ا
شهید بسیار مهربان و خوب بود هیچگاه توقع مالی از من نداشت به همان چیزی که در اختیارش بود بسیار قانع بود شهید دوستان بسیار خوبی داشت که در خط خدا و ائمه بودند . همیشه با هم درتمام مراسمات مذهبی شرکت می کردند . شهید بسیار روحیه بالایی داشتند اگر افراد محروم وضعیف جامعه را می دید هم ناراحت می شدند و هم به آن ها کمک می کردندو احترام می گذاشتند
راوی:پدرشهید
دفاع مقدس
🌷خاطرات کوتاه از شهید محمدباقر الله وردی 🌷🌹همرزم شهید: شب عاشورا بود . ساعت 2 نصف شب را نشان می داد
💠 خاطره ای از کرامت شهید محمدباقر الله وردی
🌴بعد از شهادتِ محمّد باقر، من و پسرم محمّد رضا با هم می رفتیم به جبهه. من بودم موسیان و محمّد رضا هم رقابیه. ماه دوّمِ (اردیبهشت) سال ۱۳۶۰ بود. شب جمعه ای توی سنگر خوابیده بودم که خواب دیدم محمّد باقر اومد پیشم و بعدِ از احوال پرسی ازش پرسیدم که چی شد اومدی اینجا؟ محمّد باقر گفت : آقاجان، فاطمه مریض شده و شما و محمّد رضا هم هیچکدومتون پیشش نیستین و مادر دست تنهاست. به من گفته که بهتون بگم لاأقلّ یکی از شما دو نفر برگردین پیشش. گفتم : پسرم ما هنوزسه ماه هم از جبهه اومدنمون نگذشته، در ضمن بچّه هم خودش خوب میشه. شهیدگفت : اگه نری مادر ناراحت میشه و من حامل پیغام بودم. از خواب بیدار شدم واعتنایی به آن نکردم.
🌴 شب شنبه دوباره به خوابم اومد و گفت : آقاجان چرا نرفتی؟ گفتم : بذار سه ماه تموم بشه بعدش میرم. گفت : نه، حتماً برو که مادر منتظر شماست و به من گفت که به شما خبر بدم. بیدار که شدم گفتم حتماً یه خبرایی هست و به همسنگریم (مرحوم) محسن آقاجانی معروف به مشت آقا گفتم : من می خوام برم بابل. مشت آقا گفت : چی شده؟ ما هر وقت سه ماه تموم می شد و می گفتیم بریم بابل می گفتی نه، حالا هنوز سه ماه نشده می خوای بر گردی؟ گفتم : چیزخاصّی نیست. گفت : نه، یه چیزی شده و تا به من نگی چه خبره نمیام. گفتم : بیا بریم تو راه بهت میگم.
🌴 تو مسیر برگشت به مشت آقا گفتم که قضیّه از چه قراره و خوابم رو براش تعریف کردم. رسیدیم به شهر بابل و رفتم خونه. همسرم گفت : چی شد زود برگشتی؟ گفتم : خبری شده؟ فاطمه حالش بده؟ گفت : تو از کجا می دونی؟ گفتم : محمّد باقر اومد به خوابم،چی به محمّد باقر گفتی؟ گفت : غروب پنجشنبه رفتم سر مزارش و گفتم : تو که شهید شدی و پدرت و برادرت هم که با هم رفتن جبهه، من تک و تنها با یه بچّه مریض چه کار کنم؟ یه جوری پدرت رو خبر دار کن و إلّا فردای قیامت شکایتت رو پیش حضرت زهرا می کنم.
و به یقین شهدا زنده و ناظر به اعمال ما هستند.
(رتوی: پدر شهید)
ا▫️🌷▫️🌷▫️🌷▫️
روح پدر شهیدان محمدباقر و محمدرضا الله وردی شاد و با اولیای الهی محشور باد🤲
-------------------------------------------
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
📷 #عکس👆 |طلبه شهید، محمدرضا الله وردی، در حال انتقال به اورژانس صحرایی
💠 او تخریبچی لشگر 25 کربلا بود که در تاریخ 17 بهمن 1361 در عملیات والفجر مقدماتی در جبهه رقابیه و در حال خنثی سازی مین و پاکسازی منطقه بوده بر اثر انفجار مین مجروح شده و ساعتی پس از انتقال به پشت جبهه، به علت شدت جراحات در سن ۱۷ - ۱۶ سالگی به فیض شهادت نایل می آید🕊
برادرِ او (طلبه شهید محمدباقر الله وردی ) نیز دو سال پیش از آن (29 آبان 1359) در روز عاشورا و در پایان دومین ماه جنگ، بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر، آسمانی شد.🕊او نیز هنگام شهادت حدوداً ۲۰ساله بود
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#طلبه_شهید
#شهید_محمدباقر_الله_وردی
#شهید_محمدرضا_الله_وردی
#تخریبچی #لشگر_۲۵_کربلا
#عملیات #والفجر_مقدماتی
#رقابیه
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
کانال دفاع مقدس