eitaa logo
ده آباد رسانه
945 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
6.1هزار ویدیو
83 فایل
تنها کانال فرهنگی خبری روستای ده‌ آباد ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/GhasemieAlireza
مشاهده در ایتا
دانلود
چه ناخوش بود دوستی با کسی که بهره ندارد ز دانش بسی ابوالقاسم شاعر حماسه سرای نامدار ایرانی در ۱ بهمن ۳۱۹ش، ۳۲۹ق، در روستای "پاژ" توس دیده به جهان گشود. وی در سال ۳۹۷ ه‍.خ درگذشت و در باغ شخصی اش در شمال شهر توس به خاک سپرده شد. http://eitaa.com/DehabadResaneh
📆 ۲۵ اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم و پاسداشت زبان را گرامی می‌داریم. ✍️ ابوالقاسم شاعر حماسه سرای نامدار ایرانی در ۱ بهمن ۳۱۹ش، ۳۲۹ق، در روستای "پاژ" توس دیده به جهان گشود. وی در سال ۳۹۷ش درگذشت و در باغ شخصی‌اش در شمال شهر توس به خاک سپرده شد. 📖 ابوالقاسم فردوسی طوسی سرایندهٔ و زنده‌کننده زبان پارسی، اساطیر ایرانی و ایران زمین است. 🔷🔹 @Dehabad_resaneh @DehabadResaneh
جهان آفرین تا جهان آفرید چون او مرزبانی نیامد پدید چو خورشید بر چرخ بنمود تاج زمین شد به کردار تابنده عاج چه گویم که خورشید تابان که بود کز او در جهان روشنایی فزود ابوالقاسم آن شاه پیروز بخت نهاد از بر تاج خورشید تخت ز خاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فرّ او کان زر مرا اختر خفته بیدار گشت به مغز اندر اندیشه بسیار گشت بدانستم آمد زمان سخن کنون نو شود روزگار کهن بر اندیشهٔ شهریار زمین بخفتم شبی لب پر از آفرین دل من چو نور اندر آن تیره شب نخفته گشاده دل و بسته لب چنان دید روشن روانم به خواب که رخشنده شمعی بر آمد ز آب همه روی گیتی شب لاژورد از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد در و دشت بر سان دیبا شدی یکی تخت پیروزه پیدا شدی نشسته بر او شهریاری چو ماه یکی تاج بر سر به جای کلاه رده بر کشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل یکی پاک دستور پیشش به پای بداد و بدین شاه را رهنمای مرا خیره گشتی سر از فرّ شاه و زان ژنده پیلان و چندان سپاه چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی از آن نامداران بپرسیدمی که این چرخ و ماه است یا تاج و گاه ستاره است پیش اندرش یا سپاه یکی گفت کاین شاه روم است و هند ز قنّوج تا پیش دریای سند به ایران و توران ورا بنده‌اند به رای و به فرمان او زنده‌اند بیاراست روی زمین را به داد بپردخت از آن تاج بر سر نهاد جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ ز کشمیر تا پیش دریای چین بر او شهریاران کنند آفرین چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست نپیچد کسی سر ز فرمان اوی نیارد گذشتن ز پیمان اوی تو نیز آفرین کن که گوینده‌ای بدو نام جاوید جوینده‌ای چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم به پای بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان بر افشاندم به دل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او بر جهان فرخ است بر آن آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و فرخ زمین ز فرش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پر نگار از ابر اندر آمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم به ایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست به بزم اندرون آسمان سخاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل سر بخت بدخواه با خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی نه کند آوری گیرد از باج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج هر آن کس که دارد ز پروردگان از آزاد و از نیک‌دل بردگان شهنشاه را سر به سر دوست‌وار به فرمان ببسته کمر استوار نخستین برادرش که‌تر به سال که در مردمی کس ندارد همال ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر زیَد شاد در سایهٔ شاه عصر کسی کش پدر ناصرالدین بود سر تخت او تاج پروین بود و دیگر دلاور سپهدار طوس که در جنگ بر شیر دارد فسوس ببخشد درم هر چه یابد ز دهر همی آفرین یابد از دهر بهر به یزدان بود خلق را رهنمای سر شاه خواهد که باشد به جای جهان بی‌سر و تاج خسرو مباد همیشه بماناد جاوید و شاد همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد و پیروز بخت کنون باز گردم به آغاز کار سوی نامهٔ نامور شهریار