eitaa logo
[دهـقـاید 🌴☀️ ســلام]
2.4هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
6.1هزار ویدیو
34 فایل
﷽ از روستای قدیمی و پر جاذبه دهقاید به شما سلام میکنیم؛ ما جزء ده روستای بزرگ ایران هستیم 🇮🇷❤️ 📲 توی ایتا کانال زدیم که روستامون و مردمش رو معرفی کنیم از شَرجی و تَش باد و خُرما پَزون تا خوشه های طلایی گندم و رودخونه و نخلستون 🌴🌾☀️ @mohamad_19901
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 پیروزی لبنان با عنایت حضرت فاطمه(س) (حکایت اهل راز)بمناسبت سالگرد جنگ ۳۳ روزه این‌جانب مایل بودم که این کرامت بزرگ را از زبان آقای حاج ابوالفضل فرمانده عملیات جنوب بشنوم، تا اینکه در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۴ (۲۶ ربیع الأول ۱۴۳۰) در بازگشت از بازدیدی که از مناطق عملیاتی جنگ ۳۳ روزه لبنان داشتم، موفق شدم در شهر «صور» با ایشان دیدار کوتاهی داشته باشم. وی از طریق مطالعه کتاب میزان الحکمة با نام من آشنا بود. ضمن گفت‌وگو او را شخصی آگاه و دوست داشتنی یافتم. به ایشان عرض کردم از موقعی که جریان رؤیای شما را در ارتباط با چگونگی پایان یافتن جنگ تحمیلی ۳۳ روزه از آقای سید حسن نصرالله شنیدم، مترصد بودم شما را زیارت کنم و این ماجرا را از زبان شما بشنوم. ایشان به تفصیل ماجرا را به زبان عربی تعریف کرد که ترجمه آن چنین است: شب جمعه بود (پنجشنبه شب ۱۳۸۵/۵/۱۹ - ۱۵ رجب ۱۴۲۷ ، سه روز مانده به پایان جنگ) از اتاقم به اتاق دیگری رفتم تا نماز مغرب و عشا را بخوانم. برادرانم (فرماندهان جبهه) روزه مستحبی گرفته بودند و در اتاق دیگر بودند. من روزه نبودم با خود گفتم چند دقیقه استراحت کنم تا در افطار از آنها عقب نمانم. در همان مصلا دراز کشیدم. نفهمیدم خوابم برد یا بیدار بودم، چون فرصتی برای خوابیدن نبود. در همین حال بین خواب و بیداری متوسل به خانم زهرا(س) شدم و درخواست شفاعت کردم. دیدم حضرت زهرا(س) در قسمت راست اتاق، در حدود دو متر فاصله از من ایستاده و خانم زینب(س) هم در سمت راست ایشان ایستاده است. با خود گفتم: دیدن خانم زینب غم‌ها را برطرف می‌کند. به حضرت زهرا سلام کردم و عرض کردم: ما شیعیان در سختی جانفرسایی هستیم و همۀ مشکل ما با دیگران هم به خاطر شما و دوستی شماست. فرمود: «می‌دانم، رهایتان نمی‌کنم و همواره برایتان دعا می‌کنم». عرض کردم: ما همین الآن طاقتمان سر آمده. فرمود: «نترس». حضرت زینب بسیار مهربان و دلسوز بود، اما چهره‌اش گرفته و غمگین بود. احساس کردم صدها سال از عمرش گذشته، با خودم گفتم: این خانم غم‌های ماتم حسین(س) را در کربلا تحمل کرده و به مصیبت‌ها عادت کرده، شایسته است که من از ایشان بیشتر بخواهم. همین‌طور دودل بودم که از ایشان خواستم بیشتر مساعدت و عنایت بفرماید. [ایشان اشاره کردند به حضرت فاطمه. خدمت ایشان رفتم و مشکلات جنگ را توضیح دادم.] ایشان که ملاحظه کرد من در وضعیت ناگواری هستم، از زیر یقۀ چادرش دستمال نازک زرد رنگی را بیرون آورد و فرمود: «تمام شد. تو آرام باش من در مورد پرواز [هلیکوپترها] اقدام می‌کنم.» در این حال ایشان متوجه آسمان شد و فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم» و با دستش کاری انجام داد [دستمال را به آسمان پرتاب کرد] و مجدداً باز گرداند و به من فرمود: «شما ان شاء الله در امان هستید». پس از چند لحظه، دیگر ایشان را در اتاق ندیدم و شروع کردم به‌گریه کردن و از خدای پاک و والا سپاسگزاری کردم. سپس وارد اتاق دیگر شدم که چهار نفر از مسئولان آنجا بودند. حاج مالک، سید علاء بن سید ابراهیم و ابو محمد نشسته بودند و می‌خواستند غذا بخورند. آنچه دیده بودم را برای آنان تعریف کردم. پس از پانزده دقیقه از منطقۀ عملیات تماس گرفتند و گفتند: همین الان هواپیمای اسکورسی اسرائیل، به نام «پرندۀ یعصور»، سقوط کرد. آنها گفتند این هواپیما، پنجاه نفر خدمه پرواز داشت. حاج مالک‌، مسئول «قوّات نصر» تلفن را گرفت و الله اکبر سر داد و سجدۀ شکر به جا آورد و گفت: این از برکات اهل بیت(ع) است که به دعاهای شما و رهبری به دست آمد. آن برادر _ که موشک شلیک کرد _ در روستایی نزدیک روستای «یاطر» و روستای «بیت لیف» بود، که هواپیماهای اسرائیلی آنجا در حال پرواز بودند. 📚 کتاب: خاطره‌های آموزنده نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری، انتشارات دارالحديث قم ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ╭┅───────────────┅╮ 🏝 @DehghaedSalam 🕊🇮🇷 ╰┅───────────────┅╯
44.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موشن کمیک استریپ حاج قاسم « » ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ╭┅───────────────┅╮ 🏝 @DehghaedSalam 🕊🇮🇷 ╰┅───────────────┅╯