🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
🍃🍂🍂🍂
🍂🍃🍃
🍂🍃
🍂
🏴یا ربَّ الحسین
مدتهاست زندگی برادر بیست ساله ام را زیر و رو میکنم به این امید که کلید فتح باب شهادتش را پیدا کنم.
روزی امسال محرم،این آموزه از آقا سید علی قاضی(ره) بود:
دوچیز است که انسان را در مسیر انسانیت سریع به منزل می رساند؛
یکی قرآن خواندن نیمه شب است و یکی گریه بر حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)
که خیلی زود راه را کوتاه میکند.
و محمدرضا هر دوی این امور را با دل و جان انجام می داد.از قرآن خواندن های شبانه اش با نور تلفن همراه،تا هروله کردن های گاه و بی گاهش در خانه برای سید الشهدا،تا روضه های بانوی صبر کنار مزار آقا رسول و...
ناخودآ گاه یاد تلفن زدن هاش می افتم در واپسین روز های عمرش در سوریه.
_به مامان تاکید کن چیذر بره و شال عزای منو با خودش ببره،من به شال عزا احتیاج دارم.
_بیت حضرت آقا میری؟اگه میری از طرف منم روی ماهش رو تماشا کن،از طرف منم ذکر بگو و سینه بزن...
گُذرِت به مسجد گیاهی نمی افته؟؟؟
از سوریه که برگشت تازه فهمیدیم چرا به شال عزاش احتیاج داشت برادر ذبیح من،سند عزاداری های محرم رو با خودش برد،همراه یک انگشتر عقیق یمانی با ذکر یا زهرا و دو نشانه در بدن؛یکی از حضرت ارباب بی سر و یکی از مادر پهلو شکسته.
کاش می دونستم محرم آخر برات چطور گذشت!چه گفتی؟چه خواستی؟شرمنده ام از محرم هایی که بر من گذشت و ثمری نداشت،شرمنده ام از هیات هایی که رفتم...
وقتی که نمونه تو باشی محمد جانم،باید از همه چیز شرمنده بود.
شب جمعه،شب طفلان عمه سادات،نوبت توست.به جای ماروی ماه سیدالشهدا را تماشا کن وفتبارک الله بخوان از جانب ما برایش.محمدرضا ازاین کلاس درس به آن کلاس درس نمی رفت.دنبال شکل کار و شعار و...هم نبود.
به یک توصیه آیت الله بهجت عمل کنید،
مشکل حل می شود مثل محمدرضا:با هرچه می دانید عمل کنید،به اذن خدا هما چیز در راه رسیدن به پروردگار،معلم شما خواهدشد.
#پست_اینستاگرامی_خواهرشهید
🌹 @Dehghan_amiri20 🌹