eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
3هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
13 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/16851976543119 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سلام فرشته
🔸عباس قرص را خورد و خجالت زده، به تشت روی دست ضحی نگاه کرد: - شما نمازتو بخون خودم آب می ریزم. 🔻ضحی لبخند شیرینی تحویل عباس داد و آب ولرم را روی پاهای عباس ریخت. پاهایش را نوازش کرد و مشت آبی از کف تشت برداشت و روی پاهایش ریخت. سکوتی پر مهر بین‌شان برقرار بود. ضحی آب می‌ریخت و عباس، عرق شرم. بعد از پنج دقیقه، ضحی دست از پاشویه برداشت. عباس دست ضحی را بوسید. پاهایش را با حوله خشک کرد و برای گرفتن وضو، به روشویی رفت. ضحی تشت را به آشپزخانه برگرداند. دو رکعت نماز برای خوب شدن حال عباس خواند و به حضرت زهرا سلام الله علیها، هدیه کرد. 🔹آفتاب، لحاف گرمی برای عباس شده و بدن مچاله شده‌اش را از هم باز کرده بود. راحت و رها، زیر نور کم جان صبحگاهی، خواب بود و خبر نداشت از دیشب تا صبح، مادرش فرش‌های سالن و اتاق عباس را جمع کرده و منتظر آمدن وانت مشهدی کریم دمِ در نشسته و برای سلامتی او، ذکر صلوات گرفته. به محض رفتن عباس، به مشهدی کریم تلفن کرد. آدرس داد تا یک کارگر و بنا برایش بفرستد و خودش هم فردا علی الطلوع، با وانتش جلوی خانه شان بیاید. مشهدی کریم چیزی از معصومه خانم نپرسید و فقط گفت: - حاج خانم اگه کمکی از من برمی یاد حتما بفرمایید. هر مقداری بفرمایید تقدیمتون می کنم. مرحوم محمدی خیلی به گردن بنده حق دارن. 🔸رویش نشد بپرسد کارگر و بنا برای چه می خواهی و وانت بار صبح زود، به چه کارت می آید. چرا پسرت زنگ نزده و تویی که تا وقتی شوهرت زنده بود، صدایت به گوشم نخورده بود؛ حالا جلو افتاده ای و خودت به من زنگ زده ای؟ هیچکدام را نپرسید اما تصمیم گرفت سر و گوشی آب بدهد. صبحانه نخورده، راه افتاد و همراه با اولین شعاع های خورشید، زنگ در خانه را فشار داد. معصومه خانم هر دو لت در را کامل باز کرد. مشهدی کریم، وانت را به پهلو، جلوی خانه پارک کرده بود: - آقا کریم، وانت رو داخل نمی یارین؟ - بار چیه حاج خانم؟ - دو تخته فرش. 🔻مشهدی کریم، تعجبش را پنهان کرد و خونسرد پاسخ داد: - بگین کجاست برش دارم. 🔹معصومه خانم، به گوشه سالن داخل ساختمان اشاره کرد. مشهدی کریم، بارها به این خانه آمده بود. داخل شد و با فضای خالی از فرش که مواجه شد دلش لرزید. فکر کرد نکند کارشان لنگ مانده و این فرش ها را برای فروش می برد. به معصومه خانم که پشت سر او داخل شده بود رو کرد و گفت: - حاج خانم اگه پولی نیاز هست بگید تقدیم کنم. این ها یادگاره. خدا بیامرز بارها رو همین فرش ها روضه گرفت و شام داد. 🔸معصومه خانم یاد پنجشبه های آخر ماه و شلوغی خانه و حیاط و شام نذری امام حسین علیه السلام افتاد. چشمانش پُرآب شد. لبخند تلخی روی صورتش نشست و گفت: - خیالتون راحت آقاکریم. عباس جان عروس آورده. می خواستم خودشون خونه رو با سلیقه خودشون بچینن. - کسی خونه هست؟ حاج خانم در خانه بازه. یاالله 🔹بنّا دم در حیاط ایستاده و منتظر اجازه معصومه خانم بود. مشهدی کریم، فرش لوله شده را روی شانه انداخت و به حیاط برد. حال و احوال مختصری با بنّا کرد و فرش را داخل وانت گذاشت. برای بردن فرش بعدی به داخل که رفت، بنّا را دید که به سمت دیوار پشتی خانه می رود. معصومه خانم از نگاه مشهدی کریم، سوالش را خواند و گفت: - دارم ی در برای اتاقم می ذارم که بچه ها راحت باشن. منم این طور راحت ترم. 🍀مشهدی کریم بدون پرسش دیگری، داخل رفت. فرش دوم را برداشت و داخل وانت گذاشت. یکی از لت‌های در را بست و برای کسب تکلیف، جلوی در منتظر ماند. معصومه خانم، پاکتی دستش بود. دمپایی هایش را پوشید و جلوی در آمد. پاکت را تعارف کرد و آدرس رویش را نشان داد: - بی زحمت فرشا رو ببرین به این آدرس. با نگهبانش آقاخسرو هماهنگ کردم ازتون تحویل بگیرن. اینم خدمت شما. 🔸مشهدی کریم، از گرفتن پاکت پول، امتناع کرد. آدرس را گرفت و خدابیامرزی برای شوهر معصومه خانم گفت. حمد و سوره ای خواند و به امید اینکه باز هم به روضه های این خانه بیاید، خداحافظی کرد. 🍀ضحی و عباس هم از محمد آقا و نرگس خانم، خداحافظی کردند و برای زیارت، به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رفتند. داخل شبستان امام خمینی، در کنار هم، به خانم سلام دادند. عباس، انگشتری عقیق از جیب در آورد و به ضحی داد. ضحی هم به سفارش مادر، لنگه همان انگشتری عقیق را بعلاوه قرآن جیبی و تسبیح تربت به عباس هدیه داد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
✨سلام و صلوات بر تو ای نور عالمین✨ 🌺آقاجان چقدر لذت بخش است گوش به فرمان شما بودن. چقدر خوب است سخنانتان را خواندن و بر اساس آن عمل کردن، در میان سخنان نورانی تان مولاجان می خوانیم که چنین فرموده اید: «و امّا در مورد رخدادهاي جديد، به راويان حديث ما [فقهاء] رجوع کنيد که ايشان حجّت من بر شما و من حجت خدا بر ایشان هستم.» 📚 کمال‌الدين، ج2، ص484 🌸مهدی جان همانگونه که فرموده اید: در دوران غیبت، از ولي فقيه پيروي کنید، ما هم گوش به فرمان او خواهیم بود. همانگونه که بارها از مردم خواسته اند، در انتخابات شرکت می کنیم و از میان نامزدهای انتخاباتی به کسی رأی می دهیم که امتیازش از همه بالاتر باشد به قولی اصلح باشد. 🌼آقاجان در این برهه حساس به یاریتان بیش از پیش نیاز داریم. دستمان را بگیر. ☘🌸☘🌸☘🌸☘ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 عجل الله تعالی فرجه عجل الله تعالی فرجه عجل الله تعالی فرجه
🔴🔵 نماز پرفضیلت یکشنبه ماه ذیقعده براى نماز در روز یکشنبه این ماه روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است. در فضیلت این نماز، آمده است: 🔴 که هر کس آن را بجا آورد: 🔹 توبه اش پذیرفته مى شود 🔹 و گناهانش آمرزیده مى گردد 🔹 و سبب برکت براى نمازگزار و خانواده اش خواهد بود، 🔹 و در روز قیامت کسانى که از او طلبى و یا حقّى دارند، از وى راضى گردند 🔹 و با ایمان از دنیا مى رود 🔹 و قبرش براى او وسیع و نورانى گردد 🔹 و پدر و مادرش از او راضى شوند 🔹 و آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند، 🔹 ذریّه او نیز بخشیده شوند 🔹 و روزى او وسیع گردد 🔹 فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند 🔹 و به آسانى جانش را بگیرد. 🔴🔵 کیفیت نماز : رسول خدا(صلى الله علیه وآله) کیفیّت نماز را این گونه بیان فرمود که: 🔴 در روز یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بخواند (دو رکعت دو رکعت) در هر رکعت، سوره «حمد» یک مرتبه، سوره «قل هو الله» سه مرتبه و سوره هاى «فلق» و «ناس» را یک مرتبه بخواند; و بعد از اتمام نماز هفتاد مرتبه استغفار کند، سپس بگوید: لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلىِّ الْعَظیمِ آنگاه بگوید: یا عَزیزُ یا غَفّارُ، اِغْفِرْ لى ذُنُوبى، وَ ذُنُوبَ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنْتَ. 📚 مفاتیح الجنان/اعمال ماه ذیقعده ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#قسمت_بیست_و_نهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️مؤمن، با تقوا و م
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️مؤمن، با تقوا و متوکل به خدا باشد. 🌺کشور، کشور بزرگی است؛ ملت، ملت باعظمتی است؛ مسائل تشویق کننده و مبشّر، فراوان است؛ مشکلات هم بر سر راه هر ملتی، و از جمله بر سر راه ما وجود دارد. آن کسانی که آماده‌ی این میدان میشوند، باید با کمال قوّت، با کمال قدرت، با توکل به خدا، با اعتماد به توانائی‌های این ملت پیش بروند. 🔰بیانات در حرم مطهر رضوی ۱۳۹۲/۰۱/۰۱ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
🔹عباس از انگشتری و قرآن و تسبیح تربت، تشکر کرد. قرآن را بوسید و مودب، روی هر دو دست نگه داشت. نگاهش به ضریح خانم بود و کششی که برای رفتن به زیارت داشت، قرار را از دلش ربوده بود. شرم کرد دست ضحی را جلوی دیگران بگیرد. آرام و به نجوا گفت: - ضحی جان، روز عقدمون بهترین روز عمرم بود. بارها خدا رو به خاطر شما شکر کردم. می تونست روز عقدم، جای دیگه ای غیر از حرم خانم باشه. 🔸و انگار که به زور بتواند حال خوش و حس عاشقانه اش را کنترل کند، پرسید: - قرارمون یک ساعت و نیم دیگه همین جا روبروی باب السلام. باشه؟ 🔹به چشمان زیبای ضحی نگاه کرد. لبخند را روی لبانش که دید، التماس دعا گفت و قرآن را بر قلبش فشرد و از باب السلام، وارد شد. ضحی از فهم بالای عباس لذت برد. حرف‌های عباس، آب سردی بود روی همه نگرانی‌های انتخاب او. خدا را شکر کرد و از در سمت راست باب السلام، وارد قسمت خواهران شد. روبروی ضریح ایستاد. دست راست بر سینه گذاشت و گفت: - سلام خانم جان.. 🌸اشکش جاری شد. مودب تر سلام کرد: السلام علیک یا فاطمه المعصومه.. السلام علیک .. به یاد مادر و پدر افتاد. به طهورا و حسنا و دایی و مادر عباس. از طرف همه اقوام و هر کسی که می شناخت، مجدد سلام داد. اشکش بیشتر جاری شد. از فکری که به ذهنش آمد، لبخند روی لبش نشست. نیت کرد به جای هر نوزادی که به نوعی، مراقبش بوده یا او را به دنیا آورده، سلامی بدهد و سلام داد. صدایی درونش گفت: پس بقیه نوزادان چی؟ به نیت همه نوزادانی که هر جای عالم به دنیا آمده بودند، مجدد سلام داد و صلوات فرستاد: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. پای راست را حرکت داد و به سمت ضریح رفت. آرام و با طمانینه، قدم از قدم برنمی داشت تا استغفاری بگوید و صلواتی بفرستد. همه را هدیه حضرات معصومین علیهم السلام کرد. ☘️جلوی ضریح رسید. به دو سه ردیف خانمی که دور ضریح بودند نگاه کرد. انگار دست نوازش خانم را روی تک تک سرهای آن ها می دید. از حس چنین نوازشی، شعفی خاص، وجودش را فرا گرفت. یک قدم به جلو برداشت به این نیت که سرش را زیر دستان پر مهر خانم برساند. قاتی خانم های دیگر شد. جزوی از زائران به هم چسبیده نزدیک ضریح. با موج جمعیت حرکت کرد و چپ و راست شد. دست راستش را دراز کرد. تا ضریح، فاصله ای نمانده بود. دست را پایین آورد. مودب ایستاد و سرش را پایین انداخت. به قدم هایش نگاه کرد. خدا را شکر کرد که کنار ضریح خانم حضرت معصومه سلام الله علیهاست. آرزو کرد کاش می شد خانم را در آغوش بگیرم. جلویش خالی شد. خود را به ضریح چسباند. دو دستش را از دو طرف به میله های ضریح گرفت و مدتی گریست. 🔹بوی خوش پر نرم خادم حرم، او را به خود آورد. اشک هایش را پاک کرد و از ضریح فاصله گرفت. به لحظه، جایش پُر شد و او با موج جمعیت، به عقب رانده شد. مجدد سلام داد. نفس عمیقی کشید. چادرش را مرتب کرد. گوشه ای ایستاد و همان طور که نگاه به ضریح و زائران خانم داشت، گوشی اش را در آورد و مشغول خواندن زیارت‌نامه شد. بعد از زیارت خانم، زیارت عاشورا خواند. خود را به گوشه ای از حرم رساند. سر بر تربت کربلا گذاشت و سجده زیارت عاشورا را انجام داد. همان جا نشست. داخل گوشی، دعاهای مفاتیح را بالا و پایین می کرد. نمی دانست این یک ساعت باقی مانده را با چه دعایی سپری کند. کدام دعاها را انتخاب کند و بخواند. هر کدامشان درخششی خاص داشتند. ندبه را آورد. کمیل را آورد. حتی دعای جوشن کبیر را آورد. چند سطری را خواند و دلش به ماه مبارک و شب های قدر و خدا خدا کردن هایش پر زد. 🔸چشمان اشک بارش را روی اسامی دعاها می چرخاند بلکه دلش به دعایی آرام گیرد. چشمش به دعای عالیه المضامین افتاد. یاد کودکی‌اش افتاد که بالاسر عزیز رفته و او را در حال خواندن این دعا دیده بود. از اسمش سر در نیاورد. حوصله اش سر رفته بود و می خواست هر طور شده، عزیز را به حرف بیاورد: - عزیز این چیه می خونین؟ - ی دعایی که خیلی چیزای خوبی توش از خدا خواسته شده. 🔹وارد صفحه دعا شد. ترجمه خط اول را خواند: "خدایا این امام را زیارت کردم، به امامتش اقرار دارم. واجب بودن اطاعتش را معتقدم." آرزو کرد ایکاش در حرم امام حسین علیه السلام این دعا را می خواند. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌺سلام و صلوات بر تو ای بهترین همدم و مونس 🍀خدا کند دل من فقط برای تو باشد مولای من... آقاجان می دانم از دل تک تک ما خبر داری پس بماند در دل هر آن چه که نشاید گفت و آن را خوب می دانی. 🌼مهدی جان ای بهترین همدم و همراهم، ای رفیق دلسوز و مهربانم، ای کاش لایق بودم که برای آمدنتان نقشی ایفا کنم. ای کاش فرزند لایقی بودم که باعث افتخارتان می شدم. ای کاش لحظه به لحظه بر چهره نازنینتان لبخند شادی می نشاندم. ای کاش فدای قدم هایتان می شدم. ای کاش ظهورتان را به همین زودی ها می دیدم و خاک پای سربازانتان می شدم. ☘️بأبی أنتَ وَ اُمّی ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه
دهڪده ‌مثبت
#قسمت_سی_ام #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️مؤمن، با تقوا و متوکل
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️ساده‌زیست باشد و از اشرافی‌گری اجتناب کند و متصل به مراکز ثروت و قدرت نباشد 🍀یکى از اساسى ترین کارها براى اینکه ما جلوى اسراف را بگیریم این است که مسئولین کشور، خودشان، کسانشان، نزدیکانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اهل اشرافیگرى نباشند. چطور میتوانیم اگر خودمان اهل اسراف باشیم، به مردم بگوئیم اسراف نکنید؛ «أ تأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم»؛ «یا أیّها الّذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون. کبر مقتا عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون». 🌺اولین کار این است که ما مسئولین کشور را، افرادى انتخاب کنیم که مردمى باشند، ساده زیست باشند، درد مردم را بدانند و خودشان از درد مردم احساس درد کنند. این هم به نظر من شاخص مهمى است. آگاهانه بگردید؛ برسید؛ و به آنچه که رسیدید و تشخیص دادید، با قصد قربت اقدام کنید؛ با قصد قربت پاى صندوق انتخابات بروید و خداى متعال اجر خواهد داد. این هم یک نکته. 🔰بیانات در جمع مردم استان کردستان‌ در میدان آزادی سنندج‌ ۱۳۸۸/۰۲/۲ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ✍️پاسخ کوتاه به شبهات رایج در مورد انتخابات ⁉️اون چی میگه ؟ ❄️همه شون مثل همن؟ هرکی بیاد وضع همینه ؟ همه شون دزدن ؟ اینا دعوای زرگریه؟ ⁉️من چی میگم؟ ⭕️اگه همه شون مثل همن پس چرا بی بی سی انقدر رئیسی رو تخریب میکرد؟ 🔘روح الله زم با یه شبکه ماهواره ای مصاحبه میکرد میگفت ما از روحانی حمایت کردیم که ضعف مدیریتش باعث نارضایتی مردم بشه. اونا خوب میفهمن همه شون مثل هم نیستن. ⭕️بله همه شون مثل همن.از این 40 سال،32 سالش دست میرحسین و هاشمی و خاتمی و روحانی بوده.ما همیشه به کسایی رای دادیم که شبیه هم بودن،بعدش توقع داشتیم نتیجه ها شبیه هم نباشه. 🔘این چه حرفیه میزنی دوست عزیز..رئیس جمهور عراق و ترکیه هم عوض میشن، روی اقتصاد ما تاثیر میذاره، مگه میشه تغییر رئیس جمهور خود ایران تاثیر نذاره. ⭕️کی گفته همه شون مثل همن، یکی میشه روحانی که داداشش دزدی میکنه کاریش نداره،یکی میشه مثل رئیسی که از خود قوه قضائیه 52 تاقاضی و کارمند و وکیل بازداشت میکنه.اگه یه آدم ضد فساد بیاد ،خیلی چیزا عوض میشه. 🔘این همه مسئولین مارو شهید کردن،اینا از مریخ که نیومده بودن حاج قاسم، فخری زاده، شهیدرجایی، شهید باهنر و...تو دل این همه ای که می گید مثل همن، مثل اینا هم پیدا می شه...باید بگردیم. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا 💠مهارت مدارا کردن قسمت اول: ✅ زن و شوهر از دو دنیای متفاوت هستند و برای رسیدن به آرامش، باید مدارا با تفاوت‌های هم را پیشه خود سازند. 🔘مدارا با اضطراب همسر، 🔘مدارا با کج خلقی‌های همسر، 🔘مدارا با عقاید و سلیقه‌‌های همسر، 🔘مدارا با اختلاف سلیقه‌های همسر، 🔘و احتمالاً مدارا با سلیقه‌ای که دوستش نداریم. ✅البته این مدارا جاده‌ای دو طرفه است و وظیفه زن و شوهر است که هر دو، مداراگر باشند و آرامش‌گری برای همسر داشته باشند. 🔹حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: فدارها علی کل حال واحسن الصحبة لها فیصفو عیشک 🔸همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود. 📚مکارم الاخلاق، ص ۲۱۸ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
🔹ضحی با خود فکر کرد: حالا هم زیارت عاشورا خوانده ام. پس امام حسین علیه السلام رو زیارت کرده‌ام دیگه. از این فکر خوشش آمد. بسم الله گفت و خواندن دعا را با بسم الله شروع کرد. مجدد ترجمه را خواند و متن عربی را "اللّهُمَّ إِنِّي زُرْتُ هذَا الْإِمامَ مُقِرّاً بِإِمامَتِهِ.." ترجمه خواند و باز هم، متن عربی دعا را. چند خط بیشتر نخوانده بود که به اولین حاجتی برخورد که در دعا، از خداوند می خواست. ترجمه را که خواند، حالش منتقلب‌تر از قبل شد. گوشی را با دست چپ گرفته بود. دست راست را هم اندازه صورت، بالا آورد. با حال گدایی از رحمت و مغفرت خداوند، متن عربی دعا را با اشک و بریده بریده خواند. ✨ یک لحظه، قلبش را ملتفت حضرت معصومه سلام الله علیها کرد و از حضرت، استمداد گرفت. خود را به حضور قلبی محضر اباعبدالله برد و تصور کرد زیر قبه الحسین، ایستاده است. ترجمه خط بعدی را خواند و متن عربی را. نتوانست طاقت بیاورد. گوشی و دست چپ را هم بالا آورد. اشک از چشمانش سرازیر بود و تکه تکه، دعا را با توجه می خواند. هیچ کس و هیچ چیز را حس نمی کرد. همه نیاز شده بود. به فرازهای آخر که رسید، خوشحال و سرحال شد. وقتی در دعا از خداوند همه چیزهایی که خواسته بود را برای پدر و مادر و دوستان و دیگران خواست، قلبش از این وسعت، وسیع شد. دعا را به تشکر از خداوند، تمام کرد. 🍀زیبایی دعاخواندن این چنینی در حرم، وجودش را سیراب و تشنه تر کرد. ساعت را نگاه کرد. حدود نیم ساعتی وقت داشت. مجدد فهرست ادعیه را بالا و پایین کرد. زیارت آل یاسین، برایش جلوه ای خاص کرد. وارد صحفه زیارت شد. بسم الله گفت: "سلام علی آل یاسین" یاد دفتر سبز رنگ و لحظات خوش با امام بودن افتاد. مجدد سلام را تکرار کرد:"سلام علی آل یاسین" دلش باز هم سلام خواست. همان را تکرار کرد: "سلام علی آل یاسین" قلبش به تکرار سلام ها، شاداب شد و انگار که خنده ای تحویل او دهد، شاداب شد. از این حال، اشک به چشمانش نشست. زیارت را ادامه داد. خواند و اشک ریخت و با آقا در قالب زیارت، درد دل کرد. قربان صدقه آقارفت: آقاجان فدای ایستادن و نشستنتان. در همان حالت نشستنتان هم سلام خدا بر شما و خواند: "السلام علیک حین تقعد" و باز قربان صدقه آقا رفت: "قربان صدای تلاوتتان و سلام خدا بر شما همان زمانی که تلاوت می کنید. السلام علیک حین تقرء و تبین. ای جانم به نماز خواندن زیبایتان. سلام خدا بر شما در آن زمانی که نماز می خوانید السلام علیک حین تصلی و تقنت" خواند و خواند. زیارت تمام شد. 🔹ساعت را نگاه کرد. فرصت داشت. دعای بعدش را هم خواند. ساعت را نگاه کرد. وقت داشت. فکر کرد امروز چه برکت شده وقتم. چقدر دعا خوندم و کیف کردم. صفحه گوشی را بالا برد و دید ادامه اش هم دعای دیگری است. ابتدایش را خواند. احساس کرد انگار زیارت حضرت در سرداب است. خوشی غریبی، وجودش را در بر گرفت. خواند و خواند و همین طور که پیش می رفت، خنک شد. رطوبت سرداب وجودش را گرفت. خلوت و سکوت در تمام جانش نشست. خود را در محضر امام دید و عبارات را با اشک و گریه خواند. اشکی که از قلبش می جوشید و وجودش را آرام و گرم می کرد. دو رکعت نمازهای وسط دعا را هم ایستاد و خواند. دعا را ادامه داد تا تمام شد. 🔸چشمانش را بست. غمگین از غایب بودن امام، چشمانش را باز کرد. یاد عباس افتاد. ساعت را نگاه کرد. هنوز یک ربع وقت داشت. آنقدر غرق دعا شده بود که از گذر زمان غافل شده بود. از جا بلند شد. مجدد رو به ضریح، به خانم حضرت معصومه سلام الله علیها سلام داد و به سمت شبستان امام خمینی رفت. 🔹گوشه ای رو به ضریح نشست و منتظر آمدن عباس شد. چند ثانیه ای نگذشته بود که جرقه ای در ذهنش زده بود. لب هایش به پهنای صورت کشیده شد. دو زانو نشست. همان طور که با دست راست، رو گرفته بود، رو به سمت ضریح خانم گفت: "بخونم؟" انگار کسی درونش پاسخ داده باشد بخوان؛ لبخند زد و بسم الله گفت. سه صفحه قرآنی که باید تحویل پدر می داد را تحویل خانم داد. خواند و خواند و خواند. انگار که خانم روبرویش نشسته اند و به تلاوتش گوش می دهند. با صدای آرام اما با سرعتی نسبتا تند خواند. نگاهش به فرش بود و متوجه آمدن عباس نشد. آیه آخر را خواند. صدق الله گفت و سر را بالا آورد. رو به ضریح گفت: چطور بود؟ اشتباهی نداشتم؟ 🍀قرآن جیبی را از کیف در آورد. صفحاتی که خوانده بود را آورد و به سرعت مرور کرد و از اینکه همه را درست خوانده بود خوشحال شد. تشکر کرد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
✨سلام و صلوات بر تو ای حضرت عشق✨ 🌺مهدی‌جان صبح است و هوایت به دلم افتاده...... ای رفیق ابدی حضرت عشق سلامـــ صبحم‌به‌نام‌شما 🌼آقاجان صدای مناجات زیبای صبحگاهی تان است که صبح را قشنگ کرده است، به عشقتان خورشید طلوع کرده است. خورشید و همه کائنات اول صبح به رویتان سلام کرده اند. - مولاجان من هم به تأسی از همه دوستداران و محبینتان، صبحم را با نام و یاد تو و با عهد و میثاقی دوباره آغاز کرده ام. 🌸سیدی ای کاش تا آخرشب و بلکه بالاتر، برای همیشه این نور صبحگاهی که با همدمی تو به دست آورده ام با غفلت و نسیان از دست ندهم. این میسّر نمی شود مگر اینکه خودتان به این فرزند فراموشکارتان عنایت ویژه و خاص داشته باشی. -آقاجان آرزو می کنم به همین زودی ها خداوند در تقدیر زمان و زمین آمدن و ظهورتان را بنویسد، و چشم ما همه منتظران جاده ظهور، روشن به جمال نورانی تان گردد. اللهم عجل لولیک الفرج. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه