eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.6هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/17400377624639 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
به عشق کدام شهید رأی دادید؟😍 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
🔻جلوی در مرکز همایش ها، عباس منتظر ضحی ایستاده بود. با دیدن چهره خسته ضحی، نرمی نگاهش دوچندان شد. لیوان بزرگ آب هویج و کلوچه محلی تعارف کرد و محل پارک ماشین را نشان داد. 🔹خوردن آب هویج، جانی تازه به ضحی داد. کنار عباس تا ماشین را نه تنها راه، که پرواز کرد. هر از گاهی نگاهی به صورت مهربان عباس می کرد و ته قلبش سوزشی احساس می کرد. به قدم هایشان نگاه می کرد و از هماهنگی قدم برداشتنشان، احساس یگانگی می کرد. دلش خواست همین طور بروند و بروند و در سکوت، روح عباس را در آغوش کشد و سیراب شود اما به ماشین رسیدند. سوار که شدند عباس گفت: - مجید زنگ زد گفت تابش یک هفته مرخصی اجباری برام رد کرده. - جدا؟ - گفت این ورا پیدات بشه با تیپ پا می اندازیمت بیرون. 🔻ضحی خندید. چنین روابط دوستانه ای را دوست داشت. عباس ادامه داد: - شما می تونی مرخصی بگیری بریم ی سفر مشهد؟ 🔸ضحی شوکه شد. نه تنها از شنیدن مشهدالرضا، بلکه نمی دانست چه کند. گوشی داخل کیف، به لرزش افتاد. ناخودآگاه دست برد و پیامک را بازکرد. احساس شرم تا نوک انگشتان پایش کشیده شد. صدای عباس که پیشنهاد برنامه یک هفته ای شان را می گفت را می‌شنید اما نمی فهمید. هنوز صدای عاشقانه جمله‌ای که خوانده بود، در گوشش می پیچید. مضطرب و متعجب بود. نمی‌دانست چه باید کند. مطرح کردنش را با عباس درست ندید. خواست مسدودش کند اما چیزی که زیاد بود، سیم کارت جدید. سعی کرد ذهنش را به چیز دیگری مشغول کند. گوشی را داخل کیف گذاشت. به زنجیر و قاب قرآنی که از آینه جلوی ماشین آویزان بود نگاه کرد و گفت: - خانم دکتر گفتن اگه بیشتر خواستین بمونین مشکلی نیست ولی خونه رو چه کنیم؟ - تا الان باید چیده باشن. 🔹عباس راست می گفت. تمام وسایل خانه سرجایشان بود و حتی کتابهای ضحی هم منتقل شده بود. حسنا این مسئولیت را به عهده گرفته بود. از کتابخانه ضحی عکس گرفت تا ترتیب چینش کتاب ها را بداند. کتابخانه را در دو طرف تلویزیون گذاشت و به همان ترتیب چید. ضحی هر روز به مادر زنگ می زد و حال و احوال می پرسید. معصومه خانم هم هر روز چند بار با عباس حرف می زد و بیشتر، گزارش کارهایی که انجام داده اند را می داد. خیال عباس از خانه راحت بود. 🔸 گوشی ضحی لرزید. توجهی نکرد. مجدد لرزید. عباس متوجه شد و اشاره کرد: پیامک داری. ضحی می ترسید جلوی عباس، گوشی را در آورد و سوتفاهم به وجود بیاید. دهان ناشناس را که نمی توانست گِل بگیرد. باید برایش رمز می گذاشت. کلوچه محلی روی دست مانده اش را دو نیم کرد. به طرف عباس تعارف کرد و بدون نگاه کردن به چشمان عباس گفت: - حتما تبلیغاتیه. حالا به نظرت واقعا بریم؟ من برای دو روز فقط لباس آورده‌ام. 🔹عباس به حرف ضحی خندید و ماشین را کنار مغازه ای نگه داشت. - اینجا هر چی نیاز داری بخر. خیلی وقته نتونستم برم پابوس. همه اش به خاطر وجود شماست که خدا بهم چنین توفیقی رو می ده. - نیازخاصی ندارم. همون دو دست لباس کافیه. اگه چیزی نیاز داشتم از همون جا می خرم. 🔸عباس ماشین را به سمت جاده گرمسار حرکت داد. میانه راه با مادر تماس گرفت. هر دو خانواده، در خانه عباس بودند. - اونجا چی کار می کنند همه شون؟ 🔹عباس همین را پرسید و با صدای آرام به ضحی گفت: سبزی فریز می کنند. عباس تشکر کرد و جریان را به مادر و حاج عبدالکریم گفت و خوشحالی شان را به ضحی منتقل کرد. فکری از سر ضحی گذشت و به عباس گفت: - می خوای بهشون بگو اونا هم راه بیافتن بیان مشهد. مامان و بابا دوست دارن. 🔸عباس پیشنهاد ضحی را گفت. معصومه خانم و زهرا خانم هر دو نظرشان این بود که بمانند و کارهای مانده را انجام دهند. همان جا تلفنی، تصمیم گرفتند جشنی برگزار کرده و فامیل درجه اول را دعوت کنند. عباس صدا آرام کرد و گفت: - چقدر راحت تصمیم می گیرن. خوشمان آمد. 🔹و با بله بله کردن به گوش همه رساند که در حال گوش دادن توصیه هایشان است. صدا روی بلندگو بود و هر کس حرفی داشت همان طور می زد. انگار که در جلسه کنفرانس تلفنی ای باشد، گوشی را دست ضحی داد و به بلندگو اشاره کرد. ضحی خندید و بلندگو را فعال کرد. سر اینکه چه کسی را دعوت کنند و مراسم چطور باشند، جلسه گرفتند. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌺سلام و صلوات بر تو ای انیس النفوس آقاجان به این فکر می کردم اگر موانع ظهورتان را برطرف کنیم، بزرگترین خدمت را برای فراهم شدن زمینه ظهورتان کرده ایم. 🍀به نظر می آید علت اصلی محرومیت ما از خورشید امامتتان وجود نابسامانی‌هایی در سبک زندگی است که موجب رفتارهای غیر دینی و غیر منطقی شده است و همین امر بسان ابری تیره مانع از ظهورتان شده است. ❄️مولاجان بد اخلاقی یا فقدان اخلاق از بزرگترین موانع ظهورتان به شمار می‌آید. به همین دلیل جد بزرگوارتان امام صادق علیه السلام در شمارش وظایف منتظران فرمود: منْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ کسی که خوشحال می‌شود از یاران قائم (عجل الله تعالی فرجه) باشد باید منتظر بوده و در حال انتظار، عمل خود را بر اساس تقوا و اخلاق نیک انجام دهد. 📚الغيبةنعمانی، ص ۲۰۰ ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 | رئیسی رئیس‌جمهور شد 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
خدا قوت هم وطن😍 هر کسی که رفتی و برا وطنت رأی دادی👏👏 هر کسی که تبلیغ کردی مشارکت بره بالا👏👏 هر کسی که کمک کردی انتخاب درست راهش هموار بشه👏👏 هر کسی که دادی آب و خاک وطنت واقعا برات عزیزه👏👏 امام عصر پشت و پناهت که پشت و پناه مملکت امام عصر شدی👏👏 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
✍️دوست داری حال خوب داشته باشی؟
🌱نشستن سر کلاس بزرگان و عمل به حرفاشون حالت رو خوب می کنه 🌿امشب بشینیم پای درس مرد بزرگ اخلاق ایشون می فرمودند: اگہ‌اراده‌کنی‌که خودتوحفظ‌کنۍ؛ خداهم‌هنگام‌ارتکاب‌گناهان؛ برای‌توایجادمانع‌می‌کند🌱..! خدا رحمت کنه این مرد بزرگ را، برای شادی روحشون سه صلوات بفرست و از روح بزرگش کمک بخوای برای عمل کردن به حرفشون. 🌹اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّدو عجّل فرجهم اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّدو عجّل فرجهم🌹 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
🔹عباس به نظرات ضحی گوش می داد و برایش جالب بود یک خانم دکتر، اینقدر همه چیز را آسان بگیرد. خرید هم با او کرده بود. در سفر هم رفتارش را دیده بود. نق نشنیده بود که چرا جوجه کباب و چلوگوشت جلویم نگذاشته‌ای. چرا برایم سیب زمینی کباب شده آورده‌ای. آخر عروس را می‌برند کوهنوردی که مرا به کوه خضر برده‌ای؟ هر جا می‌رفت و هر چه می‎خرید، ضحی ساده ترینش را انتخاب می کرد. اظهار نیازی نداشت و قانع و آرام بود. دست ضحی روی پای عباس خورد. - می گن شما چند نفر از آتش نشان ها رو دعوت می کنی؟ 🔸 برای اینکه نشان بدهد حواسش بوده و فکر می کرده؛ آرام گفت: - آقای تابش که حتما باید باشن. بقیه رو ی شب دیگه مهمون می کنم. 🔹صحبت ها تمام شد و سکوت جاده، به جان ضحی ریخته شد. چند دقیقه نگذشته بود که صدای لرزش گوشی داخل کیف را شنید. فکر کرد حتما طهوراست و نتیجه بقیه مذاکرات اهل خانه را نوشته است. خوشحال و شاد، گوشی را در آورد. هفت پیامک جدید داشت. دوتا از طهورا بود که لیست مهمان ها را نوشته بود و پنج تای دیگر، از همان شماره ناشناس بود. گوشی را داخل کیف گذاشت. به جاده نگاه کرد. کنجکاو شده بود که چه نوشته است. عبارت نوشته شده در پیامک به چشمش خورد. "برق نگاهت آتش به " صفحه پیامک را بست و سعی کرد توجهی نکند. صفحه گوشی خاموش شد. چند ثانیه بعد دستش رفت که بخواند اما مجدد رهایش کرد. رادیو ماشین را روشن کرد و فرکانس را روی رادیو معارف برد. 🔻مسابقه رادیویی بود. خوشحال شد و سعی کرد خودش را درگیر مسابقه کند و پیامک ها را فراموش کند. سوال که خوانده می شد، ضحی و عباس مشغول جواب دادن می شدند. گوشی داخل دست راستش مانده بود. بعد از پاسخ سومین سوال که عباس درست گفته بود، گوشی لرزید و صفحه اش روشن شد. بلافاصله دکمه خاموش شدن صفحه را نرم فشار داد و گوشی را داخل کیف گذاشت. پیامک اما مستمر می آمد و ضحی سعی می کرد توجهی نکند. 🔹تعداد پیام هایی که نوشته از دستش در رفته بود. حال خوشی نداشت و مدام می نوشت. صدای تقه ای که به در خورد، او را از حال خود بیرون کشید. بفرمایید گفت و صدای صدیقه را شنید. صدیقه، در را کامل باز نکرد. کمی لای آن را باز کرد و بدون اینکه به حال زار فرهمندپور نگاه کند، اجازه مرخص شدن گرفت. با بفرمایید، در را کامل بست و از آپارتمان خارج شد. فرهمندپور از اتاق بیرون رفت. در اپارتمان را از داخل قفل کرد و کلید را روی آن گذاشت. می دانست بعضی شب ها سحر و دوستانش برای گذران وقتشان به اینجا می آمدند و دوست نداشت غافلگیر شود. به اتاق برگشت و به سحر زنگ زد. رسمی و خشک پرسید: - از خانم سهندی خبری نیست. استعفا دادن؟ 🔸سحر از لحن فرهمندپور خوشش نیامد و عینا با همان لحن پاسخ داد: - به بنده که ندادن. - کجا هستند پس؟ - مگه من بپّای ایشونم؟ - دوستشون که هستید. خبر ندارید کجا هستند؟ - باید داشته باشم؟! - خبربگیرید. منتظرم. 🔻و گوشی را قطع کرد. سحر از زور عصبانیت، روی بوق ممتد گوشی فریاد کشید: مگه من نوکرتم مرتیکه! و گوشی را روی تخت اتاقش پرت کرد. فکر کرد ضحی جوابی به تماس ها و پیامک هایش نمی دهد. حتما خبری است. سریع لباس پوشیده ای تن کرد و با ماشین، نزدیک خانه ضحی شد. زنگ زد. کسی خانه نبود. کمی جلوتر منتظر برگشتنشان شد. نیم ساعتی صبر کرد اما خبری نشد. زنگ همسایه شان را زد و پرس و جو کرد و متوجه شد ضحی به سفر رفته است. به خانه برگشت و روی تخت دراز کشید و فکر کرد یعنی کجا رفته؟ و انگار کشف مهمی کرده باشد فریاد زد: ماه عسل. خودشه. گوشی را برداشت و به فرهمندپور پیامک زد: - عروس خانم رفتن گل بچینن، گلاب بیارن. 🔸آوار روی سر فرهمندپور خراب شد. دو دستی برسرش کوفت و به ناکامی و بیچارگی خودش گریست. از مادر فرانک که خیری ندیده بود و ضحی هم این طور. دلش چنان سوخته بود که مدام اشک می ریخت و در سکوت اتاق، جز صدای خود، هیچ نمی شنید. گوشی را برداشت و با سوز نوشت چیزی نوشت و بلند بلند ناله کرد. 🔹ضحی داخل سرویس بهداشتی شده بود. آستین ها را بالا زد تا وضو بگیرد و نماز مغرب را بخواند. کیف را آویزان کرد و جوراب ها را در آورد و داخل کیف که گذاشت، گوشی مجدد لرزید. فکر کرد شاید باز هم آن شماره ناشناس است. شاید هم طهور یا بابا باشه. شاید عباس چیزی یادش رفته. همه این شاید ها از ذهنش گذشت و پیامک را باز کرد: - کجایی نازنینم؟ 🍀 چشمش روی پیامک های قبلی رفت و دستش شُل شد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌺سلام و صلوات بر تو ای گل زیبای هستی آقاجان داستان تشرف مرحوم حاج شیخ حسین فاضلی به محضرتان را می خواندم که در آن دیدار به او فرموده ای : این انقلاب را من نگه داشتم و نگذاشتم از بین برود. (1) مهدی جان چقدر خوشحال هستم، که فرزند این انقلابم. 🍀مولاجان امیدوارم لبخند رضایت بر لبان نازنینتان نشانده باشیم که، به پایِ صندوق های رأی رفتیم، و در حفظ این انقلاب به اندازه وسعمان حمایت کردیم. مهدی جان خودتان کمک کن دولت آینده دولتی پاک دست و عدالت پیشه باشد، تا به زودی انقلابمان به انقلاب جهانی ات متصل شود. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌼(1)مرحوم حاج شیخ حسین فاضلی گفتند: روزی سوالاتی در ذهنم بود در اربعین امام حسین(علیه السلام) وارد حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) شدم، در موقع برگشت جلوی قبرستان شیخان قم دیدم کسی مرا از پشت صدا کرد: «حاج شیخ حسین». برگشتم دیدم حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه) هستند، حضرت(عجل الله تعالی فرجه) در پاسخ به سوالاتی که در ذهنم بود، فرمودند: «آری این انقلاب را من نگاه داشتم و نگذاشتم از بین برود، دشمنان در بعضی شب ها با خوشحالی، دلخوش بودند که فردا صبح ایران در دست آنها است ولی من نگذاشتم.» سپس امام(عجل الله فرجه) فرمودند: «اینها (اشاره به عزاداران حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) که در حال ورود به حرم بودند) اکنون مورد توجه من هستند و ...». 📚کتاب زبور نور، ص251 (هزار و یک نکته از زندگانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه) ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه
✍️ یادآوری 💠نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده(نماز توبه) 🔹در روز یکشنبه غسل کرده و برای نماز وضو بگیرد و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح که در هر رکعت، یک‌بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک‌بار سوره ناس و یک‌بار سوره فلق خوانده می‌شود و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند اَستَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه) و آنگاه یک‌بار ذکر« لا حول ولا قوّة إلاّ بالله العلي العظيم» بگوید و در پایان این دعا را بخواند: «یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ» 🔰فضیلت نماز یکشنبه ماه ذیقعده 🔸از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده هر کس این نماز را به جا آورد، 🌱توبه‌اش‌ مقبول و گناهانش آمرزیده می‌شود، 🌱دشمنان او در روز قیامت از او راضی شوند، 🌱با ایمان می‌میرد، 🌱دین و ایمانش از وی گرفته نمی‌شود؛ 🌱قبرش گشاده و نورانی شده و والدینش از او راضی گردند؛ 🌱مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد؛ 🌱توسعه رزق پیدا کند؛ 🌱ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند؛ به آسانی جان دهد. 👈🏻نماز یکشنبه ماه ذیقعده را از دست ندهیم 🌺 این نماز مورد تاکید همه علمای اخلاق می باشد، در مواظبت به این نماز کوتاهی نکنیم. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
دهڪده ‌مثبت
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا 💠مهارت مدارا کردن قسمت اول: ✅ زن و شوهر از دو دنیای متفاوت هستند و ب
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا 💠مهارت مدارا کردن قسمت دوم: ✅۳- شرایط همسر خود را درک کنیم. 🔘توانایی‌ها و ظرفیت‌های همسر خود را درک کنیم. 🔘درک کنیم که زوجین هر کدام به طور مستقل دو شخصیت منحصربه‌فرد دارند. 🔘حواسمان باشد که از دو خانواده مختلف آمده‌ایم و این اختلافات طبیعی است و بعضی موارد در طول زندگی کمتر می شود. ✅۴- باور داشته باشیم که اگر از اشتباهات همسر خود چشم‌پوشی نکنیم زندگی تلخی خواهیم داشت. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114