چشمانم بی اختیار باز میشود...
باز منم یک سقف ثابت سفید ...
نمیدانم من به تخت و سقف گره خوردم یا ان ها به من...
چند وقتی است هم اغوش و هم صحبت هم شده ایم...
کاش فقط خدا گره های این ثانیه های ساکن رو باز کند...
تا باز در چشمان نیمه جانم قاب زیبای تصویر #تو نقش ببندد...
ارام جانم در کدام مسیر گم شده ای؟؟؟
من عاشق رنگ های پاییز بودم...
عاشق دلبرانه هایش...
نسیم های جانسوزش ...
غروب های چشم نوازش ...
طلوع لابه لای رقص برگ های رنگین کمانش...
ولی الان فقط عاشق صدای باز شدن ان دری هستم که بهم کوبیدی و رفتی...
برگرد که هوای دلم از پاییز و زمستان که هیچ از برزخ و جهنم هم گذشت...
#نازنینهانا