eitaa logo
𝑑𝑒𝑙𝑔𝑜𝑦𝑒/دِلگویه
2.4هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
788 ویدیو
93 فایل
"به نام خداوند شعر و غزل کلامش نشیند به دل تا ازل …🙂🌿 " ‴روزی¹⁰پست تقدیم نگاه گرمتان می شود‴ ‴تبلیغات ارزان و پربازده↻ < @tablighat_romankade> ‴رمانکده مذهبی↻ < @romankademazhabe>
مشاهده در ایتا
دانلود
. . محافظ آقا تعریف میکرد مےگفت: رفتہ بودیم مناطق جنگے براےِ بازدید.. توے مسیر خلوت آقا گفتن اگہ امکان داره بگذارید کمے هم من رانندگے کنم.🚌 من هم از ماشین پیاده شدم و حضرت آقا پشت ماشین نشستند و شروع بہ رانندگے کردند مےگفت بعد چند کیلومتر رسیدیم بہ یک دژبانے کہ یک سرباز آنجا بود و تا آقا رو دید هل شد😃 زنگ زد مرکزشون گفت: قربان یہ شخصیت اومده اینجا.. از مرکز گفتن کہ کدوم شخصیت؟! گفت نمیدونم کیہ اما خیلے آدم مهمے هست خیلییے😯 گفتن: چہ شخصیت مهمے هست کہ نمیدونے کیہ؟! سرباز گفت:نمیدونم؛ ولی گویا کہ آدم خیلے مهمیہ کہ حضرت آقا رانندشہ!!😂😂 •↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╔.🍃🕊.════♥️═══╗ @Delgoye851 ╚♥️═════.🍃🕊.══╝
یہ جا هست شہید ابراهــیم هادے پُست نگہبانےرو زودتر ترڪ میڪنه👀 بعد فرمانده میگه ۳۰۰صلوات جریمتہ📿 یڪم فڪر میڪنه و میگه؛ برادرا بلند صلوات همه صلوات میفرستن برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...😂😂😂 @Delgoye851
یہ جا هست شہید ابراهــیم هادے پُست نگہبانےرو زودتر ترڪ میڪنه👀 بعد فرمانده میگه ۳۰۰صلوات جریمتہ📿 یڪم فڪر میڪنه و میگه؛ برادرا بلند صلوات همه صلوات میفرستن برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...😂😂😂
🤣 محمدرضا داخل سنگر شد. دور تا دور سنگر رو نگاه کرد و گفت: «آخرش نفهمیدم کجا بخوابم؟! هر جا می‌‌‌خوابم مشکلی برام پیش میاد. یکی لگدم می‌‌‌کنه. یکی رُوم می‌‌‌افته. یکی...»😤😫 🍋 از آخر سنگر داد زدم: « بیا این جا. این گوشهٔ سنگر. یه طرفِت من و یه طرفتم دیوار سنگره. 🍒 کسی کاری به کارِت نداره. منم که آزارم به کسی نمی رسه».😁 کمی نگاهم کرد و گفت: « عجب گفتی!. گوشه‌ای امن و امان. تو هم که آدم آروم و بی‌شرّ و شوری هستی»🙃 و بعد پتوهاشو آورد، انداخت آخرِ سنگر. 😴 خوابید و چفیه‌اش رو کشید رو سرش. منم خوابیدم و خوابم برد.🤭 خواب دیدم با یه عراقی دعوام شده. عراقی زد تو صورتم.😑 منم عصبانی شدم. دستمو بردم بالا و داد زدم: یا ابوالفضلِ علی! و بعد با مشت، محکم کوبیدم تو شکمش.👊🏻😂 همین که مشتو زدم، کسی داد زد: یا حسین! از صداش پریدم بالا. 😰 محمدرضا بود.🌺 هاج و واج وگیج و منگ، دورِ سنگر رو نگاه می‌‌‌کرد و می‌‌‌گفت: «کی بود؟! چی شد؟!»😧 مجید و صالح که از خنده ریسه رفته بودند، گفتند: 🤦🏻‍♂«نترس؛ کسی نبود؛ فقط این آقای آروم و بی شر و شور، با مشت کوبید تو شکمت».😂😂🤣 🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤 @donyayechadoryha♥ 🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤
تازه اومده بود جبهه یه رزمنده رو پیدا کرده بود و ازش می پرسید: وقتی توی تیررس دشمن قرار می گیری ، برا اینکه کشته نشی چی میگی؟ اون رزمنده هم فهمیده بود که این بنده تازه وارده😄 شروع کرد به توضیح دادن: اولاْ باید وضو داشته باشی😄 بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه باید بگی: اللهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین😂 بنده خدا با تمام وجود گوش میداد ولی وقتی به ترجمه ی جمله ی عربی دقت کرد ، گفت: اخوی غریب گیر آوردی؟😂😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دنیای چادری ها
یاس: داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بوممم...💥 نگاه کردم دیدم یه ترکش بهش خورده و افتاده روی زمین دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش بهش گفتم توی این لحظات آخر اگه حرف و صحبتی داری بگو😞 در حالی که داشت شهادتین رو زیر لب زمزمه می کرد ، گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهـ🙏🏻ـش دارم: اونم اینکه وقتی کمـ🥫ـپوت می فرستید جبهه خواهشاً اون کاغذ روی کمپوت رو جدا نکنید📃 بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه؟😕 قراره از تلویزیون پخش بشه ها!☝🏻📺 یه جمله بهتر بگو برادر😌... با همون لهجه ی اصفهانیش گفت: اخوی! آخه نمی دونی ، تا حالا سه بار به من رب گوجه افتاده..😂😂😂🥫 @donyayechadoryha
یہ بݘہ‌بسیجي بودخیݪی اهݪ معنویٺ ودعا بود... بڕاي‌خودش یہ قبڕي ڪنده بود. شݕ‌ها میڕفٺ‌ٺاصبح باخدا ڕازونیاز میڪڕد. ماهم اهݪ شوخي بودیم یہ شݕ مهتابي سہ، چہاڕنفڕ شدیم ٺوي عقبه... گفٺیم ݕریم یہ ڪمی ݕاهاش شوخي ڪنیم‌!خلاصہ قابلمہ‌ي گرداݩ ࢪا بڕداشٺیم ݕا بݘہ‌ها ڕفٺیم سࢪاغش... ݒشٺ خاڪڕیز قبڕش نشسٺیم. اوݩ بنده‌ي خدا هم داشٺ با یہ شوࢪ و حاݪ خاصي نافلہ‌ي شݕ مي‌خوند. دیگہ عجیݕ ࢪفته بود تو حاݪ! مابہ یڪي از دوستاموݩ ڪہ ٺݩ صداي بالایي داشٺ، گفٺیم داخݪ قابݪمہ بࢪاي ایݩ ڪہ صدا ٺوش بپیچہ و ݕہ اصطلاح اڪو بشہ، بگو: اقࢪاء یہو دیدم ݕندہ‌ي خدا ٺنش شرو‌‌؏ ڪردݕہ‌لࢪزیدݩ و ݕہ شدٺ مٺحوݪ شده بود و فڪࢪ میڪڕد بڕاش آیہ نازݪ شده! دوسٺ مابڕاي باڕ دوم‌وسوم هم گفٺ: اقࢪاء بنده‌ي خدابا شوࢪ وحال وگریہ گفټ... چے بخونم ؟؟!!!رفیق ماهم باهموݩ صداي بݪند و گیڕا گفٺ: باباڪرم بخوݩ 😂😂😂😂
🌱 در‌زمان‌اشغال‌خرمشهر ... ! عراقۍ‌ها‌روۍ‌دیۅار‌ نوشتھ‌بودند:«جئنا‌ لنبقے‌‌!!"😐 آمدیم‌تآ‌بمانیم"🙄» بعد‌از،‌آزادے‌خرمشهر🌱 شهید‌بهروز‌مـرادۍ‌زیرش‌نوشت «آمدیم ‌نبودید🤨🚶🏼‍♂😂» ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ----------•☕️❤️•------------- @donyayechadoryha