بیشک آنجا که کار دفن را تمام کرد و روی خاک، با انگشت مبارک خود نوشت:
- هذا قَبر الحُسینبنعلیبنابیطالب
الَّذی قَتَلوهُ عَطشاناً غَریبا..
دل خودش را هم کنار پدر، دفن کرد..
سلام بر آن قلب بیقراری که ارباب، دست رویِ آن گذاشت، و یکسال و نیم بیصدا تپید..
سلام بر او که وقتی شیرخوار در گهواره بود، هرگاه حسین ′ع′ از او غائب میشد، گریه میکرد و بیقراری مینمود.
چون گُلِ باغِ حسن از خیمهگاه آمد برون،
از میان ابر گفتی،
قرصِ ماه آمد برون.
آسمان پنداشت، ماهش را دگر مانند نیست،
چهرهی قاسم چو دید، از اشتباه آمد برون.
سلام بر او، که تا آخرین روزهای عمر شریفش، هر کجا دید پیش از ذبح به قربانی آب میدهند، بسیار گریست.
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
رخت عزای «ابراهیم» از تن بهدر نکرده، حالا «اسماعیل» امت به مذبح میرود. در قلب تهران. در نیمهشبی روشن. پس از ملاقاتی طولانی با ولی امر مسلمانان در خیابان کشوردوست. او میهمان ویژه آیتاللّه خامنهای بود. اویی که از امنیتیترین شخصیتهای جبهه مقاومت با پروتکلهای پیچیده بود و هرجایی نمیرفت. میهمان آیتاللّه را غفلتاً کشتند؛ حضرت آیتاللّه پیشتر در ازای شهادت «سرباز»هایش در سفارت دمشق، دستور موشکباران قلب اسرائیل را داده بود؛ مستقیم از ایران! و حالا همه میدانند که او از شهادت «سردار»ش در تهران بهسادگی عبور نمیکند و ننگ کشتهشدن میهمان را بر دامن خود برنمیتابد. ما که به حضرت آیتاللّه و غیرتش ایمان داریم؛ آنها که ندارند محتاطانهتر زبان به طعنه بازکنند که پاسخ او زود، حتمی و وسیع خواهد بود!
«مهدی مولایی»
با سر همه رفتند به پابوسی ِ بیسر..
یک بیسر و پا مانده به امید ِ اشاره :)
هدایت شده از "طُـرفـه!"
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری.. :)
هدایت شده از موقعیتمَهدی
ما نه از رفتن آن ها ،
که از ماندن خویش دلتنگیم . .
- سید مرتضی آوینی