🇮🇷🥀🇮🇷🌷
🌷🇮🇷🥀
🇮🇷🌷
🥀
*🔴 چرا ایران در سوریه دخالت نظامی کرد اما در افغانستان خیر؟*
*🔹دولت اسد از ایران درخواست رسمی کرد اما اشرف غنی نه! علاوه بر آن دولت سوریه مشروع بود و حامی مقاومت، اما طالبان ساخته آمریکا و دولت افغانستان دست نشانده آمریکاست و هر دو باطلاند.*
*🔹راه حل افغانستان تشکیل دولتی از همه اقوام است نه جنگ؛ و هرگونه دخالت ایران در جنگ داخلی افغانستان باعث بروز جنگی مذهبی میان اقلیت شیعه و طالبان و در نتیجه نسل کشی مسلمانان میشود!*
*🔹جریان طالب برخاسته از قوم پشتون است که ۴۰ درصد از مردم افغانستان را تشکیل میدهد و با داعشی که به سوریه صادر شده بود متفاوت است. طالبان دارای مذهب حنفی است و برخلاف داعش وهابی شیعیان را تکفیر نمیکند.*
*🔹همچنان که پیشبینی میشد و تمام شواهد نشان میداد، طالبان بر افغانستان مسلط شد و لذا دخالت نظامی ایران در جنگ داخلی افغانستان باعث دشمن تراشی در مرزهای شرقی ایران میشود.*
*🔹هرگونه دخالت نظامی کشورهای خارجی در افغانستان باعث وخیمتر شدن اوضاع میشود. مشکل افغانستان باید توسط خود افغانها و با تشکیل دولتی از تمامی قومیتها حل شود.*
*🔹شکست شوروی و آمریکا از طالبان به خوبی نشان میدهد که از طریق جنگ نمیتوان این جنبش را متوقف کرد.*
ـــــــــــــــــــ
*🇮🇷 در پرتگاه مجازی مجهز باش . . .*
👈 دو کلمه حرف حساب👇
👌لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K68TCeY3eBS3FH6SqHNR0w
👌پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/Dokameharfehesab
https://chat.whatsapp.com/EGfGVuLxa8MF9KDxdQKznE
#نشر_حداکثری
🇮🇷🥀🇮🇷🌷
🌷🇮🇷🥀
🇮🇷🌷
🥀
*🌷 روز شمار محرم تا اربعین حسینی (ع)*
*👈 قسمت نهم:*
*🔹وقایع روز نهم محرم سال ١٣۶١ ه.ق.؛*
وقایع روز نهم محرم، از رد کردن اماننامه از سوی حضرت عباس (ع) تا تعویق جنگ تا صبح عاشورا . . . امام حسین علیهالسلام در عالم خواب، رسول خدا صلواتاللهعلیه را دیده که میفرمود به زودی نزد ما خواهی آمد . . .
مهمترین رویدادی که در روز نهم محرم سال ۶١ هجری اتفاق افتاد، ورود شمر بن ذیالجوشن به صحرای کربلا بود که موجب درگرفتن جنگ در روز عاشورا شد. در این روز، همچنین شمر اماننامهای برای حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان آورد که آنها با شجاعت دست رد بر سینه او زدند . . .
*رسیدن شمر ملعون به کربلا*
در عصر روز نهم محرم سال ۶١ هجری، شمر بن ذیالجوشن ضبابی در حالی که نامهای از عبیدالله بن زیاد به همراه داشت، به بیابان کربلا رسید. طبق گزارشهای تاریخی، با ورود شمر به کربلا و آوردن نامه عبیدالله، عمر بن سعد متوجه شد که موقعیتش به خطر افتاده و شمر قصد دارد جای او را به عنوان فرمانده لشکر بگیرد.
به همین علت عمر بن سعد به شمر پرخاشگرانه گفت: «وای بر تو! خداوند تو و خانهات را از آبادانی دور کند (خانهات خراب شود) ای پیس! نگذاشتی که کار به صلح و سازش برسد. حسین [علیه السلام] هرگز تسلیم نخواهد شد. او فرزند علی بن ابیطالب [علیه السلام] است. بهناچار با او خواهم جنگید.»
شمر هم نامه عبیدالله بن زیاد مبنی بر جنگ با امام حسین علیه السلام را برای عمر بن سعد خواند و گفت: «چه میکنی؟ اگر از ابن زیاد اطاعت میکنی، بکن. وگرنه فرماندهی لشکر را به من بسپار.»
عمر بن سعد جواب داد: «نه. این کرامت به تو نیامده (تو لایق فرماندهی نیستی) فرمانده پیادهنظام باش. من خود، فرماندهی لشکر را به عهده دارم.»
در برخی منابع به نقل از سعد بن عبیده نوشته شده که در روز هشتم محرم من و عمر بن سعد در رود فرات مشغول شنا بودیم که فردی جلو آمد و آهسته به عمر بن سعد گفت: «ابن زیاد، جویره بن بدر تمیمی را فرستاده و به او دستور داده که اگر ابن سعد نجنگید، گردنش را بزن.» عمر بن سعد با شنیدن این خبر فوراً از آب بیرون آمد، سوار اسب شد، سلاح خود را خواست و آماده جنگ شد.
*ارسال اماننامه برای حضرت عباس علیه السلام*
در منابع نوشته شده وقتی شمر به کربلا رسید، همراه با شخصی به نام عبدالله بن ابی محل که مادر حضرت عباس علیه السلام، عمه او بود، اماننامهای از طرف عبیدالله دریافت کردند. اماننامه برای حضرت عباس علیه السلام و سه برادر آن حضرت بود تا شمر و عبدالله بن ابی محل آنها را از میدان کربلا خارج کنند.
همان روز عبیدالله بن زیاد، اماننامه را به عبدالله سپرده بود و او را همراه غلام خودش، به کربلا فرستاده بود.
وقتی شمر در برابر یاران امام حسین علیه السلام ایستاد، فریاد کشید: «پسران خواهر ما کجا هستند؟» منظور او حضرت عباس علیه السلام و برادران ایشان یعنی عبدالله، عثمان و جعفر بود.
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و برادران ایشان از خیمه بیرون آمده و فرمودند: «چه میگویی؟» شمر گفت: «ای پسران خواهر ما! شما در امان هستید. خودتان و حسین [علیه السلام] را به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید ابن معاویه درآیید.»
در بعضی منابع نوشته شده که در مرحله اول حضرت عباس و برادران ایشان سکوت کردند و جواب شمر را ندادند. امام حسین علیه السلام فرمودند: «پاسخ او را بدهید، هرچند که فاسق است.»
سپس حضرت عباس علیه السلام و برادرانش پاسخ دادند و فرمودند: «دستت بریده شود ای شمر. اماننامه آوردهای؟ خداوند تو و اماننامهات را لعنت کند. ای دشمن خدا! از ما میخواهی که برادرمان حسین علیه السلام فرزند فاطمه زهرا سلامالله علیها و رسول خدا صلواتاللهعلیه را رها کنیم و به فرمان لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیغمبر را امانی نباشد؟!»
شمر با شنیدن پاسخ کوبنده حضرت عباس علیه السلام و برادرانش در حالی که خشمگین بود و ناسزا میگفت، به لشکرگاه خودش برگشت.
*رازی که زهیر برای حضرت عباس علیه السلام بازگو کرد*
زهیر بن قین خدمت حضرت عباس علیه السلام رفت و گفت: «میخواهم رازی را با تو بازگو کنم.» حضرت فرمودند: «زود بگو که فرصت کم است.» زهیر گفت: «وقتی پدرت، امام علی علیه السلام، با برادرش جناب عقیل که عرب شناس بود برای ازدواج مشورت کرد، امام علی علیه السلام به او فرمودند که میخواهم زنی را خواستگاری کنی که دارای حسب و نسب و شجاعت باشد تا فرزندی از او متولد شود که یاور و بازوی فرزندم حسین علیه السلام در کربلا باشد. پدرت، تو را برای امروز میخواست. مبادا در یاری و پاسداری از حرم برداران و خواهران خود کوتاهی کنی!»
با شنیدن این سخنان، حضرت عباس علیه السلام چنان پا در رکاب کرد که تسمه رکاب پاره شد و فرمود: «ای زهیر! چنین روزی میخواهی ب
ه من شجاعت بیاموزی؟ به خدا قسم اکنون چیزی ببینی که هرگز ندیدهای.» آنگاه اسب را به سمت دشمن تاخت و آن را تا قلب میدان رفت.
*آماده شدن لشکر عمر بن سعد برای حمله*
عصر تاسوعا زمینهها برای جنگ کاملاً آماده بود. عمر بن سعد مصمم به جنگ، بعد از نماز عصر لشکر خود را آماده کرد و شعار پیغمبر صلیالله علیه و آله را سرداد که: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری» یعنی «ای لشکر خدا سوار شوید و مژده بهشتتان باد!»
همه لشکر او سوار بر اسب شدند و حرکت خود را به سمت لشکرگاه امام حسین علیه السلام شروع کردند.
*خواب دیدن امام حسین علیه السلام*
امام حسین علیه السلام مقابل خیمه خود نشسته و به شمشیر خود تکیه داده و سر مبارک خود را بر روی زانو گذاشته بودند. در این زمان، حضرت زینب سلامالله علیها که صدای سواران و حرکت لشکر را شنیده بودند، نزد برادر آمده و گفتند: «آیا همهمه و خروش دشمن را میشنوی؟»
امام حسین علیه السلام فرمودند: «هماکنون رسول خدا صلواتاللهعلیه را در خواب دیدم که میفرمود بهزودی نزد ما خواهی آمد و آن لحظه بیشک نزدیک شده است.» در مقتل لهوف نوشته شده که پدرم امام علی و مادرم فاطمه و برادرم امام حسن علیهمالسلام هم در کنار رسول خدا صلواتاللهعلیه بودند.
*گفتگوی حضرت عباس علیه السلام با لشکر دشمن و به تعویق افتادن جنگ*
در این هنگام امام حسین علیه السلام به برادر خود، حضرت عباس علیه السلام، فرمودند: «فدایت شوم برادر! سوار شو برو و بپرس چه میخواهند؟ اگر میتوانی آنها را منصرف کن و برگردان.»
حضرت عباس علیه السلام همراه با ٢٠ نفر ازجمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به نزدیک لشکر دشمن رفته و دلیل تهاجم را پرسیدند. آنها گفتند: امیر دستور داده هجوم بیاوریم. حضرت عباس علیه السلام فرمودند: «صبر کنید تا من بازگردم و با حضرت اباعبدالله علیه السلام در میان بگذارم.» آن حضرت برگشته و ماجرا را برای امام حسین علیه السلام بازگو کردند.
امام حسین علیه السلام فرمودند: «بازگرد و بگو یک امشب را به تأخیر بیندازید تا ما امشب را به نماز و شبزندهداری و استغفار و دعا بگذرانیم. خدا میداند که من نماز و قرائت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم.»
در این فاصله زمانی، همراهان حضرت عباس علیه السلام به موعظه و هشدار به لشکر دشمن پرداختند. حضرت عباس علیه السلام برگشت و فرمود: «امشب را بازگردید تا ما در این کار مطالعه کنیم.»
*تعویق جنگ تا صبح عاشورا*
بلافاصله بعد از امانخواهی اباعبدالله، عمر سعد شورای فرماندهان را تشکیل داد و از آنها نظرخواهی کرد. عمر سعد اول از شمر پرسید: «نظر تو چیست؟» شمر گفت: «فرمانده لشکر تو هستی.» عمر سعد از دیگران نظرخواهی کرد. عمرو بن حجاج گفت: «سبحانالله! اگر اینان (امام حسین علیه السلام و یارانش) از اهل کفر بودند و امان میخواستند، موافقت میکردیم.» قیس بن اشعث هم گفت: «بپذیر. به جان خودم سوگند، جنگ، فردا صبح زود آغاز خواهد شد.»
عمر سعد گفت: «اگر بدانم چنین است، جنگ را به تأخیر نمیاندازم.» در قولی دیگر است که گفت: «کاش هرگز این مأموریت را نمیپذیرفتم و به این مهلکه نمیافتادم.»
عمر بن سعد سفیری همراه با حضرت عباس علیه السلام فرستاد. این سفیر نزدیک لشکرگاه حضرت اباعبدالله علیه السلام آمد و فریاد زد: «یک امشب شما را مهلت دادیم اگر بامداد سر به فرمان فرود آورید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم فرستاد و اگر نپذیرید رهایتان نمیکنیم تا کار را با شمشیر تمام کنیم.»
پس از این اعلام، دو سپاه به خیمههای خود برگشتند.
*لشکر امام حسین علیه السلام در شب عاشورا*
امام حسین علیه السلام پس از امان، یاران را جمع کرده و فرمودند که دور خیمهها گودالی همچون خندق حفر کنید و در آن آتش روشن کنید تا از یک طرف درگیر باشیم و به حرم پیامبر دستدرازی نکنند.
یاران خارها و هیزمهای بیابان را جمع کردند و در خندق انداختند تا صبح عاشورا آتش بزنند.
در گزارش امام سجاد علیه السلام از آخرین تصفیهها و اتمامحجتها چنین آمده است: امام حسین علیه السلام در آغاز شب یاران خویش را جمع کرد. در آن هنگام من سخت بیمار بودم. خودم را بهزحمت نزدیک کردم تا سخنان پدر را بشنوم.
امام حسین علیه السلام فرمودند: «خدا را به بهترین ثنا و سپاس میستایم و در سختی و آرامش شکر میگویم. خدایا، ستایشگر توام به پاس اینکه ما را با پیامبری محمد صلیالله علیه و آله عزت و کرامت بخشیدی، به ما قرآن آموختی و دینشناس و فقیهمان ساختی و گوش و چشم و دل آفریدی و ما را از مشرکان قرار ندادی. باری، من یاران و همراهان وفادار و بهتر از یاران خودم و خانوادهای نیکوکارتر و دلبستهتر از خانواده خودم سراغ ندارم. خدایتان پاداش نیک عنایت کند. آگاه باشید که فرجام فردایتان را با این دشمنان بهخوبی میدانم. شما را آزاد میگذارم، همه با فراغ خاطر بروید که من بیعت خویش را از شما برداشتم. شب همه
جا را پوشانده است، این تاریکی را مرکب راهوار خویش بسازید و بروید.»
در برخی کتابها این نکته هم نوشته شده که امام حسین علیه السلام فرمودند: «هر کس دست دیگری یا یکی از مردان ما را بگیرید و در این تاریکی شب بروید و من را با این گروه (دشمن) تنها بگذارید که آنان جز مرا اراده نکردهاند و اگر بر من دست بیابند از پی شما نخواهند آمد.»
در منابع هم نوشته شده که امام خطاب به خانواده حضرت مسلم فرمودند: «شما بروید، شهادت مسلم برای شما کافی است.»
پس از خطبه امام حسین علیه السلام و دعوت به بازگشت، خون غیرت در رگ یاران جوشید. آنها یکییکی بلند شدند و اعلام وفاداری کردند.
امام حسین علیه السلام در پاسخ یاران فرمودند: «پس بدانید همه شما کشته خواهید شد و هیچ کس باقی نخواهد ماند. خداوند به همه شما پاداش خیر عنایت فرماید.»
پس از این گفتوگوها امام حسین علیه السلام به خیمه خویش برگشتند.
*منابع:*
مقتل الحسین علیه السلام؛ بحرالعلوم
مقتل الحسین علیه السلام؛ خوارزمی
مقتل لهوف
اعیان الشیعه
العبرات
نفس المهموم
تاریخ طبری
مناقب
آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری
ـــــــــــــــــــ
*🇮🇷 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ . . .*
👈 دو کلمه حرف حساب👇
👌لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K68TCeY3eBS3FH6SqHNR0w
👌پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/Dokameharfehesab
#نشر_حداکثری
#روزشمار_محرم
#نهضت_حسینی (ع)
🇮🇷🥀🇮🇷🌷
🌷🇮🇷🥀
🇮🇷🌷
🥀
*📹 ١٣٨٢ سال پیش یزید ملعون سوار بر جهل و حماقت و دنیاطلبی ملت زمان خودش که اکثراً مسلمانهای عافیت طلب، ترسو، بی بصیرت و ولایتگریز بودند در اوج تکبر و غرور و مست قدرت و جاهطلبی بود و از آن فضای بیدینی و بیتفاوتی جامعه نهایت سوء استفاده را نمود و به دست پستترین جنایتکاران، نهایت شقاوت و درندگی را به نمایش گذاشت و آن فاجعه را در دشت کربلا سامان داد و آن همه جنایت را رقم زد اما مرور تاریخ درس عبرت است. قطعاً هزینهی مقاومت در برابر زورگویان و مستکبران به مراتب کمتر از سازش و پذیرش زورگویی آنهاست:*
. . . وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ
*. . . ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺳﺘﻢ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺸﺖ؟!* (٢٢٧) سوره مبارکه الشعراء
*خانهات آباد باشد یا حسین (ع)*
*دشمنت بر باد باشد یا حسین (ع)*
ـــــــــــــــــــ
*🇮🇷 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ*
👈 دو کلمه حرف حساب👇
👌لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K68TCeY3eBS3FH6SqHNR0w
👌پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/Dokameharfehesab
🇮🇷🥀🇮🇷🌷
🌷🇮🇷🥀
🇮🇷🌷
🥀
*🌷 گاه شمار محرم تا اربعین حسینی (ع)*
*👈 قسمت یازدهم:*
*🔹روز یازدهم محرم سال ١٣۶١ ه.ق.؛*
*عبور کاروان اسرای کربلا از کنار بدنهای مطهر شهدا*
کاروان اسرای کربلا در ظهر روز یازدهم محرم از کنار بدنهای مطهر شهدا عبور کرده راهی کوفه شدند.
عمربن سعد ملعون روز یازدهم محرم سال ۶١ هـ .ق. تا ظهر در زمین کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز خواند و آنان را به خاک سپرد؛ در حالی پیکر پاک فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدن ها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند.
این سرهاى پاک که مجموع آنها با سر امام علیه السلام به ٧٢ سر نورانى مىرسید اینگونه بین قبائل تقسیم شد.
١- قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث، سیزده سر!
٢- قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، دوازده سر!
٣- قبیله تمیم، هفده سر!
۴- قبیله بنى اسد، نه سر!
۵- قبیله مذحج، هفت سر!
۶- سایر قبایل، سیزده سر!
چون روز به نیمه رسید، عمر بن سعد دستور داد تا اهل بیت امام حسین علیه السلام را بر شترها سوار کردند. حضرت زین العابدین علیه السلام را هم در حالی که بیمار بود، با غل و زنجیر بر اشتری سوار نمودند. هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صدای شیون و گریه بانوان بلند شد که به یکباره غوغایی در کربلا به پا شد.
مشاهده آن صحنه هاى دلخراش با آن بدنهاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مىتوانست هر بینندهاى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى علیها السلام، یادگار صبر و شکوه على علیه السلام ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مىزد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آل رسول قابل تحمل کرد.
حضرت زینب سلام الله علیها با چشمی خون فشان رو به بدن مطهر برادر کردند و فرمودند: «به فدای آنکس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد! به فدای آنکس که ریسمان خیامش را قطع کردند! به فدای آنکس که نه غایب است تا امید بازگشتنش باشد و نه مجروح است که امید بهبودش باشد! به فدای آنکس که جان من فدای او باد! به فدای آنکس که با دلی اندوهناک و با لبی عطشان او را شهید کردند! به فدای آنکس که از محاسنش خون میچکید».
زینب که مىدانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانهاى از ضعف و پشیمانى درخاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت:
«أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!».
نکته قابل توجه در این فرمایش حضرت زینب سلام الله علیها آن است که شهادت امام حسین علیه السلام و غارت خیمه های آن حضرت را روز دوشنبه بیان فرمودهاند در حالی که بنا به گفته تمام تاریخ نویسان روز عاشورا، روز جمعه یا شنبه بوده است. از این رو باید گفت که این کلام بلند آن حضرت، به روز دوشنبهای اشاره دارد که غاصبان خلافت در سقیفه بنی ساعده دور هم جمع شدند تا سنگ بنای انحراف و گم راهی میلیونها مسلمان را بگذارند؛ پس در همان جا واقعه کربلا را نیز که ثمره این فتنه ننگین بود، طراحی نمودند و در حقیقت خنجری که شمر ملعون در عصر عاشورا بر گلوی نازنین امام حسین علیه السلام قرار داد، غاصبان خلافت در سال ١١ هـ. ق. آن را از غلاف بیرون آورده و برای کشتن امام حسین علیه السلام آماده کرده بودند.
*سپردن سر مقدس امام حسین علیه السلام به خولی ملعون*
روز ١١ محرم سال ۶١ هجری بود که عمربن سعد، سر مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام را به خولی سپرد تا به قصر عبیداللهبن زیاد ببرد. خولی آن سر مطهر را در خورجین اسب خود قرار داد و این در حالی بود که آن ملعون نمیفهمید که سر چه عزیزی را جابهجا کرده است.
*برگی دیگر از فاجعه خونین کربلا*
هرچند که بعد از شهادت جانسوز امام حسین علیه السلام، در ظاهر حوادث عاشورا تمام شده بود، اما این آغازی بر ماجراهای اسارت اهلبیت آن حضرت بود، رویدادهایی مانند غارت لباسهای حضرت سیدالشهدا علیه السلام، تاختن اسب بر بدن مطهر شهدا، غارت کردن خیمهها و آتش زدن آنها و فرستادن سر مبارک امام حسین علیه السلام به کوفه ازجمله اتفاقات بعد از شهادت امام شهید ماست.
روز یازدهم بیماری امام سجاد علیه السلام شدت گرفته بود و حضرت زینب سلام الله علیها پرستاری آن حضرت و کودکان را بهعهده داشتند. زنان و کودکان در آن روز با بدنهای خسته و لباسهای خاکی و خونآلود در انتظار اسارت بودند.
*جداکردن سرهای شهدای کربلا*
در همین شرایط بود که عمربن سعد به لشکرش دستور داد سر مبارک شهدا را از بدنها جدا کنند تا به خدمت امیرانش در کوفه و شام بفرستد، سپس ابنسعد دستور داد سرها را بین قبیلههایی که در جنگ شرکت کرده بودند تقسیم کنند تا هر کدام هدیهای برای دریا
فت پاداش از یزید ملعون داشته باشند. بهنظر میرسد که میزان شرکت قبیلهها در کربلا، معیاری برای سهم آنها میشد.
در این میان خولیبن یزید جداگانه سر مقدس امام حسین علیه السلام را به کوفه برده بود و بقیه سرهای شهدای کربلا را جلوتر از کاروان اسرا، شمربن ذیالجوشن، قیسبن اشعث و عمروبن حجاج به کوفه بردند.
در کتاب نورالعین فی مشهد الحسین علیه السلام نوشته شده است: در روز یازدهم، بهدستور عمربن سعد، لشکریان او با زور و اجبار زنان را از پیکر امام حسین علیه السلام جدا کردند و آنها را با وجود داشتن بزرگترین غم، مانند اسیران حرکت دادند، با وجود این، در تاریخ نوشته شده است که حضرت زینب سلام الله علیها که خود صاحبعزای این غم بزرگ بودند، در تمام مسیر به همراهان خود تسلی و دلداری میدادند.
*منابع:*
نفس المهموم
مقتل لهوف
مقتل الحسین علیه السلام؛ بحرالعلوم
مقتل الحسین علیه السلام؛ خوارزمی
اعیان الشیعه
نورالعین فی مشهد الحسین علیه السلام
آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری
ـــــــــــــــــــ
*🇮🇷 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ . . .*
👈 دو کلمه حرف حساب👇
👌لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K68TCeY3eBS3FH6SqHNR0w
👌پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/Dokameharfehesab
#نشر_حداکثری
#روزشمار_محرم
#نهضت_حسینی (ع)
🇮🇷🥀🇮🇷🌷
🌷🇮🇷🥀
🇮🇷🌷
🥀
*🌷 گاه شمار محرم تا اربعین حسینی (ع)*
*👈 قسمت دوازدهم:*
*🔹روز دوازدهم محرم سال ۶١ ه.ق.؛*
*ورود اسرای کربلا به کوفه و چرخاندن سر مقدس شهدای کربلا بههمراه اسرا در بازار و کوچههای شهر ازجمله وقایع روز دوازدهم محرم است.*
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، روز دوازدهم محرم سال ۶١ هجری همان روزی بوده است که کاروان اسیران کربلا که در رأس آنها امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها حضور داشتند، وارد شهر کوفه شد؛ همان شهری که مردمش به ظلم و ناجوانمردی مشهور بودند و زمانی با نامههای بسیار و درخواستهای متعدد امام حسین علیه السلام را به شهر خود دعوت کردند اما بین راه و در صحرای کربلا مقابل آن حضرت صف کشیده بهروی ایشان و یاران غریبشان شمشیر کشیدند.
*ورود به شهر کوفه*
عمربن سعد که امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت را در روز دهم محرم به شهادت رسانده بود، زنان و کودکان را بهعنوان اسیر گرفته از کربلا بهسوی کوفه برد، در این میان، امام سجاد علیه السلام نیز که بهاراده الهی بیمار شده بودند تا در این جنگ صدمهای به جان مبارک ایشان وارد نشود همراه اسیران بودند.
فاصله بین صحرای کربلا و محل شهادت امام حسین علیه السلام تا شهر کوفه حدود ١٢ فرسخ بود و عمربن سعد تا شب کاروان اسرا را به کوفه رسانده بود، بنابراین وقتی کاروان به کوفه نزدیک شد، زمانی بود که هوا تاریک شده بود و عمربن سعد ناچار مجبور شده بود شب را کنار دروازههای کوفه بگذراند تا صبح بتواند وارد شهر شود و اسرای کربلا را به دارالاماره عبیداللهبن زیاد برساند.
آن طور که در بعضی منابع نوشته شده است، عمربن سعد اخبار کربلا را از طریق پیکی به ابنزیاد اطلاع داده بود و به همین علت از صبح روز دوازدهم محرم، شهر کوفه در محاصره و مراقبت شدید نیروهای ابنزیاد بود و جاسوسان او هر نوع حرکت مشکوک را تحت نظر داشتند. در آن مدت هیچ کسی حق حمل سلاح یا خروج مسلحانه از خانه را نداشت.
وقتی خورشید روز دوازدهم محرم به شهر کوفه تابید، عمربن سعد جلوتر از کاروان و لشکرش، خود را به دارالاماره رساند. بعد از او مأموران، کاروان اسیران کربلا را داخل شهر آوردند، این در حالی بود که شهر کوفه آن روز در محاصره و مراقبت شدید مأموران حکومتی بود.
مردمی که هنوز نمیدانستند چهکسانی بهعنوان اسیر وارد شهر آنها شدهاند، وقتی کاروان آنها را میدیدند، سؤال میکردند: «شما اسیر از کدام سرزمین و قبیله هستید؟»، و جواب میشنیدند: «ما اسیرانی از آلمحمد صلوات الله علیه هستیم!»
*چرخاندن سرهای شهدا و اسیران کربلا در کوفه*
عبیداللهبن زیاد به مأموران خود دستور داده بود که کاروان اسیران کربلا را بههمراه سرهای شهدای عاشورا بین بازار و کوچههای شهر کوفه بچرخانند تا همه شاهد اوج وقاحت او باشند.
در آن روز سر مبارک شهدا بین کاروان تقسیم شده بود، این کار به این علت بود که ترس و وحشت مردم از عبیدالله و گستاخی او به حداکثر برسد و کسی جرأت ایستادن در برابر او را نداشته باشد.
آن روز شهر کوفه شاهد مردمی بود که هر کدام چهرهای به خود گرفته بودند؛ گروهی از مردم گریه میکردند و نالان بودند از اینکه چرا سر مقدس نوه رسول خدا صلوات الله علیه و امام زمان خود را بر سر نیزه میبینند و گروهی احمقانه و گستاخانه میخندیدند و شادی میکردند تا شریک شادی دشمنان حضرت سیدالشهدا علیه السلام باشند.
کنار کاروان اسیران کربلا، مأموران و نیروهای لشکر عمربن سعد حرکت میکردند تا به مردم فخر بفروشند که "ما بودیم که مقابل حسین ایستاده او را مظلومانه به شهادت رساندیم."
*دفن بدنهای شهدای کربلا توسط گروهی از قبیله بنیاسد*
در بعضی از روایتها این طور نوشته که بدنهای مطهر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت که در صحرای کربلا رها شده بود، در روز دوازدهم یا شب سیزدهم محرم توسط گروهی از قبیله بنیاسد به خاک سپرده شد، در عین حال برخی از روایتها بر این تأکید دارند که وقتی آن گروه بنیاسد به کربلا رسیدند، قبرهای آمادهای را مشاهده کردند و دانستند که باید شهدا را در همان محل دفن کنند.
درمجموع روایتهایی که اشاره دفن شهدای کربلا را دارند، عموماً بر این مطلب اتفاقنظر دارند که اولین گروهی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت، وارد کربلا شدند گروهی از زنان بنیاسد بودند. این زنان که همراه همسران و خانواده خود در نزدیکی کربلا ساکن بودند، برای آوردن آب از رود فرات بهسمت کربلا حرکت کردند که با بدنهای بدون سر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت در صحرای کربلا مواجه شدند و فوراً با شیون و ناله به قبیله برگشته ماجرا را به مردان خود خبر دادند.
به سوی شام و کوفه ام، چه دل شکسته میبرند
ببین که زینب تو را، غریب و خسته میبرند
همان وجود نازنین، خدای صبر در زمین
تمام رکن قامتش، ز هم گسسته میبرند
زیارت تو آمدم، سرت نبود یا حسین
مرا برای دیدن سر شکسته میبرند
تو در تنور و کودکان، میان آتش حرم
غم تو و یتیم تو، به دل نشسته میبرند
ببین که یک شبه شده، جمال ما همه کبود
ز قتله گاه تو مرا، به دست بسته میبرند
سر امیر لشگرت، به نیزه ها نمی نشست
ولی ز بغض و کین سرش، به نیزه بسته میبرند
برای کودکان خود، ز گوش کودکان تو
تمام گوشوارهها، به دست بسته میبرند
===============
*منابع:*
نفس المهموم
مقتل لهوف
مقتل الحسین علیه السلام؛ عبدالرزاق مقرم
بحارالانوار؛ علامه مجلسی
آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری
ـــــــــــــــــــ
*🇮🇷 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ . . .*
👈 دو کلمه حرف حساب👇
👌لینک واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K68TCeY3eBS3FH6SqHNR0w
👌پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/Dokameharfehesab
#نشر_حداکثری
#روزشمار_محرم
#نهضت_حسینی (ع)