🌹منجی می اید🌹:
🍃#تلنگر🍃
شدیم نسلی که:
معلوم نیس چه مرگشه...😕
یه گوشی تو دست📲
چندتا اهنگ♪♪♪
ادّعای داغون بودن👈😞
همه شکست عشقی خورده💔
یه سری بیست چهاری کلش به دست...🎮
زیر ۲۰ سال همه درگیر گل و ....🤔
ریه ها داغون....😷
معرفت ها الکی...💔💔
همش نقش، همش حرف...🗣👥
پای عمل همه میکشن کنار....😶😶
موقع بدبختی ها یاد خدا میفتیم😕😑
دریغ از اینکه تو خوشی هامونم ب یادش باشیم
چی ازمون ساختن؟؟؟
یه نسل نا امید به آینده....!😒
پاشید جمع کنید مسخره بازیاتونو...😦
پسره متولد ۷۴ شد مدافع حرم😐
چند ماه بعد یه روبان مشکی کنار عکسش بود..
فرق ما با این ادم چیه؟؟؟؟🤔
چطور اون میتونه بجای کلش از اعتقاداتش دفاع کنه!؟
بجای زدن رل فور اور و سینگل فور اور تو پروفایلش مرد و مردونه تو شناسنامش زدن: در دفاع از حرم #شهید شد.....!
نسلی شدیم ک بی اعتقادی شده کلاس!
فکر میکنیم با فحش دادن #پرچم میره بالا....!🚩🚩🚩
غیرت و ناموس هم ک فقط ادعاش مونده....😑
چند سال پیش تو همین مملکت هم سن های من و تو رفتن واسه ناموس ملت، واسه امنیت منو تو جون دادن....
سه تا شهید دادیم فقط و فقط برای برگردوندن جنازه ی یه دختر....
اما الان چی...؟؟؟؟
پسرا مملکتمون به جای غیرت ، زیر پست دخترا.... عکس های برهنه شون رو لایک میکنن و تو کامنت ها اراجیف مینویسن
دخترامون معنای زیبایی رو گم کردن!!!
فکر میکنن هرچی برهنه تر باشن جذاب ترن..😐
ن اینطور نیست....❌❌❌❗️
با این عکس ها فقط چشمای یه سری آدم بوالهوس رو سیر میکنن😶
شدیم نسلی که حتی معتقد هامونم داره پاشون میلرزه
بیرون استغفر الله رو لبمونه و سرمون پایین....!😶ولی تو چت انگار یهو دین خدا عوض میشه....💻📲📱
همون دختری که بیرون نامحرمه، تو چت میشه محرم...😏
راحت با هم حرف میزنیم👥🗣
بجا سنگین و موقر بودن واسه هم عشوه میایم👉👉👉
نه دین این نیست که خشک مقدس باشی...🤔
ولی هرچیزی به جاش
عشوه هاتو بزار واسه همسرت...👨👩👧👧
نه یه آدم غریبه ک تو ذهنت باهاش رویاهاتو ساختی...👱♂️❌❌
نه قرار نیست چیزی رو با حرفام به کسی تحمیل کنم💢
فقط یکم تلنگر.....📵⚠️⚠️⚠️⚠️
تا شاید به خودمـون بیایم💠
یکی ۲۰ سالـشه و مدافع حرم➡️➡️➡️➡️➡️
یکی ۲۰ سالشه و درگیر لایــک و کلـش🎮📲
بخدا فرقی با این بــچه ها نـدارین...😶
همــه میتونن....
شـــک نکــن....🙂
فقط بایـد از یه جـا شــروع ڪــرد...❗️
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
یه جوری خوب باش
که وقتی دیدنت بگن :
این زمیني نیست
قطعا #شهید میشه..♥️
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
•|🍃°|شهادت میخوای؟!
پس بدان ڪه . . . •|❣️°|
تنها ڪسانی #شهید می شوند ڪه شهید باشند…•|🌙°|
•|🌼°|به این سادگی ها نیستـــــ
•|💥°|باید قتلگاهی رقم زد•|🔥°|
باید ڪُشت!!
←منیت را→
←تڪبر را→
←دلبستگی را→
←غرور را→
←غفلت را→
←آرزوهای دراز را→
←حسد را→
←ترس را→
←هوس را→
←شهوت را←
←حب دنیا را←
باید از خود گذشت•|👣°|
•|✌🏻°|باید ڪشت «نَفس» را
شهادت #درد دارد!•|🥀°|
•|💔°|دردش ڪُشتن " لذت " هاست...
باید #ڪشته شویم تا شهید شویم!
بايد اقتدا كرد به شهدا•|💛°|
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
🥀#ش_مثل_شهادت...
⚘﷽⚘
شهــادت
یعنی متفاوت به آخر رسیدن ؛
و گرنه مرگ پایان همه قصههاست...
همہ گویند #از_جــان گذشت
اما من گویمت
چگونہ از #دلـــ❤️ گذشت ؟!
ای ڪسی ڪه
مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی...
تو را با خدا چہ#عهدی بود ڪه از این ڪرامت برخوردار شدی؟
نام شهید برازنده توست ای #شهید
ڪه #خون_تو سَبَب بیداری خواب زده هایِ عالمِ غفلت است 👌
سبب بیـدارشـدن مـن...😔
از ڪدام خواستہ های دِلَت گذشتی
تا اینگونہ #گمنام و ناگاه بیایی
و از مردم دلبری ڪنی ...♥️
🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚
اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیل الله💔🌷
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
#شھـــღـــيدانہ
#تلنگرانہ
با ݪـباس دامادے🤵 ڪنارم نشستہ بۅد ڪہ صداے اذان مغرب بݪند شد.🌥📿
با اجازہـ ے جمع رفت مسجد، براے نماز اۅݪ ۅقت...🙃🤞
#شہید احمد عبداللہی
پ ن: امرۅز داستان شہـدا📜
براے ما شدہـ افسانہ😕
چون دیگر ڪسے مثݪ قدیم
رۅح ۅاݪا ندارد...⚡️🌥
#نماز اۅݪ ۅقت
#اݪـتماس دعاے فـرج
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
#خاطرات
شهيد دوران در مدت دوسال اول جنگ بيش از 120پرواز عمليات برون مرزي داشته كه چنين آماري در تاريخ جنگ هاي دنيا بي سابقه است.آخرين باركه قرار شد عباس به عمليات بمباران پالايشگاه الدوره برود،طبق معمول سخن خاصي نداشتيم و مانند هميشه كه عباس به مأموريت مي رفت صحبت كرديم .بعد كه به شهادت رسيد متوجه شدم كه به يكي از دوستانش گفته بوده كه احتمالاً اين آخرين پرواز من است و ميخواهم در صورتي كه به پايگاه برنگشتم اولين كسي باشي كه خانواده ام را خبر مي كند.«همسر شهيد»
#شهید عباس دوران
#شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات🙏🌹
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
فرازی از وصیتنامه ی #شهـــید
🌹 شهـــید والا مقام خلیل خسروی:
پدر و مادر عزیزم اگر شهادت نصیبم شد در غم شهادتم اشک نریزید و به همسرم بگویید مرا حلال کند، مسافری را که در راه دارم اگر پسر بود حسین گونه و اگر دختر بود زینب گونه تربیت کنید و اگر در هنگام جنازه ام به دنیا آمده است او را لباس سفید بپوشانید و روی تابوتم بگذارید تا دشمنان بدانند ما با عشق و علاقه به جبهه رفته ایم و فرزندانمان را از کودکی درس شهادت می دهیم.
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
#گناه 🥀
#شهید 💛
#نامحرم 🌿
همسر شهید محسن حججے :
🌹آقا محسن اگر روزے چشمش بہ نامحرم مے افتاد یا گناهے انجام میداد
اون روز رو کلے استغفار مے کردند و فرداش هم "روزه" مے گرفتند...🍃
🌹 شهدا اینجورے بودند☝️
بلہ! کجاے کاریم رفقا!؟
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
[🔖🖇]
.
•
چهزیباگفتنشهیدرجببیگی😌🍃 :
از یڪ سو باید بمانیم،تا #شهید آیندهشویم...🕊
و از دیگرسو باید #شهید شویمتاآیندهبماند...‼️
#کلام_شهید
⃟⸙•
_●○•°🦋●○•°____
@dokhtaran_zinabi👈
يكے حواليه صبح
#شهيد ميشه...!
يكيَم هنۅز نماز صبحاش
قضا ميشه...
+خیلیحرفهرفیق❤✌️🏻
#تلـنگرانهـ
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
زندگی نامه شهید:
این شهید بزرگواردرسال 1354 درخانواده ای مذهبی ومتدین ودراشتهارد دیده به جهان گشودند دوران کودکی ونوجوانی خویش را با فراگیری اسلام واحکام آن سپری نمودند. وتحصیلات خویش را درمقطع ابتدایی به پایان بردند. ودرسال 72 به خدمت سربازی می روند ودرآنجا ودرحین خدمت به اسلام وکشوروانقلاب. براثرتصادف به درجه رفیع شهادت نائل آمدند وپس از3 روزپیکرمطهرشان به آغوش خانواده برگردانده می شود.
روحشان شاد وراهشان پررهروباد. ان شاالله
اززبان پدرشهید:
شهید صدرالله رشیدی درسال 72 زمانی که درخدمت بودند به شهادت رسیدند حدود 9 ماه خدمت کردند وحدود 5 سال هم درس خواندند. نحوه شهادت ایشان را به طوردقیق به ما نگفتند اما این طور گفتند که هنگامی که می خواستند به سرپست بروند با یکی ازماشین های هما نجا تصادف کرده اند وبه شهادت رسیده اند. راننده این ماشین به خانه ما آمد وازما خواست تا رضایت بدهیم وایشان به زندان نروند. ماهم رضایت دادیم چون کاردیگری نمی توانستیم بکنیم.
من کشاورزهستم. یک روزدرآبیاری بودم که یک نفرآمد وبه من گفت: پسرتان درسربازی تصادف کرده وپایش شکسته من تعجب کردم وراهی اهوازشدم آنجا پسرم را ندیدم وهیچ خبردرستی ودقیقی هم به من ندادند درنتیجه بدون اینکه کاری ازپیش ببرم. برگشتم. پیش برادرم رفتم ازاوپرسیدم که توخبری ازپسرم نداری گفت: من هم بی خبرم تا اینکه بعد ازمدتی آمدند وگفتند: ایشان شهید شدند وبعد از3 روزهم پیکرشان را برایمان آوردند. ایشان سربازسپاه بودند واکنون هم درتعاونی سپاه پرونده دارند اما نه به ما سرمی زنند ونه ما را جایی می برند مثل مشهد یا جاهای دیگربه ما اصلا حقوق هم نمی دادند اما چند هفته پیش گفتند: برای ما دربانک پول ریخته اند ماهم با خوشحالی رفتیم ودیدیم که حدود 48 هزارتومان برای ما پول ریخته اند. خیلی خوشحال شدیم اخلاقشان درمنزل خیلی خوب بود وپسرآرام وسربه زیری بود اهل مسجد بود ونمازش هرگزترک نمی شد. اگرما الان آبرویی داریم بخاطراین شهید است وبه وسیله اوست که ما اکنون سرافرازیم. پای من 9 ماه پیش شکسته والان پلا تین درپایم است شما اولین نفری هستید که برای دیدن ما ازسوی یک ارگان دولتی می آئید وما خیلی خوشحال شدیم
اززبان مادرشهید:
شهید صدرالله رشیدی درتاریخ 17/11/54 دراشتهارد متولد شدند وقتی می خواستند به سربازی بروند خوب ما که بی سواد بودیم. به اوگفتیم پسرم نمی شود که نروی می گفت: نمی شود این یک قانون است باید بروم من یک دخترو3 پسرداشتم که یکی ازآنها شهید شد. بعد ازشهادت ایشان خواب دیدم که روی یک درشکه ای خوابیده اند ویک عبای زیبا ودرخشان بردوش دارند. ایشان به من گفت: مادرچرا شما مرا اذیت می کنید؟ گفتم: مادرجان چطورمن تورا اذیت می کنم گفت: شما با گریه وزاری خود مرا می آزارید به اوگفتم: پسرم من هم بیایم وروی درشکه باشم گفت: نه مادرهنوزبرای شما زود است.
🌹🌈#شهید صدرالله رشیدی🌹🌈
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
در کلاس، جلوی من مینشست و با هم رقابت درسی داشتیم .
من که میدانستم به موهای طلاییاش حساس است، از پشت، موهایش را به هم میریختم، ولی او فقط برمیگشت و با نگاهی مهربان، سرزنشم میکرد و با دستانش، آنها را مرتب مینمود .
یک روز صبح نیامد؛ فردا و پسفردایش هم نیامد! فهمیدیم بدون سر وصدا با محسن که بچه محلشان هم بود، رفتهاند جبهه؛ البته به من گفته بود، ولی باور نکرده بودم .
چند روز بعد نامهاش با آدرس صندوقی پستی از اندیمشک، به دستم رسید، گفته بود که حال و هوایش بسیار متفاوت شده است و خواسته بود که برایش دعا کنم .
دو یا سه نامه دیگر هم آمد و دل مرا با خود همراه نمود، من هم جواب نامهها را میدادم .
آخرین نامهاش چند روز پس از عروج ملکوتیاش رسید که در آن، خبر از شهادتش داده بود .
🌹🌈#شهید علیرضا راهدان🌹🌈
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
سلام علیکم دوستان😊
شهیدلبنانی مدافع حرم «علاء حسن نجمه» هستم ☺️
سپاسگزارم از دعوتتون به کانال شهدادر تاریخ ۱۳۷۰/۱۰/۱۸ درکشورلبنان خانواده ای متدین ومذهبی متولدشدم 😊
شهید ۲۵ ساله بودم و مجرد رزمنده ای جوان و خوش سیما😊 عشق به جهاد و شهادت را در زادگاهم شهرک «عدلون» آموختم اما شهادت در کربلای حلب سوریه قسمتم شد😍✋به خاطر سیمای زیبایم بارها برای بازیگری در تلویزیون دعوت شده بودم☺️ اما راه و رسم دیگری در پیش گرفته بودم، باید میرفتم تا به گونه ای دیگر بدرخشم و ستاره بشم😊✋۵ فرزند بودیم، ۱ خواهر و ۴ برادر
یتیم بودم😔 پدرم رو سال ها قبل از دست داده بودم 😔یتیمی بودم که برای خواهر و برادران یتیمم پدری میکردم. علاوه بر آنکه در کنار مادرم سرپرستی خواهر و سه برادرم را بر عهده داشتم، در تربیت آنها هم تلاش میکردم😊شاد و بشاش بودم😍 به هنرهای عکاسی، فوتوشاب، بازیگری و کارگردانی علاقه داشتم و عکس بسیاری از شهدا را به مناسبتهای مختلف، طراحی و در صفحههای مجازی ام قرار میدادم😍✋با وجود به پایان رسیدن دوران خدمتم، بعد از آنکه متوجه شدم حملهای جدید علیه تروریستها در پیشه به خانه برنگشتم و به صف رزمندگان پیوستم😍تنها آرزویم زیارت بارگاه و ضریح امام حسین (ع) بود اما هرگز به دیدار دوست نائل نشدم😔در جنگهای قلمون و قصیر شرکت داشتم، از مجاهدان و شخصیتهای رسانه ای مستقر در خط مقدم و از افسران جنگ نرم بر علیه دشمن تکفیری - صهیونیستی به شمار میرفتم✋همچنین ار فعالان فیس بوکی محسوب میشدم که تصاویر شهدا را منتشر و احوالات آنها را مینوشتم😊«علا»ی جوان و شاداب که علاقه فراوانی هم به عکاسی داشت، دوربین خود را برداشت و با او همراه شد.
این عکس را شهید «علاء نجمه» با کودکان سوری و توسط دوربین همراه خود انداخته است👇👇👇👇قلب مهربان و پاک این شهید او را به سوی این کودک و خواهر و برادرانش کشاند در حالی که در دل حس میکرد این کودکان پاک و معصوم گویی رنج و دردی هزار ساله در دل دارند👇👇👇وصیتم به تنها خواهرم:
خواهر عزیزم
هرگاه خواستے از حجاب خارج شوے و لباس اجنبے را بپوشے به یاد آور که اشک امام زمانت را جارے میکنے و به خون هاے پاکے که ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میکنے 👇👇👇تو هم شامل آبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نکردے (متنبه نشدے)
هویت شیعه را از خودت بردار (دیگه اسم خودتو شیعه نزار)
شهید علاء حسن نجمه 💐خب دوستان بزرگوارم😊
سرانجام من هم درتاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۹ در شهر حلب سوریه به آرزوم رسیدم وبه شهادت رسیدم 😍✋پیکرم در روز پنجشنبه ساعت ۴ و نیم عصر به وقت محلی در شهر عدلون لبنان تشییع شد.😊این جا هم مزارمه 😊
کشور لبنان، زادگاهم شهر عدلون 💐
لبنان تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید 😍✋خب دوستان بزرگوارم😊
سرانجام من هم درتاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۹ در شهر حلب سوریه به آرزوم رسیدم وبه شهادت رسیدم 😍✋
🌹🌈#شهید علاء حسن نجمه🌹🌈
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
#شھیدانه🌹✨👌
•
هرکی آرزو داشته باشه
خیلے خدمت کنه
#شهـــید میشه...!
یه گوشه دلت پا بده،
شهدا بغلت میکنن...
•
ـ مابه چشم دیدیم اینارو...
ـ ازاین شهــدا مدد بگیرید،
ـ مدد گرفتن از #شهدا رسمه...
.
دست بذار رو خاڪ قبر شهید بگو...
حُسین به حق این شهید،
یه نگاه به ما بکن...🌱°
#حاجآقاپناهیان👌🌱
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈
سلام علیکم دوستداران شهدا ، خدا قوت ✋😊
شهید دفاع مقدس ، محمد علی آسایش جاوید هستم. ☺️
سپاسگزارم از دعوتتون به گروه بزرگ شهدا😊✋💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋در تاریخ ۱۳۵۰/۱/۳۰ در شهر تبریز در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شدم. 😊
شهید ۱۷ ساله بودم و مجرد 💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋پدر بزرگوارم يكي از نوحه خوانان دلسوخته ي اهل بيت (ع) مي باشند كه در كنار كار و تلاش ، مداحی هم می کردند و به هيئت ها شور می دادند. 😍💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋من هم كودكي خود را مثل بسياري ديگر از كودكان همسن و سال خود سپري كردم اما بيشترين تفاوتم با كودكان همسن خودم عشق بيش از حدم به اهل بيت (ع) بود. 😊💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋از كودكي در خانواده اي مومن و معنوي رشد کردم و گوشم با نوحه هاي پدر پر شده بود. از كودكي عشق به اسلام و ائمه (س) در وجودم ريشه دوانده بود. 😊💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋هنوز دوران ابتدايی به پايان نرسیده بود كه جنگ تحميلي شروع شد و پدرم كه از معتمدين شهر تبريز بود در اكثر مراسمها و عزاداريها به ويژه عزاداري هاي سپاه مداحي مي كرد و با صداي گرم خود صفاي خاصي به مراسم مي دادند. 💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋پدرم بيشتر وقتها يا در سپاه بود يا در جبهه و وقتي هم به شهر بر مي گشت كوله بارش پر از خاطرات شهدا بود. 😊💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋علاوه بر پدرم ، داداش ابراهيم هم اكثر روزها در جبهه بودند. براي همين انس و الفت و وابستگی بین من و مادرم بيشتر می شد. 😍💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋سوم راهنمايي بودم كه شوق رفتن به جبهه در وجودم شعله كشيد. 😊 در يكي از روزها فرم رضايتنامه ي اعزام به جبهه را به خانه آوردم و با اصرار زياد از پدرم خواستم تا رضايتنامه را امضاء كند. 😊💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋اما پدرم قبول نمي كرد. 😔 مي گفت : وقتي بزرگ شدي مي توني مثل برادرت بري و من هم دست بردار نبودم. بالاخره با اصرار و سماجت تونستم اجازه ی پدر رو بگیرم و بعد از امضا ، پدر دست به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا به تو سپردم. بعد بهم گفت : داداشت رفته تو هم برو. 😍💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋صبح زود با خوشحالي آماده ي رفتن شدم. 😍 از پدر و مادرم خداحافظي كردم و از خانه خارج شدم. پدرم چون در سپاه كار داشتند نتونستند براي بدرقه ام بیایند. 💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋عصر همون روز بود كه با چشم گريان به خانه برگشتم و گفتم : همه رو بردند جبهه فقط ما سه نفر كه سنمان كم بود نبردند. 😭 « عوض محمدي » مسئول پادگان اعزام نيرو مانع از رفتنمان شدند. ناراحت بودم و گریه می کردم. 😭💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋صبح فردا پدر منو بردند پيش « محمد حسين جعفري » و جريان را برايش توضيح دادند. ایشون كه ارادت خاصي به پدرم داشتندگفتند : ديروز اون ها رو براي آموزش نظامي به شهرستان مراغه اعزام كرديم. علي را با خودم مي برم و تحويل اون ها ميدم. 😊💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋با خوشحالي از پدر خداحافظي کردم و براي گذراندن آموزش يك ماهه به مراغه رفتم. اگر چه تحمل اين دوري از من براي خانواده سخت بود اما چاره اي جز پذيرفتن نبود. 😊💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋پس از گذشت ٣۰ روز به خانه برگشتم. آموزشهاي سخت نظامي ازم یک مرد ساخته بود. 😊 پس از چند روز مرخصي ، اين بار به كردستان اعزام شدم. اگر چه عاشق رفتن به جنوب بودم اما نياز به نيروي نظامي در مهاباد بيشتر از آنجا به چشم مي خورد. 💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋مدت ٣ ماه در كردستان با ضد انقلابيون جنگيدم. ماموريتم كه تمام شد چند روز پس از آن به جنوب اعزام شدم. حضور در جبهه از آرزوهاي بزرگم بود. براي همين خيلي خوشحال بودم و اين در گفته هام به خوبی مشخص بود. 😊💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋به روایت از سید قاسم ، پسر خاله ام :
علي در عمليات نصر ٧ در منطقه ی سردشت ، ارتفاعات دُپازا چون شير وارد ميدان شد و در پاكسازي منطقه که پر از مين بود تلاش زيادي كرد. 👇👇👇
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋خب دوستان بزرگوارم 😊
سرانجام من هم در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۱۵ در عمليات نصر ٧ درمنطقه ی سردشت ، ارتفاعات دُپازا در اثر انفجار مین به آرزوم که همانا شهادت در راه خدا بود رسیدم. 😍💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋این جا هم مزارمه 😊
گلزار شهدای وادی رحمت تبریز 💐
ان شاءالله تشریف آوردید خوشحال میشم بهم سر بزنید. 😍✋💐
🦋 ─┅═ঈ🌜🍀🕊🌹🌛ঈ═┅─ 🦋خب خوشحالم که دعوتم کردین. خداوند بزرگ ، جزای خیر به شما عنایت کند ان شاءالله. ✋😊❤️
نماز اول وقت یادتون نره. 🌷
تا میتونین راه شهدا 🌷 رو ادامه بدین و تا آخرین قطره ی خونتون پشتیبان ولایت فقیه باشین ان شاءالله. ✋🌺
🌹🌈 #شهید محمدعلی آسایش جاوید🌹
____●○•°🦋●○•°______
@dokhtaran_zinabi👈