∞♥∞
⚠️ #تلنگر
گاهے تو زندگے میــخوای به کسی
ضـــــربه بـزنی اما این #خـــودت
هستی ڪه در منـجلاب مـیوفتۍ!
{ از قدیم الأيام گـفتن: چاه مڪن
بهر ڪسی اول خودت دوم کسی}
🚫 #بدخواهی_ممنوع
#یادت_باشه
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورى
#حضرت_آقا
تيغ علي ذوالفقار ...
👇🏻📱
•| سِـــیِـــدُنـــا |•
#استورى
#حضرت_آقا
تيغ علي ذوالفقار ...
#ابووصال
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
🇮🇷🇮🇷 شرکت در راهپیمایی مجازی
Bahman99.ir
#دهه_فجر
#عید_انقلاب
🌹🌹🌹🌹🌹
💢انقلاب اسلامی، بالنده و مقتدر، چون کوه استوار
#راهپیمایی_مجازی
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
4_196698794803332983.mp3
1.47M
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
دخترانِ پرواツ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتپنجاهوهشتم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 چهره هاے جذاب
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتپنجاهونهم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
حال گرفتہ من
جا خورده بود اما نہ اونقدر ڪہ انتظارش رو داشتم ... دستش رو جمع ڪرد و با حالتے گرفتہ و جدے پشت سرم راه افتاد ...
آقاے تادئو و همسرش با ديدن من بہ عنوان این
همين طور ڪہ قلم رو از روے ميز برمےداشتم نيم نگاهے هم بہ ساندرز انداختم ... ساڪت گوشہ راهرو ايستاده بود ... آقاے تادئو متوجہ نگاهم شد ...
- يہ امانتے پيش ڪريس داشتن ... نمےدونستيم لازمہ ايشون هم درخواست ترخيص اموال رو پر ڪنن يا همين ڪہ ما پر ڪنيم همہ وسائل رو مےتونيم بگيريم ...
نگاهم برگشت روے برگہها ... پس دليلش براے اومدن و خراب ڪردن بقیہ روزم این بود ...
- نيازے بہ حضورش نبود ... درخواست شما ڪفايت مےڪرد ... با همون يہ درخواست مےتونيم تمام وسائل رو آزاد ڪنيم ... البته چيزهايے ڪہ بہ عنوان مدرڪ پرونده ضبط شده غيرقابل بازگشتہ و بايد بمونہ ...
فرم رو امضا ڪردم و دادم دست افسر بايگانے ...
فضاے سنگينے بين ما حاڪم شده بود ... جوے ڪہ حس حال من از ديدن ساندرز درست ڪرده بود ... خودشم ديگہ ڪامل فهميده بود من اصلا ازش خوشم نمياد ... و فڪر ڪنم آقاے تادئو هم اين رو متوجہ شده بود ... يہ گوشہ ايستاده بود و بہ ما نزديڪ نمےشد ... و هر چند لحظہ یڪ بار نگاهش رو از روے یڪے از ما مےگرفت و بہ ديگرے نگاه مےڪرد ...
بالاخره تموم شد و افسر با پاڪت وسائل ڪريس اومد ... همہ چيزش رو جزء بہ جزء ليست ڪرديم ... و آخرين امضاها انجام شد ... اونها با خوشحالے دردناڪے وسائل رو تحويل گرفتن ...
ساندرز هنوز با فاصلہ ايستاده بود و بہ ما نزديڪ نمےشد ...
آقاے تادئو از بين اونها يہ دفتر چرمے رو در آورد ... ساندرز با ديدن اون چند قدمے بہ ما نزديڪ شد ... زير چشمے نگاهے بہ من ڪرد و جلو اومد ...
دفتر رو ڪہ گرفت ديگہ وقت رو تلف نڪرد ... بدون اينڪہ بيشتر از اين صبر ڪنہ از همہ خداحافظے ڪرد و اونجا رو ترڪ ڪرد ...
چند دقيقہ بعد خانواده تادئو هم رفتن ... منم حرڪت ڪردم ... اما نہ سمت آسانسور تا برم بالا پيش بقيہ ... رفتم سمت سالن ورودے تا از اداره خارج بشم ... در حالے ڪہ بہ قوےترين شڪل ممڪن حالم گرفتہ بود ... و هيچ چيز نمےتونست اون حال رو بدتر ڪنہ ... جز ديدن دوباره خودش توے سالن ...
منتظر من يہ گوشہ ايستاده بود ... سرش پايين بود و داشت نوشتہهاے دفترش رو مےخوند ... اومدم بےسر و صدا ازش فاصلہ بگيرم از در ديگہ سالن خارج بشم ... ڪہ ناگهان چشمش بہ من افتاد ...
- ڪارآگاه منديپ ...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتشصتم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
معادلہ چند مجهولے
چند بار صدام ڪرد ... اما گذاشتم پاے فاصلہ زياد و سرعتم رو بيشتر ڪردم ... از در خارج شدم، از پلہها رفتم پايين و بےتوقف رفتم سمت پارڪينگ ...
پشت سرم دويد تا خودش رو بهم رسوند ... بےتوجہ ... برنگشتم سمتش و ڪليد رو ڪردم توے قفل ...
- مےخواستم چند لحظہ باهاتون صحبت ڪنم ...
سرم رو آوردم بالا و محڪم توے چشم هاش زل زدم ...
- آقاے ساندرز ... اگہ شما وقت واسہ تلف ڪردن داريد من سرم شلوغ تر از اين حرف هاست ...
ڪليد رو چرخوندم ... اومدم در رو بڪشم سمت بيرون تا بشينم ... ڪہ دستش رو با فشار گذاشت روے در ... دستش سنگين تر از اين بود ڪہ بتونم بدون هل دادنش در ماشين رو باز ڪنم ...
پوزخند معنادارے صورتم رو پر ڪرد ... انگار شيطان درونم منتظر چنين فرصتے بود ...
- جلوے افسر پليس رو مےگيرے؟ ... مےتونم بہ جرم اخلال در امور، همين الان بازداشتت ڪنم ...
- شنيدم ڪہ بہ خانواده تادئو گفتيد الان در حین انجام وظیفہ نیستید ... فڪر نمےڪنم در حال ايجاد اخلال توے ڪار خاصے باشم ...
در نيمہ باز ماشين رو محڪم کوبيدم بهم ... و رفتم سمتش ...
- براے من توے اداره پليس قلدر بازے در ميارے؟ ... فڪر ڪردے چون توے قسمت بچہ پولدارهاے شهر خونہ دارے و ... وڪيل چند هزاردلاريت با یہ اشاره ... ظرف چند ثانيہ اينجا ظاهر ميشہ، ازت حساب مےبرم؟ ...
اشتباه مےڪنے ... هر چقدرم ڪہ بتونے ژست جسارت و شجاعت بہ خودت بگيرے ... مےتونم تو یہ چشم بهم زدن لهشون ڪنم ...
اومد جلو ... تقريبا سينہ بہ سینہ هم قرار گرفتہ بوديم ... نفس عميقے ڪشيد ... و خيلے جدے توے چشم هام زل زد ... محڪم تر از چيزے ڪہ شايد در اون لحظات مےتونست بهم نگاه ڪنہ ...
- من توے یہ تريلر يہ وجبے ڪنار بزرگراه ... زير پل بزرگ شدم ... توے جاهايے ڪہ اگہ اونجا صداے گلولہ بلند بشہ ... هیچ ڪس جرات نمےڪنہ پاش رو اونطرف ها بزاره ... و نهایتا پليس فقط براے جمع ڪردن جنازه ها مياد ...
جسارت توے خون منہ ... اينڪہ الان آروم دارم حرف ميزنم بہ خاطر حرمتيہ ڪہ براے خودم و براے شما قائلم ... و فقط ازتون مےخوام چند لحظہ با هم صحبت ڪنيم ... نہ بيشتر ... فڪر نمےڪنم درخواست سختے باشہ ...
خوب مےدونستم از ڪدوم بخش هاے شهر حرف مےزد ... و عمق جسارت و استحڪام رو مےتونستم توے وجودش ببينم ...
ولے یہ چيزے رو نمےتونستم بفهمم ... چشم هاش ناراحت بود اما هنوز آرامش داشت ... در حالے ڪہ اون بايد تا الان باهام درگير مےشد ... چطور چنين چيزے ممڪن بود؟ ...
افرادے ڪہ توے اون مناطق زندگے مےڪنن ياد مےگيرن وسط قانون جنگل از خودشون دفاع ڪنن ... اونجا تحت سلطہ گنگ ها و باندهاے مافیایے و خیابونیہ ... بعد از تاريڪے هوا ڪسے جرات نداره پاش رو از خونہ اش بزاره بیرون ...
توے خونہ هاے چند وجبے قايم ميشن و در رو چند قفلہ مےڪنن ...
بچہ ها اڪثرشون بہ زور مدرسہ رو تموم مےڪنن ... جسور و اهل درگيرے ... و گاهے وحشے بار ميان ... با ڪوچڪترين تحريڪے بهت حملہ مےڪنن و تا لهت نڪنن بيخيال نميشن ...
هر چند بين خودشون قوانينے دارن اما زندگے با قانون جنگل ڪار راحتے نيست ... جايے ڪہ اگہ اتفاقے بيوفتہ فقط و فقط خودتے ڪہ مےتونے حقت رو پس بگيرے ... اونم نہ با شيوه هاے عصر تمدن ... يا ڪمڪ پليس ...
اون آرام بود ...
ناراحت بود ... اما آرام بود ...
چند لحظہ بےهيچ واڪنشے فقط بهش نگاه ڪردم ... چہ تضاد عجيبے ...
- اگہ هنوز نهار نخوردے ... اين اطراف چند تا غذاخورے خوب مےشناسم ...
هميشہ حل ڪردن معادلات سخت برام جذاب بود ... رسيدن بہ پاسخ سوال هايے ڪہ مجهول و مبهم بہ نظر مےرسيد ... و اون آدم يہ معادلہ چند مجهولے زنده بود .
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
107571_760.mp3
3.62M
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِ مُحَمَد وآلِهِ الطاهِرین🕊
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
#ختم_صلوات_شبانه 🌸💕
۵ صلوات به نیت رفیق شهیدت، هدیه به خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ☺️💜
برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج🌿💚
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@Dokhtarane_parva
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏🌿』
💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
یهسلاممبدیمبهآقامونصاحبالزمان!
💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
💕و یا شریڪَ القران
💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱