eitaa logo
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
191 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
37 فایل
نظرات ناشناس شما https://harfeto.timefriend.net/16312864479249 مدیر اصلی کانال @ftop86 جهت تبادل @Jgdfvhohttps (فقط کانال مذهبی پذیرفته می‌شود) جهت ادمین شدن @ZZ8899 همسایه‌‌ کانال🌸🌸 @Khaharaneh_Chadoory1400
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگی‌ دختر شهید امنیت موقع یاد گرفتن کلمه «بابا»‌ در کلاس درس حلما کرم پور فرزند شهید فراجا پرویز کرم پور 🌸
: سلام: امشب راس ساعت ۹شب همزمان با کل کشور از حرم امام رضا سوره ی یاسین خوانده میشود .هر کجا هستید همه با هم همنوا شوید ..عزیزان شبکه سراسری اعلام کرد وگفت در هر جایی که هستید اهل بیت رو واسطه قرار دهید وبرای سلامتی کل مردم ایران ..سوره ی یاسین خوانده شود ..هدف از خواندن رفع مشکلات ومصیبتها وگرفتاریهای کل مردم ایران می باشد تا دوباره ارامش به کشور باز گردد ...خواهشمند یم که راس ساعت ۹ با کل کشور سوره ی یاسین فراموش نشود...لطفا پیام و تا جایی که میتونین نشر دهید. "التماس دعا"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{🌱•هـ‍‌و الـ‍‌رحـ‍‌مـ‍‌نـ‍‌ •🌱} •😍🌹💔• بــهـ تـو از دور سـلـامـ..✋ بــهـ سـلـیـمـانـ جـهـانـ😍 از طـرفـ مـور سـلـامـ... بــهـ تـو ازدور سـلـامـ✋ بــهـ حـسـیـنـ از طـرفـ وصـلـهـ یـ نـاجـور سـلـامـ💔 به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •💖🌸• شاید چادر مشکی من....🖤 دل از اهل خیابان نبرد..✋ اما... بد جور ❤️خدا❤️ را عاشق می کند!(:😍 به ما بپیوندید😍👇 @DojhtaranehChadoory🌹
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
شاه رئوفم❤️ داری هوامونو✨✨ میبینی آقا اشک چشامونو😭 امضا کن از لطف😍 جون مادرت... به جون گل پسرت هر سال کربلا مونو😍
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •💔😔• میدونی چیه رفیق؟!☺️ گناهایی که ما می کنیم و عین خیالمونم نیست!😏😔 به خودمون آسیب می زنه!😱😞 خدایی که صلاح بنده هاشو خیلی بهتر می دونه و عاشق بنده هاشه!😍 نمی خواد بنده هاش گمراه بشن یا زندگی سختی داشته باشن🙃و ما با هر گناهمون به روحمون سخت آسیب می زنیم😭 بعد ما خیلی موجودات عجیبی هستیم🤨 وقتی گناه می کنیم به جای اینکه توبه کنیم بدتر گناه می کنیم! مثل این میمونه که روی دستت با دست خودت با چاقو ببری بعد دوباره ببریش😱 پس رفیق هر وقت خدایی نکروه گناهی مرتکب شدی ۱۰۰ استغفرالله بگو یا دو رکعت نماز بخون تا دوباره به آغوش یگانه معبود برگردی!😉🙂😍 به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •😢💔• برای هر وجب از این خاک یه شهید دادیم..🥀 یه مادر دیگه نگاه پسرشو ندید ... یه بچه دیگه دستای مهربون باباشو رو سرش حس نکرد!😔 یه خانوم آرزو به دل موند یه بار دیگه همسرش با دسته گل بیاد تو🥀 و.... برای چی؟! برای غیرت.. برای عفت .. نه برای اینکه چادر از سر ناموس مردم بکشن!! نه برای اینکه مردامون بشن بی غیرت ترین ها😔و... بخدا شهدا با دیدن تک تک این لحظه ها خشمشون در میاد!ناراحتی شون به ته میرسه! فردای قیامت سر صراط جواب حضرت زهرا رو چی میدی؟! میدونستی که حضرت زهرا کسی رو که اشک امام زمات رو درآورده باشه شفاعت نمی کنن؟!😢چقدر مادر و همسر و فرزند شهید با دیدن این صحنه ها اشک ریختن؟! به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory🌹
کبوترم هوایی شدم ببین آقا عجب گدایی شدم دعای مادرم بوده منم امام رضایی شدم به ما بپیوندید😍👇 @DokhtaranehChadoory
آمدم ای شاه پناهم بده ...!💔❤️
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •😍🌹💔• قدم قدم سمت حرم میام که روزگار رو از روببرم بغض گلوم چشم ترم گفتی که اشکای تو رو خوب می خرم..!
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
{🌱•ه‍‌و ال‍‌رح‍‌م‍‌ن‍‌ •🌱} •😍🌹💔• قدم قدم سمت حرم میام که روزگار رو از روببرم بغض گلوم چشم ترم گفتی
آق‍‌ا ج‍‌ان‍‌❤️ م‍‌ی‍‌ش‍‌ه‍‌ ی‍‌ه‍‌ ش‍‌ب‍‌ ج‍‌م‍‌ع‍‌ه‍‌ در ح‍‌ال‍‌ خ‍‌ون‍‌دن‍‌ زی‍‌ارت‍‌ زی‍‌ارت‍‌ ع‍‌اش‍‌ورا گ‍‌وش‍‌ه‍‌ ی‍‌ ب‍‌ی‍‌ن‍‌ ال‍‌رح‍‌م‍‌ی‍‌ن‍‌ روب‍‌ه‍‌ رو گ‍‌ن‍‌ب‍‌د چ‍‌ش‍‌ای‍‌ ت‍‌ر در ح‍‌ال‍‌ ب‍‌اری‍‌دن‍‌ ب‍‌ارون‍‌ ب‍‌ه‍‌م‍‌ ب‍‌دی‍‌؟!😍😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو زیبا رو هم ببینید 🎥واکنش جالب دختر بچه ۳ ساله به محض دیدن عکس رهبر معظم انقلاب: عشقم
سـلـامـ بــهـ هـمـراهـانـ خـوبــ کـانـالـ دخـتـرانـ چـادریـ🌹 امـیـدواریـمـ حـالـ هـمـگـیـ خـوبــ بــاشـهـ😍💖 امـشـبــ هـمـ اومـدیـمـ بــا 2⃣ پـارتـ دیـگـهـ از رمـانـ جـذابــ و زیـبــایـ (از جـهـنـمـ تـا بــهـشـتـ) امـیـد واریـمـ لـذتـ بــبــریـد😍💜💙 بــا مـا هـمـراهـ بــاشـیـ
🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸 ۵ 🌊 بعد از اینکه درد و دلم با کسی که نمیدونم کی بود تموم شد از اون جا دل کندم و رفتم به سمت جایی که از مامان اینا جدا شدم. جالب بود که توقع داشتم هنوز همون جا وایساده باشن و من هم تو این شلوغی پیداشون کنم. بعد از این که یکم گشتم و پیداشون نکردم به امیر علی زنگ زدم. بله. این که توقع داشتم امیرعلی اینجا باشه و جواب بده هم زیادی عاقلانه بود. هوووووف. به مامان زنگ زدم. بعد از سه تا بوق صدای گرفتش تو گوشی پیچید. مامان _ زینب کجایی مامان ؟ _ دوباره زینب ؟ مامان گریه کردی؟ مامان _خوب حالا. نه گریه نکردم کجایی؟ _ نمیدونم مامان _ یعنی چی نمیدونم. بیا دم همون سقا خونه. _ باشه. بای راه افتادم به سمت همون جایی که مامان گفت اسمش سقا خونس نزدیک که شدم مامان منو دید و با یه لیوان آب اومد طرفم. مامان _ قبول باشه. بیا عزیزم. _ چی قبول باشه ؟ این چیه ؟ مامان _ زیارت دیگه. حالا بیست سوالی میپرسی بیا بریم. _ کجا؟ مامان _ هتل _ به این زودی؟ مامان _ زوده ؟ الان یک ساعت و نیمه که اومدیم. میریم بعد از ظهر میایم. چییییی؟؟؟؟؟ یعنی من یک ساعت و نیم اونجا بودم. اصلا فکرشم نمیکردم انقدر طولانی. _ مامان امیر کجاس؟ مامان_ اون حرم میمونه. دلم میخواست برم پیشش بمونم ولی از گرما داشتم میمردم دنبال مامان اینا راه افتادیم به سمت پارکینگ. . . . . . چشمامو باز کردم. همه جا تاریکه تاریک بود . مگه چقدر خـ ـوابیده بودم. گوشیمو از عسلیه کنار تخـ ـت برداشتم تا ساعتو ببینم. اوه اوه ساعت ۱۰ شب بود . ۷ تا تماس بی پاسخ از مامان ۵ تا از بابا. واه مگه کجا رفته بودن. زنگ زدم به??? بابا. بابا _ سلام خانم. ساعت خواب. _ سلام بر پدر گرامیه خودم. کجایید؟؟ بابا_ حرم. _ منو چرا نبردید پس؟؟؟؟؟ بابا _ والا ما هرچقدر صدات کردیم بیدار نشدی چیکار میکردیم خوب؟ حاضر شو من تا نیم ساعت دیگه میام دنبالت. _ مرسی بابااااای گلم. بابای سریع بلند شدم و با بدبختی و غرغر دوباره موهامو جمع کردم و روسری و چادرمو سرم کردم. رفتم پایین و تو لابی هتل منتظر بابا موندم . . . . . . بابا_ یه زنگ بزن مامانت ببین کجا نشستن. شماره مامانو گرفتم. _ سلام. مامان کجایید؟ مامان _ همون جایی که نشسته بودیم. _ باشه. الان میایم. _ بابا گفت همونجایی که نشسته بودید . با بابا به سمت همون صحنی که توش پنجره فولاد بود رفتیم . کل صحن رو فرش پهن کرده بودن . بابا یه پلاستیک بهم داد و کفشامو گذاشتم توش . و دنبالش راه افتادم . از دور مامانو و امیرعلی رو که داشتن قرآن میخوندن و دیدم. حوصله شیطنت نداشتم وگرنه کلی اذیتشون میکردم . _ سلاااااام. امیرعلی با لبخند جوابمو داد و مامان هم به سر تکون دادن اکتفا کرد . وای وای وای چه استقبال گرمی . بعد از چند دقیقه تصمیم بر این شد که به خاطر کمـ ـر درد مامان ، مامان و بابا برن خونه و من امیرعلی بمونیم . . . . _ امیر امیرعلی_جانم؟ _ بهشت که میگن هینجاست ؟ توقع این سوال رو از نداشت ظاهرا که با تعجب نگام کرد . امیر علی_ زینب درسته که تو همش پیش عمو بودی و همین متاسفانه ( یه مکث طولانی کرد) ولی خوب مدرسه که رفتی خواهری . _ میدونم منظور از بهشت و جهنم چیه . ولی خوب اینجا هم دسته کمی از تعریفایی که از بهشت میکنن نداره . امیرعلی_ اره خوب اینجا بهشت زمینه عزیزم. 🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖
💖🌸💖🌸💖🌸💖💖🌸💖🌸 ۶ 🌊 این سه روز مثله برق و باد گذشت و من و امیرعلی بیشتر اوقات حرم بودیم. نمیدونم چرا ولی یه حس خاصی داشتم. انگار الان یه دوست صمیمی پیدا کرده بودم. یه احساس آرامشی داشتم که وقتی با حرفای عمو مقایسه میکردم در تناقص کامل بود. راستش به حرفاش شک کرده بودم چون احساسم یه چیز دیگه میگفت و حرفای عمو چیز دیگه ای…… حالا لحظه خداحافظی بود. یه غم خاصی تو دلم بود مثله وقتی که از یه دوست جدا میشی نمیدونم چه حسی بود ؟ برای چی بود ؟ ولی یه حس غریبی نمیذاشت برم. هه منی که تو این چند ساله اصلا امام رضا رو فراموش کردم و هر شناختی داشتم برای ۱۰ ،۱۱ سال پیش بود حالا برام شده بود یه دوست که درد و دل باهاش برام سراسر آرامش بود اما حالا داشتم از این دوست صمیمی که دوستیش از جنس عشق بود جدا میشدم. رو به روی ضریح وایسادم و گفتم امام رضا ممنون بابت همه چی ، بابت اینکه بهترین دوستم شدی ، بابت گوش دادن به درد و دلام ، و و و و….. کاش خیلی زود بازم بیام. یه بار دیگه چشم و دوختم به اون ضریح نورانی که تا قبل از اینکه بیام اینجا برام یه جای بی اهمیت و معمولی بود ولی حالا شده بود مرحم دردام. زیر لب خداحافظ گفتم و رفتم بیرون. با مامان اینا دم سقاخونه قرار گذاشته بودیم . رفتم همه اومده بودن و منتظر من بودن. امیرعلی چشماش قرمز شده بود و معلوم بود حسابی گریه کرده. اما هنوز هم لبخند رو لبش بود. با دیدن من لبخندش پررنگ تر شد و گفت: قبول باشه آبجی خانم. یه لبخند محو تحویلش دادم خب حوصله نداشتم اصلا. دلم نمیخواست برگردم. امیرعلی یه پارچه سبز گرفت طرفم. امیرعلی_ اینو یادگاری از اینجا نگه دار تبرک شدس. _ امیر میدونی که من به تبرک و این چیزا اعتقاد ندارم. امیرعلی_ خواهری خوب منم گفتم یادگاری نگفتم برای تبرک که. یه لبخند زدم و گفتم: ممنون. بابا_ خوب دیگه بریم. دوباره برگشتم و با غم به گنبد طلا نگاه کردم . دیگه باید بریم…. هی . . . . . با صدای امیرعلی چشامو باز کردم. امیرعلی_ خواهری پاشو گوشیت داره زنگ میزنه. _ کیه؟ امیرعلی_ نمیدونم. با دیدن اسم عمو ناخوداگاه لبخند زدم اما با یاد آوری اینکه اگه الان از حس خوبم براش بگم مسخره میکنه لبخندم محو شد. _ جونم؟ عمو_ سلام تانیا خانم. چه خبر؟ نرفتی اونجا چادری بشی برگردی که ؟ هههههه _ عمو نفس بکش. نخیر چادری نشدم . شما چه خبر؟ زن عمو خوبه ؟ عمو_ طلاق گرفتیم. با صدای بلند که بیشتر به داد شبیه بود گفتم _ چییییییییی؟ یه دفعه مامان و امیرعلی و بابا با ترس برگشتن سمتم و اگه بابا زود به خودش نیمده بود صددرصد تصادف کرده بودیم. عمو_ عههه. کر شدم. خوب طلاق گرفتیم دیگه. کلا تو این ۲٫ ۳ سال آخر دلمو زده بود به زور تحملش میکردم …… 🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖
حرفی_نظری_انتظاراتی_سوالی و .... دارید در مورد رمان دارید . ●به صــــورت نـاشنـاسـ... برای ما ارسال بفرمایید● 👇 https://harfeto.timefriend.net/16668633602491 نظر شما عزیزان در مورد رمان چیه ؟ ایا ادامه داده بشه؟ بـاتــشـــکر🌹 🌹
دختران چادری🌹 ''🇵🇸
ت‍‌و ن‍‌ظ‍‌ر ک‍‌ن‍‌ ب‍‌ه‍‌ دل‍‌م‍‌ ح‍‌ال‍‌ دل‍‌م‍‌ خ‍‌وب‍‌ ش‍‌ود..!💖😍🌹
🔴 آهای اوناییکه دنبال آزادی هستید!! 🔹اینه ذات این بیشرفا 🔹‏ اینو که دیدم ، حسابی به غیرتم برخورد!🤬 ✍🏻ترجمه: اوه خدای من! زنان بسیار ســ....ــی در ایران! امیدوارم تمامشان روسری هایشان را بردارند تا موهای زیبای بلندشان را ببینیم! دنیا به تعداد بیشتری فاحشه ... نیاز دارد! 🔹 پوزش بابت انتشار ولی باید منتشر کرد تا همه روشن بشوند 🔹 فردای آزادی شما بوی لجن میدهد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌺 بانو!💖 در این زمانه.... اگر بخاطر《حرف مردم》تغییرکنی🗣 این جماعت هرروز تو راجور دیگر می خواهند!👀 ولی... لبخند "خالق" و " امام زمانت " را...😇 به هیچ حرفی ترجیج نده...✋ حجاب را🧕 عاشق❤️انه انتخاب کن لبخند"یوسف زهرا"👌 می ارزد به تمام لبخند های این ادما...🗣 الهم عجل الولیک الفرج🌙 @DokhtaranehChadoory