eitaa logo
♡دختــران‌ مهدوی :)💕
395 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
348 ویدیو
5 فایل
بسـم‌رب‌الحسـین :) هیئت‌ مذهبی حضرت معصومه سلام الله کانون فرهنگی شهید حسین دادمحمدی دردونه ها و گل‌دونه‌های ۸ تا ۱۸سال💕 ارتباط با ادمین: @fdm6090 @Smb315 آدرس پاتوق دخترانمون: طلاب،علیمردانی۱۳،حسینیه سبزواری ها پنجشنبه های هر هفته ساعت ۹ الی ۱۳☁️🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | از کم‌جرم‌ترین تا یکی از پرجرم‌ترین کشورهای جهان! 💢 از جنبش‌های فمینیستی ⁉️ انحراف جریان انقلاب از عدالت به آزادی! @Dokhtarann_fatemi
قسمت اول 1⃣ 😔هیچ کس به من نگفت: که غیبت شما، به معنای نبودن نیست، بلکه به معنای ندیدن هم نیست، چرا که تو روی فرش مجالس ما، قدم می‌گذاری، در بین مائی، ما را می‌بینی و می‌شناسی، ما هم تو را می‌بینیم، ولی نمی‌شناسیم. مگر نه این است که شما را تشبیه کرده‌اند به یوسف (علیه السلام) که برادران را دید و شناخت، ولی برادران، او را با اینکه دیدند نشناختند. 📖مگر نه این است که در دعای ندبه می‌خوانیم، ای غایبی که غایب از ما نیستی؛ فدایت شوم، ای دور از مایی که از ما دور نیستی.😔 👌مگر نه این است که وقتی می‌آیی، خلایق انگشت به دهان می‌مانند که ما این آقا را نه یکبار، بلکه بارها دیده ایم، پس تو اینجایی در بین ما، ولی غایبی، یعنی ناشناخته‌ای، نشناختن هم گناه ماست، مشکل تو نیست، تو برای من غایبی که نمی‌شناسمت. 😔ای کاش در نوجوانی به من گفته بودند که با شناخت تو، غیبت حداقل برای خودم، تمام شدنی است. 😔ای کاش بودنت را هر لحظه با تمام وجودم حس می‌کردم. بارها روی تو دیدم ولی نشناختم لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو آمدم دور تو گردیدم، ولی نشناختم 📘برگرفته از کتاب "هیچکس به من نگفت " ✍نویسنده: حسن محمودی @Dokhtarann_fatemi
سه دقیقه تا قیامت! (قسمت اول) توضیح اولیه: کتاب داستان زندگی یک مدافع و جانباز حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد. 🔴اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... 🔆در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم: 💠پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. 🍃در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. ♻️سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 💠 با اصرار و التماس و دعا و ناله به جبهه اعزام شدم. من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.. 🌷اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و می‌دانستم که قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند ♦️ به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با برخورد نداشته باشد. 💠یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم... در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتی‌ها و گناهان نشوم و به حضرت التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...! @Dokhtarann_fatemi
21.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجتماع بزرگ دختران انقلاب در ورزشگاه شهید شیرودی تهران این فتنه ها و آشوب ها فقط مردم ما رو در راه اهداف اسلام ثابت قدم تر میکنه☺️ @Dokhtarann_fatemi
ثبت نام آغاز شد 🤩😍 تدریس زبان انگلیسی مخصوص کودکان و نوجوانان و بزرگسالان 🤓 یادگیری زبان انگلیسی با جذاب ترین متد ها از طریق بازی و سرگرمی 🎨🎯 تقویت چهار مهارت اصلی زبان انگلیسی برگزاری کلاس های ترمیک زبان از مبتدی تا پیشرفته. 🌟 برگزاری کلاس های تقویتی پایه ای 🔥 تشکیل کلاس ها در بیت الزهرا هزینه کلاس ها : کلاس های ترمیک ۱۵۰ تومان هر ۱۴ جلسه کلاس های تقویتی پایه ای ۲۰۰ تومان برای هر ۱۱ جلسه آموزشی جهت ثبت نام به آیدی زیر مراجعه کنید . @roshanmanesh @safaiy_ir @Dokhtarann_fatemi
سه دقیقه تا قیامت!(قسمت دوم) البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم. ♦️ نمی‌دانستم که ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد.. 💠نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. 🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم. ✨ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت است ترسیده بودم. ♦️ اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او می‌ترسند؟ 🍀می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود. ✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم.. 🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت.. 🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد! 🔺روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از شهرستان نگرفتند. ☑️ سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. 🔶 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ... 🔷از سمت چپ با من برخورد کرد! آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم. 🔴 راننده پیاده شد و می لرزید‌. 🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد! 🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...! ادامه دارد... @Dokhtarann_fatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ شعرے بہ نام نامے ما"در"شروع شد اشڪے بہ حال غربت حے"در"شروع شد این"در"ڪہ قافیہ ست مگوهاست در دلش اصلاًتمام فاجعہ از"در"شروع شد. 🥀 💔 🥀 @Dokhtarann_fatemi