#دلنوشته
#تلنگࢪانہ 😔👇
💔پرسیدند حرفی باشهدا داری؟
💠گفت :شهدا شرمنده ایم!🖐🏻
💔اما نگفت🥺
شهدا شرمنده ایم که به وصیت شما عمل نمی کنیم .....😔
💔شهدا شرمنده ایم که در برابر بدحجابی ها بی تفاوت هستیم....😔
💔شهدا شرمنده ایم که بعضی ها غیرتشان را ازدست داده اند...🥺
💔شهدا شرمنده ایم که دیگر فرقی میان آقا و خانم نمانده....😔
💔شهدا شرمنده ایم که از شما مینویسیم اما در عمل عاجزیم...😭
💔شهدا شرمنده ایم که فقط ادعا داریم...😭
💔شهدا شرمنده ایم که به جز شرمندگی خیلی ازکارها ازدستمان بر می آید اما انجام نمی دهیم!😭
🍃شهدا همیشه نگاهی 😭🙏
🌷شادی روح شهیدان صلوات 🌷
#دلنوشته♥️
بیاین یہ قـرار بزاریـم👍
ٺا وقٺۍ اهݪ منـٺ گذاشٺنایـم🦋
بہ کسۍ خوبۍ نڪنیم🌱
صدای آوینی هنوز در گوشم میپیچد...
صدای انقلاب...
صدای جبهه.
صدای رفیقی که سرش بر زانو گرفته شده!
صدای تیرها...
صدای بیسیمچیها وقتی که همان لحظه به شهادت میرسیدند...
صدای «مهدی، مهدی، حمید»...
صدای باکری در گوشم میپیچد...
صدای فرزند شهیدی که سالهاست با عکس پدرش زندگی میکند و سهمش از پدر، همین قاب عکس روی دیوار است...
صدای مادری که شبانگاه باید دخترش را دلداری دهد
از نبود بابا...
صدای کسی که جگرگوشهاش را فدای اسلام کرده و دنیا حتی تکهای استخوان به او برنگردانده...
صدای اروند،
صدای کمیل،
صدای مجنون...
صدای افتادن پلاکها درون آب را از سوی اروند میشنوم...
صدای تشنگی را از کمیل...
صدای دلداگان حسین را از مجنون...
صدای نعل اسبان را از کربلا میشنوم...
گوش بده!
توهم میشنوی!
درست در روز دهم محرم بود که پیکرهاشان
گسسته شد و سر اعتقاد خود ماندند.
کربلا هنوز تمام نشده!
من صدای غربت را از اکباتان میشنوم...
از زبان خیابان!
از زبان خون!
از زبان انگشتر...
من صدای دلتنگی را؛
از زبان خاطرات ۲۱ ساله مادر آرمان میشنوم!
✍🏻 #دلنوشته
#آرمان_عزیز♥️
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
«آرمان عزیز» روح بزرگتو خاطرهساز خواهد شد و حافظہےتاریخےما هیچ گاه شهادت غریبانہےتو را بہ دست فراموشےنخواهد سپرد...
آن جا کہ دلےمیلرزد، آن جا کہپایے متزلزل میشود، روایت قهرمانانہتو راهنماے مسیر خواهد بود...
آرے «آرمان عزیز» گفتےکہآقا نور چشم توست
وحالا خود، نور چشم همہےما شدے💔
#دلنوشتہ
#آرمان_عزیز
#شهیدآرمانعلےوردے
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
آرمان عزیز،
حالا که ماه محرم است بگذار خوب برایت روضه بخوانم؛ تو دیگر با تمام ذکر مصیبتها نسبت داری؛ با جوانی قاسم، با زخمهای علی اکبر، با جوانمردی ابوفاضل و با عطش علی اصغر و حتی با غریبی و بیپناهی کاروان اسرا و بیبی زینب سلام الله؛
آری تو دیگر روح روضههای هیأت هم شدهای، اسمت در دهانها میچرخد و نامت در دلها شعله میکشد؛ جوانها به ضریح معصومیت چشمانت دخیل میبندند و پیرترها، نذر عاقبت به خیریشان را به تقدس نام و یادت تقدیم میکنند؛
میدانم که خودت در کوچههای سینه زنی هیأت، حضور داری و میانداری میکنی!
دیگر میشناسمت؛
روضهی تو دیگر تمام نمیشود!
مظلومیت تو هرگز فراموش نخواهد شد!
تو دیگر از پیش دل ما و محرمهایمان نمیروی؛
تو میمانی،
همصدا با ضربان یا حسین ( علیه السلام ) قلبهایمان!
همسفره با اشک روضههایمان!
و همسفر با پای پیاده اربعینهایمان!
سلام ما را به ناخدای کشتی نجاتمان برسان!
#دلنوشته
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy