وصیتنامه ؛
بسم الله الرحمن الرحیم
آخر من کجا و شهدا کجا خجالت
میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت
کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم
نیستم،شهید شهادت را به چنگ
میآورد راه درازی را طی میکند تا
به آن مقام می رسد اما من چه !
سیاهی گناه چهرهام را پوشانده و
تنم را لخت و کسل کرده حرکت ،
جوهرهی اصلی انسان است و گناه
زنجیر . من سکون را دوست ندارم .
عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق
است ، سکونم مرا بیچاره کرده . در
این حرکت عالم به سمت معبود
حقیقی دست و پایم را اسیر خود
کرده ، انسان کر میشود ، کور
میشود ، نفهم میشود ، گنگ میشود
و باز هم زندگی میکند . بعد از مدتی
مست میشود و عادت میکند به مستی
و وای به حالمان اگر در مستی خوش
بگذرانیم و درد نداشته باشیم . درد را ،
انسانِ بیهوش نمیکشد ، انسانِ
خواب نمیفهمد ، درد را انسان با
هوش و بیدار میفهمد ، راستی !
دردهایم کو ؟ چرا من بیخیال شدهام ؟
نکند بیهوشم ؟ نکند خوابم ؟مثل آب
خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند
و ما فقط آن را مخابره کردیم . قلب
چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب
خواب از چشمانمان گریخت ؟ آیا
مست زندگی نیستیم ؟ خدایا تو
هوشیارمان کن ، تو مرا بیدار کن
صدای العطش میشنوم صدای
حرم میآید گوش عالم کر است .
خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد
مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش
جستجو نمیکنیم،روحمان از بین رفته
سرگرم بازیچه دنیاییم .
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما
هستیم،مردهام تو مرا دوباره حیات
ببخش،خوابم تو بیدارم کن .
خدایا !
به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به
حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به
حرمت چشمان نگران حضرت ولی
عصر(عج) به ما حرکت بده .
- شهیدعباسدانشگر؛
#شهدا_زندهاند