♡دوستـان نوجوان خدا♡
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_پنجم روز سوم: بین نماز ظهر و عصر بود. مجتبی و محیا، کنار
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_ششم
مجتبی پرسید: «پس عصمت یه امر اجباریه و خدا خواست که ائمه معصوم باشند؟»
مامان فهیمه جواب داد: «همه چیز در این دنیا خواست خداست؛ اما خدا هم بدون حکمت و حساب و کتاب به کسی چیزی نمیده. اگر غیر این بود، عدل الهی زیر سوال میرفت و همه بندگان میگفتن چرا ما معصوم نشدیم؟ عصمت برای انسانها که دارای اختیار هستن، اجباری نیست؛ یعنی هر معصومی دارای دو نوع شایستگی هست، یکی ذاتی و موهبتی و دیگری اکتسابی و از طریق اعمال و رفتار. دست کم یکی از این دو تا اختیاریه و حاصل جمع این دو شایستگی مقام عصمت رو به همراه داره.»
محیا گفت: «وای... کمی سخت شد!»
مامان فهیمه گفت: «بذارید یه مثالی بزنم. حتماً کسایی رو دیدید که داتاً آدمهای باهوشی هستن. خداوند یه موهبتی رو بهشون داده و تا اینجا به نوعی اجباری بوده. حالا اگر این فرد از هوشش در کار دزدی استفاده کنه، چی میشه؟»
مجتبی گفت: «یعنی انتخاب کرده که آدم بدی باشه.»
مامان فهیمه گفت: «آفرین! اما اگر در راه کمک به مردم استفاده کنه خب خدا هم در این راه بهش بیشتر کمک میکنه و در نتیجه به درجات بالاتری از علم میرسه. درسته؟»
محیا گفت: «تقریباً فهمیدم. یعنی هم خواست خدا بوده که معصوم باشن و هم خودشون این لیاقت رو داشتن.»
مجتبی گفت: «آفرین خواهر باهوشم!» و هر سه خندیدند.
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
⛱@Donyaye_u🛵