🔸 امام خامنه ای:
🌺 نوروز یعنی روزی که شما با عمل خودتان، با حادثهای که اتفاق می افتد، آن را نو می کنید.
روز بیستودوم بهمن که ملت ایران، #حادثهای_عظیمی را به کمک خدا تحقق بخشید، روز نویی (نوروز) است.
✅ آن روزی که امام امت، قاطعاً به دهانِ مستکبرِ قلدرِ گردنکلفت دنیا - یعنی آمریکا - مشت کوبید، آن روز، روز نو و راه نویی (نوروز) بود؛ حادثهی نویی بود که اتفاق می افتاد و افتاد.
ما باید #نوروز را، نو روز کنیم.
🌷 نوروز به حسب #طبیعت، نوروز است؛ جنبهی #انسانی قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم...
۱۳۶۹/۱/۱
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
@Donyaye_u
#انگیزه_یو
📱💻هیچ وقت اجازه نده تکنولوژی و فضای مجازی ذهن و فکرت رو خراب و ویران کنه🤕🤕🤕
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/805568633Cf92b296153
♡دوستـان نوجوان خدا♡
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیستم مجتبی زیر لب گفت: «خوب شد بهروز از من ناامید شد و درخواستش رو
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_یکم
مامان فهیمه گفت: «برای امروز کافیه. برید نماز عصرتون رو بخونید. بعد هم برید سراغ نامههاتون. راستی مجتبی جان، بابا یه کتاب گذاشت روی میزتحریرت و گفت تا شب بخونیش.»
مجتبی پرسید: «دقت نکردم چه کتابیه؟»
مامان فهیمه گفت: «نمیدونم؛ اما مثلاینکه میخواد شب دربارهش صحبت کنید.»
مجتبی به سراغ میز تحریرش رفت. یک کتاب کوچک به نام «ریحانه رسول الله» برگرفته از مقدمهی اصول دین نوشتهی آیتالله وحید خراسانی روی میز بود. سر سجاده ایستاد تا نماز عصرش را بخواند.
بعد از نماز، کتاب را برداشت و روی تخت دراز کشید. بعد از یک مقدمه کوتاه و فهرست مطالب، تیتر صفحهی اول این بود: «ولادت آن حضرت.»
مجتبی کتاب را ورق زد و گفت: «این رو که میدونم: پانزده ماه رمضان.»
در صفحه بعد نوشتهشده بود که: «مدت هفت سال با جد بزرگوارشان رسول خدا و مدت سی سال با پدرش امیرالمومنین بوده است.»
در صفحه بعد درباره نامگذاری آن حضرت نوشته شده بود.
برای مجتبی جالب بود که وقتی فهمید نام آن حضرت را خداوند متعال انتخاب کرده.
از صفحه سیزده به بعد به مناقب حضرت اشاره شده بود: «آیهی تطهیر و آن حضرت، آیه مباهله و آن حضرت، او چهارمین از اهل
کساء است. ریحانه رسول خداست. سرور جوانان بهشت است.»
مجتبی کتاب را بست و با خود کمی فکر کرد. آیه تطهیر و مباهله رو درست به خاطر نمیآورد. از حدیث کسا هم زیاد نمیدانست. با خود گفت: «باید از مامان یا بابا دربارهی آن بپرسم.»
دوباره کتاب را باز کرد صفحه ۲۲ درباره عبادت آن حضرت بود: بیست مرتبه پیاده از مدینه به خانه خدا رفت و میفرمود: «از پروردگار خود حیا میکنم که او را ملاقات کنم و پیاده به خانهی او نرفته باشم.»»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
⛱@Donyaye_u🛵
#نهج_البلاغه
📣اگه کار اشتباهی (گناهی) انجام دادیم و زود متوجه شدیم و معذرت خواهی کردیم(توبه)، پیشِ خدای خوب و مهربون عزیزتریم تا وقتی که کار خوبی انجام بدیم و مغرور بشیم🤔🤔🤔
چرا⁉️⁉️⁉️
🔆چونکه در صورت اول وقتی که متوجه گناه میشیم، میریم دنبال توبه و معذرت خواهی و جبران و خدایا غلط کردم، منو ببخش🤲😭😢⬅️😊☺️🤩
🔆در صورت دوم مغرور و خودپسند میشیم و دنبال ریاکاری میریم😔😔😔
📚برداشتی از حکمت ۴۶ نهج البلاغه 📚
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/805568633Cf92b296153
♡دوستـان نوجوان خدا♡
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_یکم مامان فهیمه گفت: «برای امروز کافیه. برید نماز عصرتون ر
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_دوم
کتاب دربارهی رفتار آن حضرت با مردم هم مطالب جالبی داشت.
آن حضرت غلامی را دید که گرده نانی در دست داشت. لقمهای را خود می خورد و لقمهای به سگ میداد تا نان تمام شود. امام پرسید: «چه چیز تو را واداشت که لقمهای بخوری و لقمهای به آن حیوان بدهی.» غلام عرض کرد: «از چشمان نگران حیوان حیا کردم که او را مغبون کنم.» امام فرمود: «غلام چه کسی هستی؟»
گفت: «غلام ابانبن عثمان» پرسید: «این باغ از کیست؟» گفت: «از ابانبن عثمان.» امام به غلام فرمود: «تو را قسم میدهم که از اینجا نروی تا من برگردم.»
آن حضرت غلام و باغ را خرید و نزد غلام برگشت. فرمود: «تو را خریدم.» غلام ایستاد و گفت: «السمع و الطاعه برای خدا و رسول و برای تو ای مولای من.» فرمود: «باغ را هم خریدم و تو را برای خدا آزاد کردم و باغ را به تو بخشیدم.»
*****
مردی نزد آن حضرت آمد. از فقر و تهیدستی خود بعد از ثروت شکایت کرد. امام فرمود: «من آنچه را شایستهی تو است، نمی توانم انجام دهم و هر چه بسیار باشد در راه خدا کم است. اگر ممکن را قبول کنی، انجام دهم.» گفت: «ای پسر رسول خدا، کم را قبول میکنم و خدا را شکر می نمایم.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
⛱@Donyaye_u🛵
♡دوستـان نوجوان خدا♡
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_دوم کتاب دربارهی رفتار آن حضرت با مردم هم مطالب جالبی داشت.
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_سوم
امام وکیل خود را حاضر کرد و آنچه نزد او بود حساب کرد. فرمود: «آنچه را که هست، بیاور» پنجاه هزار درهم حاضر کرد. فرمود: «پانصد دیناری که با تو بود چه کردی؟»
گفت: «نزد من است.» امر فرمود آن را هم آورد. پانصد دینار و پنجاه هزار درهم به مردی که عرض حاجت کرده بود داد. پس از آن زبان به عذرخواهی از عطا گشود.
*
مجتبی کتاب را بست و روی سینه اش گذاشت. این نوع بخشش برایش عجیب بود. احساس می کرد امام را نمیشناسد. همانطور که به بخشش امام فکر میکرد، خوابش برد.
بابا حسن این روزها زود به خانه برمی گشت. مجتبی با صدای در اتاق از خواب بیدار شد. بابا حسن گفت: «سلام پسرم!»
مجتبی روی تخت نشست و گفت: «سلام بابایی، کی اومدید؟ اصلا نفهمیدم کی خوابم برد.»
بابا حسن به کتاب توی دست مجتبی اشاره کرد و گفت: «خوندیش؟»
مجتبی جواب داد: «خوندم؛ اما نه کامل.»
بابا حسن کنار مجتبی روی تخت نشست و گفت: «داستان حلم و صبر امام رو خوندی؟»
مجتبی جواب داد: «تازه رسیده بودم.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
⛱@Donyaye_u🛵
♡دوستـان نوجوان خدا♡
سلاااام سلاااام رفقای کانال 😍
یه قرار میخایم بزاریم همگی🤩
روزه گرفتن این سه روز باقی مونده از ماه شعبان به عشق خداجون مهربون 😍😍😍
کیـــــــــا پایه ان⁉️⁉️⁉️
یــــــا عـــــــــــلی💪💪💪💪💪
🥦🍎🥦🍎🥦🍎🥦🍎
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/805568633Cf92b296153
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/805568633Cf92b296153
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طعم نزدیک شدن
وقتی خدا میخواهد ما را درآغوش بگیرد ...
ما باااید مقرب بشیم....💕💞
✅ ما باید این لذت بی نظیر و عاشقانه رو حس کنیم، باید با لذت عاشقانه تقرب زندگی کنیم..
#استاد_پناهیان
#ماه_رمضان
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/805568633Cf92b296153
♡دوستـان نوجوان خدا♡
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_سوم امام وکیل خود را حاضر کرد و آنچه نزد او بود حساب کرد. فر
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_چهارم
بابا حسن گفت: «پس خودم برات تعریف میکنم.
یه روز امام از جایی عبور میکردن که یه مرد شامی رو ملاقات میکنن. مرد شامی شروع میکنه ناسزا گفتن به امام. امام صبر میکنن تا مرد شامی از دشنام گفتن خسته بشه.»
باباحسن همینطور که داشت قصه را تعریف میکرد، کتاب را از دست مجتبی گرفت و از روی کتاب به خواندن ادامه داد:
حضرت با لبخند می فرماید: «گمان میکنم غریبی. پس اگر از ما رضایت بطلبی، از تو راضی و خشنود می شویم. اگر از ما هدایت بطلبی، اعطا می کنیم. اگر گرسنه باشی، سیرت میکنیم. اگر برهنه باشی، تو را میپوشانیم. اگر محتاج باشی، بینیازت میکنیم. اگر رانده شدهای، تو را پناه میدهیم. اگر حاجتی داری، حاجتت را بر میآوریم؛ و اگر بار خود را به خانه ما فرود آوری و میهمان ما باشی، تا وقت رفتنت برای تو بهتر خواهد بود.»
مرد شامی با شنیدن سخنان امام گریه کرد و گفت: «شهادت میدهم که تو خلیفهالله در نزد خدایی. خدا آگاهتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد. تو و پدرت پیش از این دشمن ترین خلق نزد من بودید و حالا تو بهترین خلق خدا نزد من هستی.»
مجتبی گفت: «بابا، من اینهمه بخشش و بزرگواری امام رو نمیفهمم!»
بابا حسن گفت: «فکر کنم باید فردارو وقت بذاری و چندتا سخنرانی گوش بدی. بعد از هر سخنرانی هم مطالبی رو که فهمیدی، روی کاغذ برای خودت بنویس. اینطوری شاید یه سری از مطالب رو بهتر بفهمی.»
مجتبی پرسید: «سخنرانی؟»
بابا حسن جواب داد: «بله. من چندتا سخنرانی توی لپتاپم دارم. برات میریزم توی فلش تا بتونی توی رایانهی خودت و مهیا بریزی و گوش بدی. حالا پاشو بریم افطار تا دیر نشده.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
⛱@Donyaye_u🛵
#انگیزه_یو
✈️زندگی واقعی از جایی شروع میشه که بیرون از منطقهی راحتیت قدم برمیداری🤩🤩🤩
(◉‿◉) ◖⚆ᴥ⚆◗ (◉‿◉)
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
@Donyaye_u
#انگیزه_یو
💥فقط وقتی استراحت کن که به هدفت رسیده باشی (. ❛ ᴗ ❛.)
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
@Donyaye_u
♡دوستـان نوجوان خدا♡
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_چهارم بابا حسن گفت: «پس خودم برات تعریف میکنم. یه روز امام
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_پنجم
روز سوم:
بین نماز ظهر و عصر بود. مجتبی و محیا، کنار مامان فهیمه نشسته بودند تا مامان یکی از آیات جزء سوم را برایشان تلاوت کند. همانطور که مامان فهیمه قرآن رو ورق میزد تا آیه را پیدا کند، مجتبی گفت: «مامانی، میشه درباره آیهی تطهیر توضیح بدی؟»
فهیمه نگاهی به مجتبی کرد و گفت: «این آیه مربوط به جز ۲۲ قرآنه. ما الان جز سه هستیم.»
مجتبی اصرار کرد و گفت: «خواهش می کنم! من الآن به تفسیر این آیه نیاز دارم.»
محیا که دلیل اصرار مجتبی را نمی فهمید، گفت: «نوزده روز صبر کن بهش میرسیم.»
مجتبی با نگاهی ملتمسانه گفت: «لطفاً!»
مامان فهیمه دستی بر سر مجتبی کشید و گفت: «کلمه رمز رو گفتی. باشه، امروز میریم جز۲۲ سورهی احزاب آیه ۳۳. یه لحظه صبر کن. آهان! این هم آیهی ۳۳. خداوند در قسمت اول این آیه، به همسران پیامبر(ص) میفرماید: «و در خانههای خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین ظاهر نشوید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید.» تمام شش ضمیری که در این قسمت اومده جمع مونثه. در قسمت دوم آیه هم به اهل بیت پیامبر(ص) می فرماید: «خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.» در این قسمت دو ضمیر جمع به کار رفته که هردو مذکره.»
محیا پرسید: «یعنی این آیه اول خطاب به زنان پیامبر بعد مخاطبش از اهل پیامبر هستن؟»
مامان فهیمه گفت: «بله دخترم.»
مجتبی پرسید: «همسران پیامبر هم جز اهل بیت هستن؟»
مامان فهیمه جواب داد: «در این آیه فقط پیامبر(ص)، حضرت امیرالمومنین(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) اهل بیت پیامبر هستن. این آیه یکی از دلایل عصمت اهل بیت پیامبر(ص) است.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
⛱@Donyaye_u🛵
#حرف_حساب
#نهج_البلاغه
علم و دانش و آگاهی، یه ثروت ارزشمنده ლ(´ ❥ `ლ)
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/805568633Cf92b296153
♡دوستـان نوجوان خدا♡
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_پنجم روز سوم: بین نماز ظهر و عصر بود. مجتبی و محیا، کنار
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_ششم
مجتبی پرسید: «پس عصمت یه امر اجباریه و خدا خواست که ائمه معصوم باشند؟»
مامان فهیمه جواب داد: «همه چیز در این دنیا خواست خداست؛ اما خدا هم بدون حکمت و حساب و کتاب به کسی چیزی نمیده. اگر غیر این بود، عدل الهی زیر سوال میرفت و همه بندگان میگفتن چرا ما معصوم نشدیم؟ عصمت برای انسانها که دارای اختیار هستن، اجباری نیست؛ یعنی هر معصومی دارای دو نوع شایستگی هست، یکی ذاتی و موهبتی و دیگری اکتسابی و از طریق اعمال و رفتار. دست کم یکی از این دو تا اختیاریه و حاصل جمع این دو شایستگی مقام عصمت رو به همراه داره.»
محیا گفت: «وای... کمی سخت شد!»
مامان فهیمه گفت: «بذارید یه مثالی بزنم. حتماً کسایی رو دیدید که داتاً آدمهای باهوشی هستن. خداوند یه موهبتی رو بهشون داده و تا اینجا به نوعی اجباری بوده. حالا اگر این فرد از هوشش در کار دزدی استفاده کنه، چی میشه؟»
مجتبی گفت: «یعنی انتخاب کرده که آدم بدی باشه.»
مامان فهیمه گفت: «آفرین! اما اگر در راه کمک به مردم استفاده کنه خب خدا هم در این راه بهش بیشتر کمک میکنه و در نتیجه به درجات بالاتری از علم میرسه. درسته؟»
محیا گفت: «تقریباً فهمیدم. یعنی هم خواست خدا بوده که معصوم باشن و هم خودشون این لیاقت رو داشتن.»
مجتبی گفت: «آفرین خواهر باهوشم!» و هر سه خندیدند.
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
⛱@Donyaye_u🛵
🌙💫🌙💫🌙💫🌙💫
اصلاح قرائت حمد و توحید در نماز به صورت کاملا رایگان در ماه مبارک رمضان در کانال دوستان نوجوان خدا، برای نوجوونای عزیز و روزه دار
(◠‿◕) (◠‿◕) (◠‿◕)
پیوی👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@Hora13
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/805568633Cf92b296153
#ماه_مبارک_رمضان
🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭
💟سوره قدر، نزول قرآن در شب قدر و عظمت و بزرگی این شب رو بیان میکنه که از هزار ماه مهمتر و با ارزش تره.
📖📖📖📖📖📖📖
❇️چون تو شب قدر از طرف خدای مهربون ملائکه نازل میشن و تقدیر همه انسان ها رو مشخص میکنن.
🌗🌗🌗🌗🌗🌗🌗
(❁´◡`❁)*✲゚*
کانال دوستان نوجوان خدا در ایتا
@Donyaye_u