eitaa logo
نذرسردارقاسمِ قاصم || مریم اسماعیلی
433 دنبال‌کننده
172 عکس
53 ویدیو
14 فایل
گاه‌نوشت‌های دکتر مریم اسماعیلی (سما) (آنچه اعتقاد دارم و سعی می‌کنم عمل کنم... با دلم مینویسم)... @noorhan_strategic_house. https://eitaa.com/DrME1441 ارتباط با نویسنده: @DrME90
مشاهده در ایتا
دانلود
مسیر را هموار می‌کند و سرعت حرکت را زیاد ولی امروز مانع بود... وقتی میخواستی حضرت عشق را ببینی، مانع بود... هم میخواستی باشد، که درصد اشتیاق محک زده شود... هم میخواستی نباشد، که حضرت آقا را شفاف ببینی... عجب دردی... 🦋@drme1441
رهبر انقلاب فرمودند: «این علی خوش لفظ از دوستِ همکارش، علی چیت سازیان که فرمانده و همکارشان بوده نقل می‌کند و می‌گوید که او همیشه به ما می‌گفت: اگر می‌خواهید از این سیم‌های خاردار عبور کنید اول باید از سیم خاردار نفس خودتان عبور کرده باشید. اگر توانستید از سیم‌های خاردار نفس خودتان عبور کنید آن وقت می‌توانید از اینجاها هم عبور کنید. اینی که ایشان -اشاره به مصرعی از شعر آقای امیری اسفندقه- می‌گوید از سیم عبور کرده بودند، مهم‌تر از عبور از سیم خاردار دشمن نهاده، سیم خاردار نفس انسان است؛ که انسان به‌ظاهر آن را دشمن هم نمی‌داند و دوست هم می‌داند. عمده این است که باید این را تأمین کرد. بخوانید این کتاب‌ها را به نظر من بخوانید، بردارانی که اهل شعر و اهل ذوق و اهل هنرید این هنر بزرگ مجاهدت فی‌سبیل‌الله و عشق به شهادت را در این کتاب ها مز مزه کنید و واقعا شماها بهتر از دیگران می توانید بفهمید معنای خیلی از این چیزهایی که در این کتاب ها هست. فرماندهش[علی چیت‌سازیان]همان کسی که ایشان[علی خوش‌لفظ] از او تعریف می‌کند و یاد می‌کند و آن حرف را از او نقل می‌کند. همسر او [علی چیت‌سازیان] می‌گوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد [از آن] رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمه‌شب همینطور نشسته بود و اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد. با اینکه مرد با صلابت و قدرتمند و فرمانده کاملا با صلابتی بود و اصلا اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک می‌ریخت. گفتم چرا اینقدر گریه می‌کنی؟ گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را. معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود. می‌گوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی. ما اینهمه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگان‌ها می‌شدند. قبلا می‌رفتند راه‌ها را پیدا می‌کردند، باز می‌کردند تا یگان‌ها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما اینهمه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیه‌ی شهادت؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمی‌شوم؟ می‌گوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش است، .» ۹۵/۱۲/۴ 🦋@drme1441