پسر
عاشق رنگ سبز بود و کباب
و از رنگ نارنجی و مرغ متنفر بود
دختر
عاشق رنگ نارنجی بود و جوجه کباب
و از رنگ سبز و کباب متنفر بود
دختر و پسر باهم ازدواج کردند...
از پسر پرسیدند :
چرا بااین دختر ازدواج کردی؟
گفت: خودش برایم مهم است
زمانی که
هنوز در دوران عقد بودند،
روز #تولد دختر بود
پسر تیپ سبز زد،
لباس سبزی خرید
و چند دست چلوکباب و دسته گلی ک رنگ سبز آن غالب بود،
ب خانه مادر خانم آمد
تا همسر را سوپرایز کند...
دختر در را باز کرد،
پسر فشفشه روشن در یک دست و کادو در دست دیگر
گفت:
عزیزم تولدت مبارک...
دوستت دارم
دختر گفت:
معلوم شد چقدر مرا دوست داری!
کادویی ک گرفتی،
تمام چیزهایی است ک من دوست ندارم و فقط خودت دوست داری
اگر با تمام وجود،
دوست داشتی،
علاقه های خودت را بیخیال شده بودی
و به علاقه های من
حداقل در شب تولدم،
توجه میکردی
ابراز علاقه به مخاطب،
با چیزهایی ک مخاطب دوست دارد
ثابت میشود
نه با علاقه های خود
یا فقط با زبان
ب خدا میگوییم:
خدایا دوستت داریم..
میگوید:
آنطور ک من دوست دارم ثابت کنید.
میگوییم:
چگونه؟
میگوید:
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي
اگر نماز خواندیم،
اثبات عملی دوست داشتن خداست
همانطور ک او میخواهد،
و اگر بیخیال نماز شدیم،
و حتی مناجات را برگزیدیم،
نمیتوانیم ادعا کنیم عاشق خدا هستیم...
بقیه امورات هم چنین است...
وقتی دل خدا را بر دل خود برگزیدی،
واقعا بگو
خدایا دوستت دارم...
@DrME1441