شنیدم
امشب
داستانی از شهید سلیمانی... 😭
قرار بوده
اشرار منطقه را ب دام بیندازند...
سردار میگوید:
برویم خانه شان صحبت کنیم..
به او میگویند:
خطرناک است،
اسلحه ببریم؟
میگوید:
نه
برای صحبت میرویم...
به خانه یکی از اشرار وارد میشود
او تعجب میکند،
میگوید:
گفتم، برایت خروس بکشند...
عزت دادی آمدی خانه ما...
سردار میگوید:
کاری از تو میخواهم.
میگوید:
قاچاق و...؟
سردار میگوید:
نه...
میخواهم قاچاق را رها کنی...
این همه خانواده ها ب هم پاشیده میشوند...
میگوید:
دستم را سمت چ کسی دراز کنم؟
محتاج شوم؟
کاری نیست...
سردار امان نامه و زمین کشاورزی به او میدهد،
ب جای مهمات...
سال بعد با محصولات کشاورزی
سراغ سردار می آید،
همان کسی ک نامش بود:
یکی از اشرار منطقه...
سردار #خشت_شناس بود...
لعنة الله علی القوم الظالمین
و
سیعلم الذين ظلموا ای منقلب ینقلبون
@drme1441