eitaa logo
دکتر انوشه و دکتر الهی‌ قمشه‌ای
43.4هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
51.1هزار ویدیو
225 فایل
انتقادات و پیشنهادات👇🏼 @Eliiee کانال تبلیغات پر بازده الی،😍👇 https://eitaa.com/joinchat/484311305Cfe54506cd4
مشاهده در ایتا
دانلود
1.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👇موفقیت همین یک راه رو داره ... باید یاد بگیری، باید تواناییش رو به دست بیاری، باید کامل رشد کنی، تا به کجا برسی ...؟! تا به اون نقطه‌ای برسی که، بتونی شرایط رو بپذیری، مسئولیت کارهات رو به عهده بگیری... فقط همین. 🖌 @Dr_anoosheh
827.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌این پیام زرتشت رو خیلی دوست دارم : ﺍﮔﺮ ﮐﻠﯿﺪ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ، ﻗﻔﻠﺶ ﻧﮑﻦ . ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ، ﺧﺮﺩﺵ ﻧﮑﻦ . ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ ، ﺭﻫﺎﯾﺶ ﻧﮑﻦ . ﻋﺎﺷﻖ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ ... ﺍﺯ ﺗﻨﻔﺮ ، ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺑﺎﺵ . ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ، ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯ . ﺑﺎ ﺁﺷﺘﯽ ، ﺁﺷﺘﯽ ﮐﻦ . ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽ ، ﺟﺪﺍ ﺑﺎﺵ . ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺩﻟﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺩ،ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﻧﮑند .. 🖌 @Dr_anoosheh
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 برای کسی که برایت نمی جنگد، نجنگ! جنگ نابرابر چیزی جز شکست برایت ندارد چرا هرروز اشکهایت را پاک کنی کسی که باعث گریه ات می شود را پاک کن و قوی باش...! 🖌 @Dr_anoosheh
مداد رنگیها مشغول بودند به جزمداد سفید ! هیچکس به اوکار نمیداد، همه میگفتند : تو به هیچ دردی نمیخوری ...! یک شب که مدادرنگیها توسیاهی شب گم شده بودند، مدادسفیدتاصبح ماه کشید مهتاب کشید وانقدرستاره کشید که کوچک وکوچکترشد ... صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد ! به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم ...🍃❤️ 🖌 @Dr_anoosheh
987.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدر بدانید! قدر داشته هایتان را بدانید! قدر آدم های خوب زندگیتان را قدر سلامتی و آرامشتان را بدانید! اتفاقا دنیا زود در مقابل عدم قدر دانی واکنش نشان میدهد و آن را از شما میگیرد! حالا میخواهد سلامتی باشد یا یک آدمی که شما او را خیلی دوست دارید! یک چیز دیگر هم بگویم تو را به خدا قدر پدر و مادرتان را بدانید شاید بزرگ ترین و تکرار نشدنی ترین نعمتی که در اختیار هر آدمی قرار داده اند همین وجود پدر و مادر است!! 🖌 @Dr_anoosheh
781.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنهایی این نیست که هیچ کس اطرافت نباشه! این نیست که با کسی دوست نباشی! این نیست که آدمی گوشه گیر باشی! این نیست که کسی باهات حرف نزنه! این نیست که هیچ وقت نتونی خوشحال باشی! این نیست که کسی دوستت نداشته باشه! تنهایی یه حس درونیه تنهایی یعنی"هیچ کس نمیفهمه حالت بده" 🖌 @Dr_anoosheh
199.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕حال دنیا را پرسیدم من از فرزانه ای گفت : یا آّب است, یا خاک است , یا پروانه ای ! گفتمش احوال عمرم را بگو , این عمر چیست ؟ گفت یا برق است , یا باد است , یا افسانه ای! گفتمش این ها که می بینی , چرا دل بسته اند گفت یا خوابند , یا مستند , یا دیوانه ای ! گفتمش احوال جانم را پس از مردن , بگو ؟ گفت یا باغ است یا نار است , یا ویرانه ای ! "ابوسعید ابوالخیر" ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ 🖌 @Dr_anoosheh
حال دلت که خوب باشد ... آدمها همه شان دوست داشتنی اند ...! حتی چراغ قرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی می شود که لحظه ای پا از روی پدال برداری و بتوانی فکر کنی به امروزت، که با دیروزت چقدر فرق داشتی؟! حال دلت که خوب باشد ... می شوی همبازی بچه ها؛ برای عزیزانت همیشه وقت داری و یک دنیا مهربانی در چهره ات نهفته است؛ و چقدر لذت دارد که آدم حال دلش خوب باشد ...‌ حال دلتون همیشه خوب باشه ...❤️ 🖌 @Dr_anoosheh
💎 وقتی دائم بگويى گرفتارم؛ هیچ وقت آزاد نمیشوى، وقتی دائم بگويى وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی كنی، وقتی دائم بگويى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیايد! وقتی صبحهااز خواب بیدار میشويم دوانتخاب داریم: برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شويم و رویاهايمان را دنبال كنیم. انتخاب با شماست! وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند! وقتی ناراحتی جواب نده! وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر! زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه هاست. 🖌 @Dr_anoosheh
آنقدر مدارا کرده ام که دیگر مدارا عادتم شده؛ وقتی خیلی نرم شدی همه تو را خم می کنند ...! "سیمین دانشور" 🖌 @Dr_anoosheh
دﻭ ﺧﺎﻧﻢ در ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟» ﺩﻭﻣﯽ: «ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟» ﺍﻭﻟﯽ: «ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﻨﺰﻝ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ.» از قرار، همسران این دو خانم نیز همکار هم بودند و داشتند درباره دیشب صحبت می‌کردند. ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺮﻭﺯﺕ ﭼﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟» ﺷﻮﻫﺮ ﺩﻭﻣﯽ: «ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ؟» ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺑﺸﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ. ﺷﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ.» نتیجه ﺍﺧﻼﻗﯽ: فریب شکل ظاهری زندگی دیگران را نخورید. شاید شما خوشبخت تر از کسی هستید که همیشه حسرت زندگیش را دارید...!! 🖌 @Dr_anoosheh
مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تامرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند…! پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی باسنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟" دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است." - "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم." دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان می‌خواهد بنوشید." - اسب و سگم هم تشنه‌اند. نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است." مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود. مسافر گفت: " روز بخیر!" مرد با سرش جواب داد. - ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم. مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهیدبنوشید. مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند. مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید. مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟ - بهشت! - بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است! - آنجا بهشت نیست، دوزخ است. مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! " - کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند!!! چون تمام آنهایی که حاضرندبهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند... 🖌 @Dr_anoosheh