دنيا
دنيا به رو ي سينه ي من دست رد گذاشت
بر هر چه ارزو به دلم بود سد گذاشت
مادر 2 سيب چيد و به من داد و گفت عشق
اين را به پاي هر كه فرا مي رسي گذاشت
من سيب زرد خاطره را گاز مي زدم
او سيب سرخ حادثه را در سبد گذاشت
قبل از تولدم به سه تا نقطه مي رسيد
. اما به جاي روز تولد عدد گذاشت
دنيا شنيده بود كه من شعر مي شوم
ناچار روي سينه ي من دست رد گذاشت
پا روي پا گذاشتم و دست روي دست
تا يك نفر رسيد تن شيشه را شكست
از حد و مرز شيشه كمي بيشتر شدم
حجمي شدم كه در بدنش دانه اي نشست
هي جان گرفت در من و از من مرا گرفت
تا شد گياه در دل اين خاك ريشه بست
هر شاخه اش جوانه زد و شاخه شاخه شد
گل شد بزرگ شد و تن شيشه را شكست
از نو كسي به داد دل شيشه مي رسد
هي چسب مي زند و نميداند انچه هست
گلدان زخم خورده ي قيمتي است
كه يك دانه در غريزه ي سردش به گل نشست
ديگر خيال زخم و ترك نيست بعد از اين
اين دانه مدرك سر پا بودن من است
#دکتر_انوشه
#بهشت_با_سند_منگوله_دار
@Dr_anoosheh