#تلنگر💡
چرا نه گفتن به دوستی با نامحرم..؟
+ارتباط حرام با نامحرم شاید اوایل خوب باشه امـا زخم هايی را به جا میگذارد🙂 ۰
1_گناه و عدم رضایت خدا
2_ خیانت به همسر آینده
3_عدم احساس و شادی{ افسردگی}
4_از بین رفتن حیا و آخرت ویران
5_عدم امنیت
و...
بسی خدا به آنچه انجام میدهید بیناست🍃
#مــدافــعچــآدر||🌱
ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟
@CHERA_CHADOR
〖💚͜͡✨〗
حجاب را باید بفهمی❤️
حجاب تنها پوشش نیست❌
باید بفهمی برای این تکه پارچه ی مشکی
چه خون هایی ریخته شده💔
چه چفیه ها خونی شده😔
چادر تو یک تکه پارچه نیست❌
این پارچه حرمت دارد✨
این پارچه عشق یک دختر چادری است🌸
تکه ای از وجود اوست🥰
بال های پرواز او به سوی خداست🦋
#مــدافــعچــآدر||🌱
ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟
@CHERA_CHADOR
براۍِتوبہ'
امروزوفردانڪن؛
ازڪجآمعلومـ
ایننَفَسےڪہالآنمیکِشے؛
جزونَفَسھاۍآخرنباشھ..؟!
خیلیابیخیالبودنو
یھویۍغافلگیرشدن(((:🖐🏼!
#مثلاشھادتغافلگیرمونکنھ'
#بــاݩــوےِبـےپــلــاڪ||🌱
ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟
@CHERA_CHADOR
〖💚͜͡✨〗
#شایدتلنگرے💡
بیو یڪۍنوشتھبود...
قبلاًدعامیکردم #شهیدشم
الاندعامیکنمآدمشم(:...!!
چهخوبگفتهبود🙃🌱
#دلـتـݩـگدمــشــقــ||🌱
ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟
@CHERA_CHADOR
〖💚͜͡✨〗
#تڵنگࢪانھ💡
اگه به گناه بلهبگی☝️🏻
به هَل مِن مُعینٍ ...
مَهدی فاطِمهِ نهگفتی❌
حواست به افکارت باشه؛💭
که گفتارت میشود؛🎶
وبعد☹️
رفتارت میشود و رفتار به
انجام عمل منجر میشود🍃
+رفیق حواست هست؟؟!تو با ارزشے😍مراقب خودت باش💪🏻😇
#دلـتـݩـگدمــشــقــ||🌱
ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟
@CHERA_CHADOR
#رمان📚:
#زیبای_هرچی_تو_بخوای 🌈
#قسمت_بیستوششم✨
بانگرانی پرسید:
_چی شده؟😨
گفتم:
_چیزی نیست.
حانیه رو بردم تو اتاقش.به مادرش گفتم:
_امشب تنهاش نذارید ولی حرفی هم بهش نگید.😊
خداحافظی کردم و رفتم بیرون...
امین هنوز تو حیاط بود.بلند شد ولی بازهم سرش پایین بود.گفتم:
_من هرکاری به نظرم لازم بود انجام دادم.
گفت:
_پس چرا حالش بدتر شده بود؟😥
-وقتی #واکسن میزنن،آدم #اول حالش بد میشه.به نظرم اگه حانیه بهتر نشه،دیگه نمیشه.خداحافظ.
درو بستم و سوار ماشین شدم...
چند بار حرفهام به حانیه رو مرور کردم.
#اون_حرفها_حرفهای_من_نبود.منکه خودم همینا برام سؤال بود.😟🤔
حرفهایی بود که #خدا روی زبونم جاری کرد وگرنه من کجا و این حرفها کجا؟
اون شب تو ✨نماز شب✨ برای حانیه خیلی دعاکردم.
فرداش به مادرش زنگ زدم و حال حانیه رو پرسیدم...
گفت فرقی نکرده...
روز بعدش میخواستم دوباره با مادرش تماس بگیرم و حالشو بپرسم ولی خجالت میکشیدم دوباره بگه فرقی نکرده.😒😥ولی براش دعا میکردم.
حانیه دختر شوخ طبعی بود...
هیچکس حتی طاقت سکوتشم نداشت، چه برسه به این حالش.حتی امتحانات پایان ترم هم شرکت نکرده بود.😔
روز بعد با محمد و مریم رفتیم گچ دستمو باز کنم.
تو راه برگشت بودیم که گوشیم زنگ خورد.امین بود.📲
نمیدونستم چکار کنم.پیش محمد نمیشد جواب بدم.محمد گفت:
_چرا جواب نمیدی؟منتظره.😊
گفتم:
_کی؟😟
-همونی که داره زنگ میزنه دیگه.منتظره جواب بدی.😉
گوشیم قطع شد...
محمد نگاهم کرد.بااخم و شوخی گفت:
_کی بود؟😀
-یکی از بچه های دانشگاه.😊
-اونوقت خانم دانشجو یا آقای دانشجو؟😁
باتعجب نگاهش کردم.یعنی صفحه گوشیمو دیده؟😟ضحی گفت:
_بابا بستنی میخوام.👧🏻🍦
-چشم دختر گلم.😊
جلوی یه بستنی فروشی نگه داشت و با ضحی پیاده شد...
دوباره گوشیم زنگ خورد،امین بود.نگاهی به مریم کردم.😊بالبخند نگاهم کرد و پیاده شد.گفتم:
_بفرمایید
-سلام خانم روشن.مزاحم شدم؟
-سلام،نه.حانیه حالش خوبه؟😒
-خداروشکر خیلی بهتره.تماس گرفتم ازتون تشکر کنم..😊من ازتون خواستم آرومش کنید ولی نمیدونم شما چکار کردید که حتی #راضی شده به رفتنم.👌
صداش خیلی خوشحال بود...
ازپشت تلفن هم میشد فهمید بال درآورده و تو ابرها سیر میکنه.🌷🕊
-خواهش میکنم نیازی به تشکر نیست.
-منکه نمیتونم لطفتون رو جبران کنم. امیدوارم #خدا براتون جبران کنه.👌
-متشکرم.گرچه انتظار تشکر هم نداشتم ولی اگه براتون ممکنه اونجا برای من هم دعا کنید.اگه امری نیست خداحافظ.😒
-حتما.عرضی نیست،خداحافظ😊
محمد بستنی رو گرفت جلوی صورتم و گفت:
_اگه زیاد بهش فکرکنی بستنی ت آب میشه.😁
لبخند زدم و بستنی رو گرفتم.به محمد گفتم:
_داداش شما دیگه سوریه نمیری؟🙂😒
بستنی پرید تو گلوش...😳😣
ادامه دارد...
نویسنده✍🏻 بانو مهدییار_منتظر_قائم
#مــدافــعچــآدر||🌱
ᴶᵒⁱⁿ🕶🌻⇟
http://eitaa.com/CHERA_CHADOR