eitaa logo
درونِ ماه
316 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
365 ویدیو
26 فایل
بسم‌‌‌ او..! ماجرای ماهِ آواره‌ی آسمان . 🌙 شروط:: @Sharayet99 ناشناس‌جانا:: @ZEHNIJAT
مشاهده در ایتا
دانلود
📚: 🖤 ✍ خیلی بیخیال روی صندلی نشسته بودم و منتظر بودم مامان زود صدام کنه که چایی رو ببرم صدای مامان از توی سالن اومد مامان:ساراجان بیا از روی صندلی بلند شدم و بعد از درست کردن چادرم روی سرم،با سینی چای وارد سالن خونه شدم ‌ بدون اینکه نگاهشون کنم آروم سلام کردم و جلوی مهمانها چای گرفتم... نگاهی به آقا‌ی سعیدی‌فر انداختم و پیش خودم گفتم:هیچ کس پارسا نمیشه،هیچکس وقت اون رسید که بریم اتاق باهم حرف بزنیم...دیگه باید حرکت خودمو میزدم،وارد اتاق پارسا شدیم؛ ‌ نشستم روی تخت و اقای سعیدی‌فر هم روی صندلی... بدون مقدمه گفتم:من قصد ازدواج ندارم از این حرفم جا خورد ولی خیلی زود با لبخند گفت:یکم باهم حرف بزنیم؟ به اجبار گفتم:بزنیم آقای‌سعیدی‌فر:چرا قصد ازدواج ندارین؟چقدر میخواهید خودتونو بخاطر یه اتفاق بد اذیت کنید؟ سرمو تکون دادم و چیزی نگفتم... _نمیخواهید چیزی بگید؟ +نه! لبخندی زد و دستشو توی موهاش کشید _یعنی هیچ راهی نداره به من جواب مثبت بدین؟ ‌ چقدر پروئه این!دیگه چی جناب سعیدی فر؟ +خیر!هیچ راهی وجود نداره _خب چرا؟ +چون من نمیتونم شما یا هرکس دیگه‌اس رو جای پارسا ببینم!اینه دلیلش _فراموشش کنید دیگه داشت از حد خودش میگذشت! +امر دیگه ای اگه داشتید بگید پوزخندی زدم و مثل همیشه سعی کردم به صورت طرف نگاه نکنم... ‌ _یه فرصت به من بدین!بابا بخدا من اون پسری که شما فکر میکنید نیستم ‌ با این حرفاش کم‌کم حالم داشت به هم میخورد!پسره‌ی زقرتی! +که چی شه؟ به قلبم اشاره کردم و گفتم:اینجا ماله یکی دیگست!ماله پارساست...!امیدوارم درک کرده باشین که نمیتونم از قلبم و فکرم بیرونش کنم ‌ سرشو تکون داد و با کمی مکث گفت:جواب آخرتون نه هسته؟هیچ راهی نیست؟ سعی کردم با قاطعیت بگم:بله،نه تنها شما بلکه هرکسی هم جای شما باشه من جوابم منفیه! چون باباش خیلی پولدارو و نفوذی بود گفتم:چه اون شخص وزیر باشه چه یه آدم ساده! ➣@CHERA_CHADOR