👈 شمر بن ذیالجوشن فرستادهٔ ویژهٔ یهود
1️⃣ #شمر_بن_ذیالجوشن را باید از نیروهای #نفوذی شام در کوفه و از سرسپردگان #بنیامیه بهشمار آورد. پس از آنکه شمر با تعدادی از یارانش به سوی خیمهها یورش برد، امام فریاد برداشت:
👈 «ای شیعیان خاندان ابوسفیان، اگر دین ندارید و از روز قیامت باکی ندارید، لااقل در دنیایتان آزادمرد باشید!»
2️⃣ شمر بعدها در توجیه تمامی رفتارهای کثیف خود، به قانون «مأمور و معذور بودن» استناد میکرد! با توجه به ماجرای به قدرت رسیدن شمر در ماجرای #کربلا و نیز رفتارهای دَدمنشانهی وی در #عاشورا، تردیدی نمیماند منظور وی از مأمور و معذور بودن، دستوری بوده که از #شام در این زمینه داشته است.
3️⃣ یک نکتهٔ دیگر که #مأمور_ویژهٔ شام بودن شمر را بیشتر تقویت و تثبیت مینماید، دقت در حضور شمر در بزنگاههای کربلا و نقاط ترحّم یا احترامآمیز آن است. نقش شمر در هرچه جنایتآمیزتر شدن ماجرای عاشورا بسیار ویژه و منحصر بهفرد است.
4️⃣ از مجموع گزارشها بهدست میآید که شمر یک فرستادهٔ ویژه از سوی شام است. فرستادهای با مأموریتی سرّی. این نقش ویژه آنچنان برجسته است که اهل بیت (ع) نیز از میان تمامی وحوش حاضر در کربلا، نگاه خاصی به شمر دارند.
5️⃣ طبق نقل تاریخ، شمر تنها کسی بود که در کوفه #طیلسان بر سر میگذاشت. در ماجرایی تاریخی آمده که انس بن مالک با دیدن جماعت طیلسانپوش در بصره، به یاد #یهودیان_خیبر افتاد.
6️⃣ گذشته از اینها نام پدر شمر، #شرحبیل است [که ظاهراً همانند نام خود او، نامی #عبری است] و ذیالجوشن تنها لقب اوست. بنابراین حتی میتوان شمر را از #یهودیان ساکن کوفه بهشمار آورد.
هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید... 😭
شهادت امام زین العابدین علیه السلام تسلیت باد 🖤
⚫️هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
🌺از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام...
امان از شام !
🔴در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
⚫️صلی الله علیک یا سیدالساجدین،الامام العارفین،زین العابدین..
📕برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
#شام
#امام_سجاد
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•