هدایت شده از به سوی خدا
داشتم گالری دوربینم را نگاه میکردم رسیدم به فیلمهای رمی جمرات. یاد آن روزها افتادم. باید سنگ جمع میکردیم. همسرِ هم اتاقیِ ما سنگهای بزرگ جمع کرده بود. من که دیدمشان چشمهایم گرد شد و با لبخند گفتم: «به به! چقدر با اینا سنگ زدن به شیطون کیف میده. میزنی قشنگ همه سر و صورتش پر از خون میشه»
آن یکی هم با لبخند گفت: «آره، میبینی کجا میخوره، چه جوری میخوره، صداشم میشنوی»
اما روحانیِ کاروانمان سنگها را که دید گفت؛ به درد نمیخورند، گفت: «سنگا باید کوچیکتر باشن، به اندازه یه بند انگشت؛ نه کوچیکتر، نه بزرگتر»
راستش آن لحظه از خودم پرسیدم؛ چرا؟ چرا خدا نگفت یک کم بزرگتر هم طوری نیست. چرا اینقدر همه چیز اندازه دارد؟ کاش من یک روز این را بفهمم.
حالا امروز احساس کردم یک کمی فهمیدهام. یک جور سنگی که نه انقدر کوچک باشد که به چشم نیاید، نه انقدر بزرگ که دلت خنک شود که حسابش را رسیدهای. فقط میزنی که هم خودت هم شیطان بفهمید آبتان توی یک جوب نمیرود.
یکی از لذت بخشترین مناسک حج برای من همین سنگ زدن به شیطان بود. واقعا حالم خوب شده بود. حالا که فکر میکنم میبینم رای دادن هم همین حس را به من میدهد. یک سنگ را که خیلی هم بزرگ نیست میزنیم به شیطان بزرگ، آمریکا!
که او بداند ما باهاش هیچ رفاقتی نداریم، حتی به اندازهی رای ندادن در حکومتی که باهاش مشکل دارد، رای میدهیم که او بسوزد.
رای دادن برای من بیشتر از هر چیزی همین است. رمی جمرات است! و من پای صندوق رای نیت میکنم: «رمی میکنم، شیطان بزرگ را، از حقیقت حج، قربه الی الله»
#رمی_جمرات
#_در_همسایگی_خدا
https://eitaa.com/safarnameh_haj