#تلنگر
📌 مسافرت...
💰 وقتی میخواست با خانوادهاش به مسافرت برود، مبلغ زیادی صدقه میداد.
اما هر وقت میخواست برای امام زمانش صدقه بدهد، کلی ته جیبش را بالا و پایین میکرد تا شاید یک اسکناس هزار تومانی بیگوشه پیدا کند که توی صندوق بیندازد!
دست آخر هم میگفت: آقاجون! خواستم بندازم، خرده نداشتم! مهم نیته که من همیشه به یادتون هستم!
👤 او هم خودش را #یک_منتظر میدانست!
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #تلنگر
📌 کپی مطالب...
📱 هروقت مطلب زیبایی در کانالهای مهدوی میدید یا میخواند، سریع کپی میکرد و برای دوستانش میفرستاد، بدون اینکه آن مطلب را در زندگیاش پیاده کند! صفحات مجازیاش، اتاقش و گوشیاش پُر بود از مطالب مهدوی، الا قلبش...
✍️ کلما يرى نصا جميلا فی قنوات المهدوية ينسخه بسرعة و يرسله لأصحابه دون أن يعمل.
صفحاته في التواصل الاجتماعي، جواله و غرفته كانت مليئة بمحتوى المهدوية سوى قلبه...
👤 او هم خودش را #یک_منتظر میدانست!
و كان يعتبر نفسه من المنتظرين
✅
🖼 #تلنگر
📌 رئیس شرکت...
💴 رئیس شرکت بود. هر ماه بخشی از درآمدش را برای کمک به موسسات و فعالیتهای مهدوی هزینه میکرد.
احترام سرلوحه کارش بود. جلوی پای هرکس که وارد اتاقش میشد، میایستاد جز خدمه دفترش.
از همه تشکر میکرد اما زبانش به تشکر از آبدارچی شرکت نمیچرخید.
👤 او هم خودش را #یک_منتظر میدانست!