#نکات_اخلاقی
بدان که:
🔻کسی که قوه و صفات خود را اصلاح نکرده باشد
🔻و در مملکت بدن خود عدالت را ظاهر ننموده باشد
🚫قابلیت اصلاح دیگران و اجرای حکم عدالت درمیان سایر مردمان را ندارد
🔸نه قابلیت تدبیر منزل خود را دارد
🔹نه شایستگی سیاست مردم را
🔸نه لایق ریاست شهر است
🔹و نه سزاوار سروری مملکت
#معراج_السعادة
#ملا_احمد_نراقی(ره)
@E_hosein_kerman
#نکات_اخلاقی
جهل بسیط تفریط در قوه عاقله است.
و عبارت است از: خالی بودن نفس از علم، و اتصاف آن به جهل
و در ابتدای امر، این صفت ذموم نیست بلکه ممدوح است ، زیرا که آدمی تا به جهل خود بر نخورد و نداند که نمی داند، در صدد تحصیل علم بر نمی آید.
بلی باقی بودن بر این مقام و ماندن بر جهل و ثبات برآن ، از رذائل عظیمه است ، که دفع آن لازم و بقای آن از جمله مهلکات است .
و کسی که متصف به این صفت باشد باید سعی در ازاله آن کند ، و تامل کند در قبح جهل وحکم عقل به اینکه «جاهل ، فی الحقیقه انسان نیست» ، و اگر آن را انسان گویند به جهت مشابهت صورت است که با انسان دارد ،
زیرا که : انسان در سایر چیزها که بجز علم ودانش است ، از جسمیت و غضب و شهوت و بصر و سمع و صوت و غیر اینها ، با سایرحیوانات شریک است ، و فضیلت انسان بر سایرین ، به علم و معرفت است .
پس ، اگر آن رانیز نداشته باشد حیوانی خواهد بود مستقیم القامه .
و از این جهت است که: اگر شخصی عامی در مجلس مباحثه علماء و محاورات ایشان بنشیند و از اقوال ایشان چیزی نفهمد ، نسبت به ایشان با چهار پایان فرقی ندارد . و چون این را فهمید تامل کند که چه هلاکتی از این بالاتر ، و چه صفتی از این بدتر که او را از حدود انسانیت خارج و در زمره بهایم داخل نماید. و بعد از آن تتبع نماید در آیات و اخباری که در مذمت جهل و نادانی رسیده .
#معراج_السعادة
#ملا_احمد_نراقی
@E_hosein_kerman
#معراج_السعاده
آداب تعلیم
اول : معلم ، در تعلیم ، قصد تقرب به خدا داشته باش
دوم آنکه : بر متعلم ، مهربان و مشفق باشد و خیرخواهی او را ملاحظه نمای
سوم آنکه : چون او را سزاوار علمی داند از او مضایقه نکند .
چهارم آنکه : چیزی که خلاف واقع باشد به او نگوید و نخواهد امری را که مطابق واقع نیست به او بفهماند ، بلکه چنانچه شبهه ای وارد شود که نداند ، سکوت کند و تامل نماید تا جواب صحیح به دست آورد و تعلیم کند .
@E_hosein_kerman
#سیر_مطالعاتی
علم اصول عقاید:
ظاهر آن است که: چنانچه عصبیت جاهلیت، و پیروی آباءو امهات، آدمی را از فطرت خود بیرون نبرد، فطرت او حاکم به وجود صانع عالم است،(یعنی فطرتا وجود خالق را قبول دارد)
اگر چه دلیلی منظور او نباشد، زیرا که احتیاج مخلوق به خالق، و حادث به موجِد(ایجاد کننده) فطری است از برای هر کسی، اگر چه هنوز به مرتبه تمیز و ادراک نرسیده باشد.
همچنان که مشاهده میشود که:
اگر سیبی را در نزد طفل خوردسالی گذاریم و کسی آن را بر دارد، بعد از التفات سئوال میکند که: سیب را که برداشت؟
پس به فطرت خود حکم میکند که نبودن سیب به خودی خود نمیشود، بلکه احتیاج به بردارندهای دارد.
بلکه ظاهر آن است که:
حیوانات نیز بر این مفطورند(یعنی در فطرت آنها نیز قرار دارد)، و جبلت(سرشت و طبیعت) آنها به این مطلب حاکم است، چنان که میبینیم که:
اگر کسی آوازی کند در مکانی که حیوانی در آنجا باشد، یا سنگی بیندازد آن حیوان التفات میکند و به هر طرف نگاه میکند که آوازکننده و سنگ اندازنده را ببیند.
پس جبلت او میفهمد که هر آوازی آواز کنندهای، و هر سنگی اندازندهای میخواهد.
#ملا_احمد_نراقی(ره)
#معراج_السعادة
@E_hosein_kerman
#معراج_السعاده
باب چهارم/مقام سوم/صفت اول(خوف)
فصل اقسام خوف مذموم/در بیان اینکه: عاقل نباید خوف از موت را به خود راه دهد
و باید تامل نماید، که مرگ، شربتی است که هر کس را چشیدنی است، و ضربتی است که به هر فرقی رسیدنی است.
بلکه درفن حکمت ثابت است که: «هر مرکبی البته فاسد میشود».
پس بدن، که مرکب از عناصر است، ناچار باید به فساد انجامد. پس آرزوی حیات دائمی و تمنای بقای ابدی از برای بدن، خیالی است محال، و عاقل چنین آرزوئی نمیکند،
بلکه یقین میداند که:
هر چه در نظام عالم میشود، خیر و صلاح است.
پس، خود را به هر چه میشود رضا و خشنود میکند، و اَلم و کدورت به خود راه نمیدهد.
و اگر تمنا و آرزویش طول عمر است، تامل کند که اگر طول عمر را به جهت استیفای لذات جسمانیه میخواهد؛
بداند که:
چون پیری او را دریافت، مزاج ضعیف میگردد، و قوا و حواس مختل میشود، و از کار باز میماند، و صحت که عمده لذات است زوال میپذیرد، نه از اَکل، لذت میبرد و نه از جماع.
و لحظهای از دردی و المی خالی نیست. و روز به روز در تنزل و رو به پستی دارد، تا به حدی میرسد که در نزد مردمان، بلکه اهل و عیال خود خوار و بی مقدار میشود.
همچنان که در کتاب خداست که:
«و من نعمره ننکسه فی الخلق»
یعنی: «هر که را پیر و معمر کردیم او را در میان مردم خوار و منکوس میگردانیم».
و علاوه بر اینها، هر روز مبتلا به عزای فرزندی و صدیقی، و هر شام گرفتار مرگ دوستی و رفیقی است.
و بسا باشد که: گرفتار انواع مصیبت و ناخوشی گردد، و فقر واحتیاج به او رو آورد.
و حقیقتاً کسی که طالب طول عمر است، طالب این همه زحمتهاست.
و اگر مقصودش از طول عمر، کسب فضایل و اخلاق حسنه و طاعت وعبادت است؛
شکی نیست که: در پیری، تحصیل کمال در نهایت صعوبت است.
و کسی که ملکات بد را از خود دفع نکرد تا به پیری رسید، و ریشه آنها در دل او مستحکم گشت، کجا میتواند که آنها را زایل کند، و اخلاق حسنه را تحصیل نماید؛
زیرا که بعد از استحکام ریشه آنها، دفع آنها موقوف است به ریاضاتی و مجاهداتی، که در پیری تحمل آنها ممکن نیست.
و از این جهت است که: در اخبار وارد شده است که:
«چون آدمی را سن به چهل سالگی رسید، و رجوع به نیکی نکرد، شیطان به نزد او میآید و دست بر روی او میکشد و میگوید: پدرم فدای روئی باد که دیگر برای او هرگز رستگاری نیست»
با وجود اینکه طالب سعادت، باید در هر حالی در فکر تحصیل آن باشد، و صفات بد را که از جمله آنها طول امل است، از خود زایل کند، و به عمری که از برای او مقرر شده است راضی بوده باشد، و همیشه به قدر امکان در فکر تحصیل کمال، و خلاصی اززندان دنیای غدار، و قطع علاقه از لذات دنیه، و میل به حیات ابدیه، روز و شب در اکتساب کمالات، و مناجات با حضرت خالق الارباب بوده، تا از قفس طبیعت مستخلص، و به اوج عالم حقیقت پرواز نماید.
و از برای او موت ارادی، که منشا حیات طبیعی است حاصل گردد. و در این وقت مشتاق مرگ میشود، و از تقدیم و تاخیر آن روا ندارد.
نه او را به این ظلمتکده که منزل اشقیاء و فجار، و مسکن شیاطین و اشرار است میلی، و نه این زندگانی فانی را در نظر او اعتباری و وقعی است.
خاطرش به عالم اعلی متعلق، و دلش به مصاحبت مجاوران حرم قدس «شایق»، همیشه بساط قرب حق را جویا، و زبان حالش به این مقال گویاست.
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم/ راحت جان طلبم از پی جانان بروم
به هوای لب او ذره صفت رقص کنان/تا لب چشمه خورشید درخشان بروم
#زمان_مطالعه : 3 دقیقه⏱
@E_hosein_kerman