هدایت شده از بنتالزهراء🇵🇸 .
مطمئنم دیگہ این یڪۍ طنز جبهہ رو ندیدید😂💣!...
رفـــــیق بپࢪ تو ڪانالمون سنجاقہ🕶
@farzndanzhra
#همسایہفوࢪ
‹🕌✨›
هرکسۍراسرِچیزےوتمناےکسۍاسٺ
مابھغیـرازتُـونداریمتمنــٰاےدگر ..
‹🕌✨› ↫ #امام_رئوف
"🌸🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
@Eashagh_reza
هدایت شده از 「غریب طوس」
خب رفقا اگه بشیم 495 کتاب مدافعان حرم رو میزار تو کانال
فقط به چند تا با معرفت احتیاج داریم🤝❤️
#کتاب_مدافعان_حرم_در_امار_495_گذاشته_میشه!!
#همسایه_ها_فوررر_بشه_لطفا🤌🌸
#دم_با_معرفتا_گرم😉✋
@afhjcdulmfseulnfshknc
‹🕌✨›
✅راهی برای استجابت دعا
✍آیتالله بهجت می فرمود : یکی از چاره جویی های شرعی برای استجابت دعا این است که شخصی که حاجت یا گرفتاری دارد دعا کند که خدا تمام گرفتاریهای مشابه گرفتاری او را از تمام مؤمنین و مؤمناتی که گرفتار هستند برطرف کند زیرا در این صورت مَلَک برای خود انسان دعا میکند و دعای مَلَک مستجاب میشود.
📚در محضر بهجت، ج۳، ص۶۰
‹🕌✨› ↫ #امام_زمان
"🌸🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
@Eashagh_reza
‹🕌✨›
#تلنگرانه ⚠️
رفیــــق
تاحالاشلمچـهرفتی!؟
اگهرفتیبراچنددقیقهبہیادش
بیارُتوذهنتتصـورشکن...
اگههمنرفتیمنالانبهتمیگم
شلمچهکجاست!
شلمچهیہجایخیـلیبزرگهولیتا
چشمکارمیکنهپـرازخاک...
شلمچهجاییکهحدود50هزار
نفر،تواینخاکوزمینشهیدشدند...
شلمچهجاییکهبویچادرخاکی
حضرتزهراسلاماللهعلیهارومیده...
شلمچهجاییکهحضرتآقا
گفتن:قطعهایازبهشت...
توشلمچهنسیمباعطـرسیبمیوزه!
آخهنسیمشلمچهازکربـلامیاد...
حاجحسینیکتـاتعریفمیکرد...
یهخواهرنشستهبودروهمین
خاکایشلمچـه!
خاکاروکنارزد،کنارزد،کنارزد...
رسیدبهیهجمجمه!!
استخوناوجمجمههاوپلاکاو
سربنداوقمقمهها...
همهروازاینجاخارجکردن...
پسخـونشهیدکجاست؟!
خونشونقاطیهمینخاکاست!
خونشونروچـادراست...
تاحالاباخودتفکـرکردیچندتاجـوون!
دامادیااصلاچندتا«دارونداریهمامانبابا»
زیراینخاکاست!؟
خونچندتاشونقاطیاینخاکاست؟
یکی؟دوتا؟صدتا؟هزارتا؟
دوهزارتا؟!دههزارتا؟
آیدخترخانممذهبی!
آیآقاپسرمذهبی!
حواستبہفضایمجازیهست!؟☝
حواستهستبہنحوهحرفزدنت؟!
حواستهستبہلفظهای
خودمونیکهگاهیوقتابہکارمیبریم!؟
حواستهستبہآشوببپاکردن
تودلمخاطبت؟!
دخترخانم...
حواستهستبہعکسپرعشوه
چادری(!) پروفایلت؟!
آقاپسر...
حواستهستبہعکسباژست
هایمختلفت؟!
نکنہگولبخوریم!
نکنهتوجیهکنیم!
نکنهحالاشهیدیکهسیسالپیش
رفتوگفتبخاطرنسلوخاکمون...
شهیدیکهگفتزندگیموفدای
آیندگانودینممیکنم...
حالاخیرهشدهباشهبہچشماتوبگه...
قرارمونایننبوداخوی!
قرارمونایننبودخواهـر!
[ بذاریدیهچیزیُتولفافهبگم!
ازخودیضربهخوردنخیلیبده!
توخودیای...
ازخودشونی...
آخهاگهاوناتوروازخودشون
نمیدونستنکهنمیرفتنبخاطر
توییکههنوزاونزمانبدنیاهم
نیومدهبودییاتوقنداقبودی
بجنگنکه!!!!!
میفهمیچیمیگم...؟ ]
عاشق،معشوقُدعوتمیکنهیا
معشوقعاشقُ؟!
عاشقمعشـوقُ!
اونروزیکهدیدیراهیشلمچهای...
بدونشهدارسماازتدعوتکردن...
گفتنبیامادلمونواسهبیقراریاتتنگ شده...
مراقبدلهامونباشیم!
فضایمجازیهممیتواند؛
سکویپروازباشد؛
وهممردابشیطان...
وَبِالنَّجْمِهُمْمُهْتَدونْ
بااینستارهها(شهدا)میتوانراه
راپیداکرد
کافیهخودتوبهشوننزدیککنی....
#اَللّهُــمَّعَجـِّــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
برای ترک گناه، هنوز #دیر_نشده
#همین_الان_ترڪش_ڪن💥
‹🕌✨› ↫ #مردم_هوشیار_باشید
"🌸🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
@Eashagh_reza
هدایت شده از |•مَلجَاء•|
همسنگری های جان میشه حمایت میکنید
ازاین امار بیایم بیرون؟! 😍💛🌼
@ashaghalhossein_110
#فور
هدایت شده از آوايخـــــیال
یکم حمایت شیم همش لف داشتیم؟
بخاطر دل امام زمان بیا🌚🌱
#فورررر
‹🕌✨›
مشهد امروز پُر از عطرِ خوشِ باران است
آسمان سرزده، بر روی زمین مهمان است
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
‹🕌✨› ↫ #غریب_الغربا
"🌸🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
@Eashagh_reza
‹🕌✨›
#زیبایی_درون
پارت۵
دنیز آیدم.
نمیدونم چرا احساس میکردم مخاطب حرفای نیکا در اصل منم نه آوا!
_نه این چیزا شامل همه ی افراد نمیشه بعضیا اون چیزی که از بیرون هستن از درون هم هستن فهمیدی؟
آوا سری به معنای فهمیدم تکون داد
نگاهی به ساعت مچیم کردم:
_بهتره شما برین ساعت ۱۰شده الان یه اسنپ میگیرم.
با این حرفم صدای آوا به اعتراض بلند شد اما نیکا چیزی نگفت.
اسنپ بعد از ۱۰دقیقه رسید نیکا دست آوا رو گرفت اما قبل از اینکه بره صداش کردم.
_نیکا!
سوالی برگشت سمتم:
_مامانتو نزاری بیاد اینجاها الکی غصه بخوره!
باشه ای گفت و قبل اینکه بره گفتم:
_ممنونم بابت تمام کارایی که برام کردی.
جوابمو نداد و رفت.
سکوت این راهرو برام مثل ناقوس مرگ بود
نمیدونم چقدر گذشت یادم نمیاد چقدر زل زدم به دیوار عصبی ناخونامو میجوییدم که در اتاق عمل باز شد د پرستارا تخت چرخدار و به سمتی بردن
سریع از جام بلند شدم نگاهم خشک اون چهره ی رنگ پریدش بود خبری از اون
چشمای مهربونش نبود!
با صدایی لرزون نالیدم:
_مامان!
نزاشتن باهاش حرف بزنم و بیشتر به اون چهره ی مهربونش زل بزنم بی رحم ها !
دکتر به سمتم اومد
همیشه وقتی سریالی رو میدیدم که دکتره از اتاق عمل بیرون میومد و همراه مریض
دلواپس میپرسید:حال بیمارمون چطوره؟
خیلی برام مسخره میومد.
و حالا میتونستم درک کنم ماجرای اون سریال هارو.
_وضعیت مامانم چطوره؟
دستکش و ماسکشو در آورد و داخل سطل زباله بزرگ سبز رنگ انداخت.
جدی نگاهم کرد:
_بزرگتر همراهتون نیست.
دستام مشت شد در حدی که حس کردم ناخونام کف دستمو خراش انداخت!
هیچ وقت اینهمه احساس نمیکردم که تنها و بی کسم!
با بغض نالیدم:
_نه!فقط خودمم.
ترحم چشماش برام عذاب آور بود:
_خوشبختانه عمل با موفقیت انجام شد اما...
خوشحال شدم اما با اوردن کلمه ی اخر حرفش حس کردم خوشحالیم بی دلیل بوده.
_متاسفانه قلب هنوز به خوبی نمیتونه خون رو پمپاژ کنه و این یعنی یه خطر جدی!فعلا که فرستاده میشن بخش آی سی یو(i c u)!
حس کردم دنیا رو سرم خراب شد.
تحمل نکردم و سریع از اون راهروی نفرین شده خارج شدم.
تا به خودم اومد دیدم تو نماز خونه هستم و زل زدم به یه پیرزنی که روی صندلی نماز،درحال نماز خوندن بود
با صورتی خیس از اشک نشستم روی زمین.
‹🕌✨› ↫ #رمان
"🌸🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
@Eashagh_reza
امیدواریم از خوندن این رمان زیبا لذت ببرید☺️❤️
همراه ما باشید...✅
وعده ما: هرشب حوالی ساعات ۲۱:۰۰🕘🌷
@Eashagh_reza
خیلی خوشحالیم که اومدید🌹
منتظر پستای جذابمون باشید😉
شبتون امام رضایی🕌✨
@Eashagh_reza