eitaa logo
🌸تنهامسیریهای آذربایجان شرقی
871 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
19 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمینها ارتباط برقرار کنید. @abbas72 ۰۹۱۴۸۶۵۶۴۳۷ 💡 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد باماهمراه باشید http://eitaa.com/joinchat/1168769056C893fecc5aa
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ این بروشور با زبون اسرائیلی نوشته اخرش مرگه، ۹۷ درصد کسایی ک واکسن میزنن عقیم میشن و ... شاید خیلیا بدون آگاهی بگن واکسن بخرید ، ولی نمیشه باور کرد اتاق فکری ک این هشتگ رو راه انداخته آگاه نباشه @East_Az_tanhamasir
26.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️مردم! شما روبه خون شهداوشرفتون این دفعه درست انتخاب کنید! 🔹️صفرتاصد وعده های دروغ!!!! دروغ_دروغ_دروغ وبازهم دروغ😔 🔹️کلیپ بسیار زیبا،حتما ببینید! @East_Az_tanhamasir
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 💫برای چند لحظه واقعا بریدم... –خدایا، بهم رحم کن ... حالا جوابش رو چی بدم؟ توی این دو سال، دکتر دایسون ،جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد. 👌از طرفی هم، ارشد من و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده... 💟–دکتر حسینی ... مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما، کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت.پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده نه رئیس تیم جراحی.چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه. 💕–دکتر دایسون ...  من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی، احترام زیادی قائلم، علی الخصوص که بیان کردید این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه. ⭕ اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم و روابطی که اینجا وجود داره بین ما تعریفی نداره. ✔اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن و حتی بچه دار بشن و این رفتارها هم طبیعی باشه ... 💢 ولی بین مردم من، نه.  ما برای خانواه حرمت قائلیم و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم... با کمال احترامی که برای شما قائلم، پاسخ من منفیه... ✳روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم، دلخوریش از من واضح بود. سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه. ✔مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه. توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید و من رو خطاب قرار نمی داد. 🎈اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم.حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود. 💕سه، چهار ماه به همین منوال گذشت. توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو ، بدون مقدمه و در حالی که  اصلا انتظارش رو نداشتم ، یهو نشست کنارم. 🔸–پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن، چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟ 💥همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن، با دیدن رفتار ناگهانی دایسون ،شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد. هنوز توی شوک بودم اما آرامشم رو حفظ کردم. 🍃دکتر دایسون ... واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ 💠یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن و وقتی یه مرد بعد از سال ها زندگی از اون زن خواستگاری می کنه اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟ یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ یا بوده اما حقیقی نبوده؟ 💮خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم.خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود. منم بی سر و صدا و خیلی آروم در حال فرار و ترک موقعیت بودم. ❌در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون. در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه ،توی اون فشار کاری.... که یهو از پشت سر، صدام کرد. ⭕دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد. می خواستم گریه کنم.چشم هام مملو از التماس بود. تو رو خدا دیگه نیا.... صدام کرد... 🔸–دکتر حسینی ... دکتر حسینی ... پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟ ایستادم و چند لحظه مکث کردم. 🔹–من چطور آدمی هستم؟ جا خورد. –شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟با تمام خصوصیات مثبت و منفی... معلوم بود متوجه منظورم شده... 🔸–پس علائق تون چی؟ –مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ 💕مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟ چند لحظه مکث کردم ... ❤طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه ، ممکنه نتونن.در کنار اخلاق ،بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است. اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن. 💟اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت. بدون توجه به واکنش دیگران، مدام میومد سراغم و حرف می زد... 💢با اون فشار و حجم کار ، این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود. دیگه حتی یه لحظه آرامش یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم... 🔷دفعه آخر که اومد،با ناراحتی بهش گفتم: –دکتر دایسون ... میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم  و حرف ها صرفا کاری باشه؟ خنده اش محو شد ... چند لحظه بهم نگاه کرد... 🔶–یعنی شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟چند لحظه مکث کردم ... گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود اما، –صادقانه ... من اصلا به شما فکر نمی کنم. نه به شما،که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم ... نه فکر میکنم، نه... 👈ادامه دارد... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 @East_Az_tanhamasir