شک ندارم که زنده ای!🌱
وقتی از تو معجزه ای میبینم،
یا وقتی به تو متوسل میشوم،
و تو کمکم میکنی؛
یعنی #زنده_ای.
آری!شهدا زنده اند..🌷
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی 🌷
🍂🌼🍂🌼
🌼🍂🌼
🍂🌼
🌼
#گناه که میخواهم بکنم🥀
نگاهی به آسمان می اندازم...
که نکند در خلوتم یادم برود
تنها نیستم و #خدا نظارهگر است..💕
یاد نگاه های ابراهیم هادی که میافتم
دور گناه را برای همیشه خط میکشم!
#میگن_که_وقتی_یکیو_دوس_داری
#شبیه_اون_میشی_شبیه_حرفاش
#شبیه_حرفای_قشنگت_شدم
#آقا_ابراهیم_خودت_مراقبم_باش
📖برشی از کتاب سلام بر ابراهیم
🟡مسابقات قهرمانی 74کیلو باشگاه ها بود. ابراهیم همه حریفان را یکی پس از دیگری شکست داد و به نیمه نهایی رسید. آن سال ابراهیم خیلی خوب تمرین کرده بود. اکثر حریف ها را با اقتدار شکست داد. اگر این مسابقه را میزد حتما در فینال قهرمان می شد.
🟢 اما در نیمه نهایی خیلی بد کشتی گرفت. بالاخره با یک امتیاز بازی را واگذار کرد. آن سال ابراهیم مقام سوم را کسب کرد. اما سال ها بعد،همان پسری که حریف نیمه نهایی ابراهیم بود را دیدم. آمده بود به ابراهیم سر بزند.
🔵آن آقا از خاطرات خوش خود با ابراهیم تعریف می کرد. همه ما هم گوش می کردیم. تا اینکه رسید به ماجرای آشنائی خودش با ابراهیم و گفت: آشنائی ما برمی گردد به نیمه نهایی کشتی باشگاه ها در وزن 74کیلو، قرار بود من با ابراهیم کشتی بگیرم.
🟣 اما هرچه خواست آن ماجرا را تعریف کند ابراهیم بحث را عوض می کرد! آخر هم نگذاشت که ماجرا تعریف شود! روز بعد همان آقا را دیدم و گفتم: اگه می شه قضیه کشتی خودتان را تعریف کنید. او هم نگاهی به من کرد.
⚫️نفس عمیقی کشید و گفت : آن سال من، در نیمه نهائی حریف ابراهیم شدم. اما یکی از پاهایم شدیداً آسیب دید. به ابراهیم که تا آن موقع نمی شناختمش گفتم: رفیق، این پای من آسیب دیده. هوای ما رو داشته باش. ابراهیم هم گفت: باشه داداش، چشم.
⚪️ بازی های او را دیده بودم. توی کشتی استاد بود. با اینکه شگرد ابراهیم فن هائی بود که روی پا می زد. اما اصلا به پای من نزدیک نشد! ولی من، در کمال نامردی یه خاک ازش گرفتم و خوشحال از این پیروزی به فینال رفتم.
🟤ابراهیم با اینکه راحت می تونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی این کار رو نکرد. بعد ادامه داد: البته فکر می کنم او از قصد کاری کرد که من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعریف دیگه ای داشت.
🟠ولی من خوشحال بودم. خوشحالی من بیشتر از این بود که حریف فینال، بچه محل خودمون بود. فکر می کردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن.
🔴اما توی فینال با اینکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پایم آسیب دیده، او دقیقا با اولین حرکت همان پای آسیب دیده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمین و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهیم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهیم قهرمانی بود.
🟡از آن روز تا حالا با او رفیقم. چیزهای عجیبی هم از او دیده ام. خدا راهم شکر می کنم که چنین رفیقی نصیبم کرده. صحبت هایش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هایش فکر می کردم. یادم افتاد در مقر سپاه گیلان غرب روی یکی از دیوار ها برای هر کدام از رزمنده ها جمله ای نوشته شده بود. در مورد ابراهیم نوشته بودند: «ابراهیم هادی رزمنده ای با خصائص پوریای ولی»
راوی:حسین الله کرم
📚 برگرفته از سلام بر ابراهیم 1/ص35
🌷🕊🍃
تـو فقط
بیسیمات را جواب بده
ما قول میدهیم
تمام رنجها را به دوش بکشیم
تمام غصه ها را
فقط! صدایت را از ما دریغ نکن...
#دلتنگ_فرمانده
#حاج_قاسم💔🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🕊
#زندگی_بهسبک_شهدا
دائم الذکر
دائم الوضو
دائم الاستغفار
دائم الاشک
دائم المراقبه
اینها ابزار شهادت است...
روحمان با یادتان شاد
#شهید_حسنعبداللهزاده
#سلام_برشهیدان
#درآرزوی_شهادت
#حاج_قاسم
🇮🇷🇵🇸
📝 جملهای که دیده نشد
🍃🌹🍃
✅ دبیرکل مقاومت لبنان: زن و بچه هایی را می بینیم که از زیر آوار خارج شده یا عزیزان خود را به چشم می بینند و فریاد میزنند "همه فدای فلسطین" این درحالی است که من تا کنون حتی یک صهیونیست ندیده ام که فریاد زده باشد: همه فدای اسرائیل...
#فلسطین | #طوفان_الاقصی
اسرائیل که بر طبل جنگ کوبید،حاج قاسم تماس گرفت. بیروت مانده بود زیر آتش صهیونیست ها. قبول نمیکردیم بیاید، راه ها و پل ها مدام بمباران میشد.
_حاجی گفت:«طاقت ندارم در تهران یا دمشق بمانم، باید بیایم پیش شما.»
گروهی را فرستادیم تا حاجی را بیاورند حومه جنوبی.آن روزها بحق برادری اش را ثابت کرد؛ عین ۳۳ روز همراهمان بود.
هرچه در توان داشت برای حزب الله گذاشت؛ از پول و امکانات گرفته تا سلاح.
تاب نداشت ما را تنها بگذارد،همیشه در اتاق عملیات با ما بود.یک وقت هایی که عذرش را میخواستم،میگفت:«سید!من یا با شما زنده میمانم یا با شما میمیرم.
منبع:برداشت از سخنرانی سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان
در مراسم هفتمین روز شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و شهدای مقاومت
#خاطراتۍازحـاجۍ
#جان_فدا
🔻فرار شهید هادی از وسوسه شیطان🔻
🟡ابراهیم گرفته و ناراحت بود... رفتم کنارش ازش پرسیم: چیشده داش ابرام؟ مشکلی پیش اومده؟
اول نمی گفت. اما بعدش به حرف اومد: چند روزه دختری تو این محله به من گیر داده و میگه تا تورو به دست نیارم ولت نمی کنم...!
🟢 رفتم تو فکر یدفعه خندیدم!
ابراهیم گفت: خنده داره؟
گفتم:داش ابرام ترسیدم فکر کردم چی شده... با این تیپ و قیافه ای که تو داری این اتفاق عجیب نیست!
🔵 گفت: یعنی چی؟! یعنی بخاطر تیپ و قیافه ام این حرفو زده؟ گفتم: شک نکن…!
🟣 روز بعد تا ابراهیم رو دیدم خندم گرفت... با موهای تراشیده اومده بود محل کار و بدون کت و شلوار... فردای اون روز با پیراهن بلند به محل کار اومد و باچهره ای ژولیده تر... حتی با شلوار کردی و دمپایی آمده بود...
🔴 ابراهیم مدتی این کار را ادامه داد تا از این وسوسه شیطانی رها شد...
📚سلام بر ابراهیم1
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫 ورود ممنوع کالای #اسرائیلی به ایران
ممنوعیت تولید، توزیع و مصرف اجناس و کالای اسرائیلی بزرگترین اقدام هر انسان آزادی خواه و طرفدار مظلوم است که میتواند تار و پود #صهیونیستها برای جنایت بیشتر را پاره کند.
رهبر انقلاب: "خرید هر گونه کالایی که موجب تقویت صهیونیسم شود جایز نیست"
#بی_تفاوت_نباشیم