💢#برشی_از_کتاب
😍 خاطره «مگه من شاهم...»
✍ماشین که ایستاد فوری پیاده شدم و در را برای حاجی باز کردم.
به خیال خودم می خواستم پیش مهمان های حاج قاسم کلاس کار را حفظ کنم.وقتی پیاده شد،با اخم نگاهم کرد.
نگذاشت برای بعد،همان جا ناراحتی اش را بروز داد و عصبانی گفت:کی به تو گفت این کار رو بکنی؟!آرام گفتم:خب حاجی!دیدم مهمون دارید،بَده.
همان قدر عصبانی ادامه داد:مگه من شاهم که در رو برام باز می کنی؟!هیچ وقت این طور عصبانی ندیده بودمش.
💢#جان_فدا
💢#حاج_قاسم
📚 منبع: کتاب#سلیمانی_عزیز۲ ص ۱۱۰
#برشی_از_کتاب
😍 خاطره « به سمت تل آویو »
📚 منبع: کتاب #سلیمانی_عزیز_۲
🛒 سفارش از طریق لینک زیر
https://b2n.ir/h28763
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
📔#برشی_از_کتاب
« #خدای_خوب_ابراهیم »
84 با نرمی سخن بگو
✨فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَىٰ
پس به نرمي با او سخن بگوييد، شايد متذكّر شود، يا از خدا بترسد.
(طه 44) #قرآن
https://eitaa.com/Ebrahimsss