eitaa logo
ابراهیم هادی دلها❤حاج قاسم سرداردلها
131 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
9.2هزار ویدیو
58 فایل
می دانم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت: اگر ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم، امروز نهال انقلاب به این شجره طیبه ، تبدیل نمی شد. شجره ی زیبایی که اصل آن ثابت و شاخ و برگ آن در آسمان هاست
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 | مادرها هستند که فرزند را مؤمن بار می‌آورند 🔺 رهبر انقلاب، در دیدار اخیر اقشار مختلف بانوان: افشاننده‌ی بذر ایمان در دلها؛ مادرها هستند که فرزند را مؤمن بار می‌آورند. «ایمان» درس نیست که آدم به یکی درس بدهد یاد بگیرد؛ ایمان یک رویش است، یک رشد معنوی است که بذرافشانی لازم دارد؛ این بذرافشانی به وسیله‌ی مادر انجام میگیرد و مادر این کار را میکند. اخلاق را همین ‌طور. بنابراین نقش او فوق‌العاده است. 🌸🌺🌸🌺🌸
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای . . . !🌱 شنیده ام شب جمعه، ☘ به زانو می‌نشینید؛ می‌آید 😞 و خودش برایتان ی گودال میخواند🕊 چه محفلی‌ آنجا 🍃 برای ما هم دعا کنید...🌹 🌱
3.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت‌مآدر! دستم‌را‌به‌پرچمت‌میگیرم‌ شبیه‌رزمنده‌ها.. که‌دلشان‌گرم‌بود‌به‌سربند‌یازهرا(س) +گرمای‌دست‌مادر‌گرم‌میکند‌یخِ‌دنیارا.. 🌿! از هوش مصنوعی خواستند که حرم حضرت فاطمه (س) رو برامون بسازه... برا زیارَتِت کُجا بیام 🖤 التماس دعا🙏
سلام بر آنهایے ڪہ بياد بےنشانشان حتے براے هم نگذاشتنــد ... سلام بر خوشنام را یاد کنیم با ذڪر
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ رهبــــر معظم انقلــــاب: شما بهشت می‌خواهید، بروید سراغ مادر؛ او بــــهشت را بــــه شما خواهد داد... عزیـــزم روزت مبــــارک💐
2.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام زمان(عج) را فقط به مادرش قسم دهید 🎙 🤲 دعای همیشه مستجاب است. مخصوصاً مادر پهلو شکسته... و چه می‌شود اگر دعایش این باشد: اللهم عجل فرج ولدی مهدی... صدایت میزنم با بغض مثل کودکی‌هایم که در بازار غربت دست مادر را رها کرده به تو امید دارم من شبیه آن پسر بچه که هر باری زمین خورده بابا را صدا کرده...
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ سالگرد شهدای غواص که مجروج به اسارت بعثی‌ها درآمدند و دستبسته زنده به گور شدند گرامی باد .
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک یادش گرامی وراهش پررهرو