ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
⌇ قسمتِ منفی #Type9 ـها 🪴 [ قسمتِ یک ] تیپ نه گاهی به یه گربهی پرخاشگر منفعل لجوج تبدیل میشه و
⌇ قسمتِ منفی #Type9 ـها 🪴
[ قسمتِ دو ]
گاهی ظاهرا با چیزی که میگید موافقه اما درونش با موضوع مورد نظرتون مخالفت میکنه [ تازه زیر لب بهتون ناسزا هم میگه و تو ذهنش اون مخالفته رو ابرازم میکنه و گاهی از دستتون ناراحت میشه که چرا اینقد بیتفاوتید 😔😂♥️ ]
اون مدام تلاش میکنه تا اسباب راحتی رو فراهم کنه و کارهای معمول رو انجام بده ولی این کارها گاهی به نظر کسی که از بیرون نگاه میکنه با اونچیزی که واقعا درسته مطابقت ندارن! گاهی نگاه میکنید و میبینید اون فقط داره تلویزیون نگاه می کنه و غذا میخوره و به تکرار هزارانبارهی عادتهاش ادامه میده و اینکه رابطه باهاش کسالتبار و بیهیجانه از چالشهای اطرافیان تیپ نهه 🕳
@Eema_ennea | #ادمین_اسنیپ
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• ویژگی های کلی #type6🔍 بخش چهارم: عدالت محور و منصف هستن. اونها در انجام کارها و وظایف محوله، به ش
• ویژگی های کلی #type6🔍
بخش آخر: وفادار و قابل اعتماد هستن. اونها به مجموعه هایی که بهشون تعهد دارن، خانوادشون و به افرادی که تو یه گروه باهاشون همکاری میکنن وفادار هستن. در واقع مثل تیپ های یک حتی اگه سیستم کنترلی، بالاسرشون نباشه کارهاشونو به نحو احسن انجام میدن و کارمندان خیلی خوب و بسیار وظیفه شناس و امانت داری رو بین تیپ های شیش و یک میبینیم!
@Eema_ennea | #ادمین_مانیا
#داستان
•منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠
تام: #Type2
نیکولاس: #Type1
جاناتان: #Type6
سایمون: #Type8
پارت اول: نیکولاس، مرد احمقی بود که تمام عمرش را در محلهای فراموش شده سپری کرد. مانند احمقها درس خواند، کار کرد، درس خواند و باز هم کار کرد. او یک تیپ یکی بسیار سفت و سخت است که باور دارد اگر بخش کوچکی از پروژههای شرکت دچار نقص شوند، کل آن پروژه با شکست رو به رو خواهد شد! هرچند، درمورد زندگی خودش هم چنین فکری میکند.
یک روز، در یکی از بالکنهای شرکت درحالی که در سکوت سیگارمان را دود میکردیم از او پرسیدم: «تاحالا شده به یه راه دیگه برای زندگی فکر کنی؟» ابتدا متوجه منظور حرفم نشد، اما من ادامه دادم: «هرروز راس ساعت هفت صبح اینجایی و بعضی وقتها تا دوازده نصف شب اضافه کاری میکنی، خسته نشدی؟»
نفس عمیقی کشید و همزمان با بازدم دودها را بیرون داد، سیگارش را به میلهی بالکن فشرد و با لحن خستهای لب زد: «من همیشه به اینکه چقدر کار کردن تو یه شرکت سلطهگر سخته فکر میکنم، به این که چی میشد اگه زندگی شادتری داشتم، ولی وقتی بیشتر بهش فکر میکنم، میفهمم که زندگیِ من سی و چهار ساله که داغونه. اگه بخوام حرکتی بزنم و زندگیم رو تغییر بدم، هرگز نمیتونم برگردم گذشته رو جبران کنم. در این صورت هیچ چیز تو زندگی من تغییر نمیکنه و دوباره برمیگردم سر خونهی اول. »
@Eema_Ennea | #ادمین_می
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
#داستان •منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠 تام: #Type2 نیکولاس: #Type1 جاناتان: #Type6 سایمون: #Type8 پارت
#داستان
•منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠
پارت دوم: به چشمان ناامیدش زل زده بودم، فکر میکردم و فکر میکردم و فکر میکردم، اما راهی برای نجات او از آن کمالگرایی گسترده و مسخرهای که داشت پیدا نمیکردم. به عنوان یک تیپ دویی، در این مورد خیلی احساس شکست میکنم.
طرفای ساعت دوازده و نیم شب، به همراه نیکولاس درحالی که با گرسنگی شدید و چشمانی پف کرده از اضافه کاری برمیگشتیم، یکسره به ساعت قدیمیام نگاه میکردم و خدا خدا میکردم که آن دو احمق خانه را به آتش نکشیده باشند. به هرحال هرچه نباشد، ما چهارتا کارمند خدا زده هستیم که وضع مالی نا به سامانمان ما را دور هم جمع کرد و باعث شد یک خانهی کوچک اجاره کنیم و هر چهار نفرمان یکجا زندگی کنیم.
غرغرهای نیکولاس رفته رفته شدت میگرفتند و من را خستهتر از آنچه که هستم میکردند. اما با همهی این سختیها بالاخره به خانه رسیدیم، هرچند پس از ورودمان با منظرهی چندان خوبی مواجه نشدیم. دو جنازه بر روی کاناپه و با افتضاحترین ژست ممکن افتاده بودند!
سایمون ناگهان زنده شد و صدایش را در سرش برد: «هی تام حدس بزن امروز چی شده، امروز دهتا گزارش بیشتر از اون کارمند پرروئـه چاپ کردم! حسابی روش رو کم کردم رفیق!»
@Eema_Ennea | #ادمین_می
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
#داستان •منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠 پارت دوم: به چشمان ناامیدش زل زده بودم، فکر میکردم و فکر میکرد
#داستان
•منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠
پارت سوم: همانقدر که زندگی با یک تیپ یکیِ ناامید ناراحت کنندهست، زندگی با یک تیپ هشتیِ پرسروصدا هم آزار دهندهست!
لبخندی زدم و نگاهم را به جاناتان دادم: «امروز برای تو چطور گذشت؟» درحالی که نگاهش به سقف بود و بدون آن که تکانی بخورد جواب داد: «افتضاح».
سرم را با ناامیدی پایین انداختم و فقط به این فکر میکردم که ایکاش میتوانستم کمکی کنم.
خوشبختانه، شنبهها اداراتِ استخراجی تعطیلند و خوشبختانهتر آنکه امروز آن روز طلایی است، شنبه!
صبح، زودتر از بقیه برای تهیهی صبحانه بیدار شدم. گرامافون قدیمی را پیدا کردم و دستی به سر و رویش کشیدم، صفحهی گرامافون را تنظیم کردم و روزم را با آهنگ ملایم و البته خشداری شروع کردم. غرق در حال و هوای خودم بودم که ناگهان صدای فریاد نیکولاس برق از سرم پراند و در یک چشم به هم زدن او را در آشپزخانه دیدم، چهرهی مضطرب و نگرانش من را هم نگران کرده بود. با صدای لزرانی گفتم: « چه بلایی سرت اومده مرد؟! » بزاق دهانش را قورت داد دهن باز کرد: « شرکت! شرکت! دیر میرسیم! خواب موندیم تام! » دو دستم را روی شانههایش گذاشتم با لبخندی تمسخر آمیز لب زدم: « نزدیک بود خودمو خیس کنم! امروز شنبهست، صبحونه میخوری؟ » آرام شد، آنقدر آرام که همان راه را برگشت تا دوباره بخوابد! تیپ یکیِ بیچاره، اجبار به صبح زود بیدار شدن برای شخصی مثل او مناسب نیست، افتضاح به این قضیه عادت کرده.
@Eema_Ennea | #ادمین_می
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
#داستان •منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠 پارت سوم: همانقدر که زندگی با یک تیپ یکیِ ناامید ناراحت کنندهست
#داستان
•منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠
پارت چهارم: به عنوان یک تیپ دویی معتقدم که پول همه جا پیدا میشود، چه در یک شرکت استخراجی و چه در یک بیزنس بزرگ، در ازای پول باید یکسری چیزها را فدا کنیم، مانند سلامت روانی. اما یک لبخند کوچک را میتوانیم با یک مهمانی کوچک دوستانه به دست آوریم!
یکسره افکارم را مرور میکردم که صدای جاناتان حواسم را برگرداند. با صدای گرفته و خستهای بهم زل زد و به زور لبهایش را باز کرد: « گشنمه ».
نزدیکتر آمد و به دیوار کنارم تکیه داد، چشمانش پف کرده بودند اما سعی میکرد آن ها را باز نگهدارد. با همان لحن خسته ادامه داد: « دیگه نمیخوام ادامه بدم، شرکتی که من و سایمون توش کار میکنیم جدیدا خیلی سلطهگر شده. » درحالی که لیوان چای را به او میدادم کنارش ایستادم و یک پایم را به دیوار چسباندم: « میفهمم، شرکت من و نیکولاس هم خیلی ناجور شده، نیکولاس این اواخر مثل جن زدهها رفتار میکنه! »
کمی مکث کرد و به فکر فرو رفت.
آهی کشیدم. او همیشه یک تیپ ششمیِ مشکوک بود. هیچوقت نفهمیدم در فکرش چه میگذرد یا وقتی در شرکت است، زمان برای او چطور پیش میرود. به هرحال این قضیه چیزی از اینکه او یک مرد قابل اعتماد و متحد است، کم نمیکند.
@Eema_Ennea | #ادمین_می
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
#داستان •منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠 پارت چهارم: به عنوان یک تیپ دویی معتقدم که پول همه جا پیدا میشو
#داستان
•منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠
پارت پنجم: برای شب تصمیم گرفتیم کمی به گردش برویم و با مقدار حقوقی که از اضافه کاری دیشبمان گرفتیم چیزی بخوریم. اما با وجود سایمون مسلما همین یک کار ساده هم سخت میشود!
سایمون در بدترین حالت ممکنش هرکجا که باشد دشمن تراشی میکند. بحث میکند و حتی دعواهای فیزیکی راه میاندازد. در این حالت فقط نیکولاس است که میتواند او را جمع کند. نیکولاس همیشه سعی داشت از دعواهای بیهوده دوری کند و برعکس او، سایمون همیشه دنبال جاه طلبیهای احمقانهاش بود! اما غرور سایمون در مقابل سرسختیِ نیکولاس عملاً هیچ است.
با وجود همهی اینها امشب از دستمان در رفت و سایمون با مدیر هیکلی رستوران مچ انداخت.
در یک لحظه همهمهای در رستوران به پا شد و همه درمورد جرئت و شهامت سایمون صحبت میکردند. ناگهان جاناتان از میان جمعیت دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: « مدیر رستوران قویتره؟ مقام قهرمانی کشتی رو برده؟ اینها مهم نیست تام! ما باید اونهایی باشیم که سایمون رو تشویق میکنن. » نیکولاس به نشانهی تایید از میان جمعیت فریاد زد و با لحن جدیای گفت: « تو میتونی سایمون! » و به همه فهماند که مبارزه با سایمونِ جاهطلب آنقدرها هم آسان نیست!
@Eema_Ennea | #ادمین_می
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
#داستان •منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠 پارت پنجم: برای شب تصمیم گرفتیم کمی به گردش برویم و با مقدار حقو
#داستان
•منزلِ مشترکِ متفاوتها!🏠
پارت ششم: مدیر رستوران در جواب به واکنش نیکولاس شرط گذاشت که اگر سایمون برنده شود، ما صاحب یک شب شام مجانی میشویم و اگر خودش برنده شود، باید برای همیشه برای او کار کنیم!
از آنجایی که همه کار کردن در آن رستوران را تایید میکردند، شرط را پذیرفتیم و تا شروع مسابقه به سایمون انگیزه دادیم.
به محض شروع مسابقه چیزی نگذشت که همهمهی رستوران شدت گرفت و جو مسابقه برای ما نیز سنگینتر شد. همه مدیر رستوران را تشویق میکردند و سایمون عملا ارزشی برای آنها نداشت. اما با همهی اینها، نیکولاس و جاناتان را میدیدم که با تمام وجودشان برای سایمون انرژی میگذارند.
مسابقه به یک دقیقه هم نکشید، سایمون با همهی آن زوری که زد در نهایت با برخورد محکم پشت دستش بر روی میز مواجه شد و شکست خورد.
مدیر رستوران طبق معمول تشویق میشد، لبخند پهنی زد به چهرهی ناامید سایمون اشاره کرد و گفت: « باید خیلی خسته باشی، امشب تو و رفیقات برای شام مهمون من هستید، از فردا باید تا خرخره تو رستوران من کار کنید! »
جاناتان لبخندی زد و با لحن خوشحالی گفت: « فکر کنم دیگه اون زندگی خشک و مزخرف تموم شد. »
@Eema_Ennea | #ادمین_می
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• ویژگی های کلی #type2🔍 بخش چهارم: به دلیل ویژگی برون گرایی و ابراز کنندگی شاهراه ارتباط ها هستن. م
• ویژگی های کلی #type2🔍
پخش پنجم: در برابر طرد شدن و بی اعتنایی آسیب پذیرن. اونا وارد این دنیا شدن که نیاز دیگران رو براورده کنن؛ بنابراین اگه کسی نخاد از کمکشون استفاده کنه، به شدت ناراحت میشن و حس میکنن کسی صمیمیت و مهربونیشون رو نمیبینه.
@Eema_ennea | #ادمین_مانیا
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
●من یه تیپ سهای هستم... :) 5. دوستندارم مردم مانع سرعت من بشن.💯 6. من میدونم چطور یک ناکامی رو
●من یه تیپ سهای هستم... :)
9. من میتونم دل هرکسی رو به دست بیارم و با اون ارتباط برقرار کنم.✨
10. من قهرمان انجام چندین کار بهطور همزمان هستم.✔️
11. بادقت به نحوه واکنش مردم در لحظه توجه میکنم.👀
12. برای من سخته روی احساساتم اسمی، مثل خشم یا شادی بذارم و احساسم رو درک کنم.
#type3
@Eema_Ennea | #ادمین_آلبا