تا وقتی که دانهای از دلِ خاک جوانه میزند، شکوفهای بر سرِ شاخهای میدرخشد، گُلی میرویَد، درختی میوه میدهد، ساقهای بر دیواری میخرامَد، مادربزرگی در غروب روزی تابستانی باغچهای را آب میدهد، کودکی خوابی شیرین میبیند، رویایی ساخته میشود، آرزویی به حقیقت میپیوندد، دستی به سوی آسمان بلند میشود، سرودی بر لبِ زائرانِ کلیسایی مینشیند، دُعایی در مسجدی طنین میاندازد، عشقی متولد میشود، دلی به دلی دیگر پیوند میخورَد، فرزندی زاده میشود، دختربچهای به مدرسه میرود، پسربچهای گرمِ بازی میشود، نوجوانی هوس میکند عکسِ تو را بر دیوارِ پسکوچهای در دلِ شهر نقاشی کند، جوانی کلاهِ فارغالتحصیلیاش را در مقابلِ سردرِ دانشگاهی بزرگ به آسمان میاندازد، پرندهای پرواز میکند، نورِ خورشید از لابهلای ابرهای پنبهای به زمین میرسد، سرزمینی با نور جان میگیرد، زمینی به تکاپو میافتد و دانهای از دل خاک جوانه میزند؛ یاد و نامِ تو در این جهان جاوید است آقای ژنرال، آقای حاجّی با حای غلیظ و جیمِ مشدّد، آقای خوشخندهی دوستداشتنی، آقای عزیز، آقای سردار، سردارِ زندگی / یاس فاطمی
#حاجقاسم
#پنجمین_سالگرد
@madare0120