🔻 پنج سنت غلط ازدواج از دید رهبری.
⛔افشاگری علیه"دشمنان داخلی"👇
@doshmandakheli
🔻 مثلث پرآشوب
🔹شاید این نقشه بتواند دلیل کودتاها، شورشها، جنگها، ترورها را در منطقه تشریح کند؛ حدود 60 درصد از #ذخایر_نفت و گاز جهان در همین مثلث پرآشوب قرار گرفته است؛ بی دلیل نیست آمریکا و انگلیس طی 70 سال اخیر، اینجا را رها نمیکنند و فتنه به راه میاندازند.
💬 وحید حاجیپور
⛔افشاگری علیه"دشمنان داخلی"👇
@doshmandakheli
⭕️ کانال بیداری ملت :
🔷 قسمتی از بیانات مهم رهبر معظم انقلاب در دیدار حضوری با اعضای ستاد ملی مبارزه با کرونا که متأسفانه منتشر نشد .
🔷 رهبر معظم انقلاب : تناقضات و کم کاری های دولت در مقابله با بیماری کرونا به شدت زیاد است .
🔷 چرا هر دفعه تصمیمات دیگر خودتان را نقض می کنید و چرا در اجرای تصمیمات جدی نیستید ؟
🔷 من موضوع اعمال جریمه بر افراد را قبول ندارم .
🔷 بعضی از تصمیمات ستاد ملی فقط باعث ایجاد نارضایتی مردم است و تأثیر زیادی در کاهش کرونا ندارد .
🔷 اگر به محض اینکه شخص مبتلا شود ، شناخته و درمان شود ، آمار تلفات به شدت پائین می آید .
🔷 چرا از اطبای طب سنتی استفاده نمی کنید ؟!
🔷 اگر چه شما مسیر طب سنتی را منتفی می دانید ، اما اینها دستاوردهای خوبی داشته اند .
🔷 پزشکانی که متخصص علوم پزشکی جدید و متخصص طب سنتی هستند ، حرف های جدیدی دارند . چرا شما به اینها اعتنا نمی کنید ؟!
# امیدواریم مسئولین مربوطه در این باره شفاف سازی کنند تا از نشر برخی شایعات در میان عناصر انقلابی و ایجاد بدبینی ، جلوگیری شود .
@KamranGhazanfari
⭕️ مستندات واضح بر احتمال بسیار قوی صحت سخنان منتشر شده رهبر انقلاب :
🔹تا قبل از جلسه رهبرانقلاب با اعضای ستاد ملی مبارزه با کرونا ، مسئولین وزارت بهداشت و بعضی از اعضای ستاد ملی مبارزه با کرونا بارها علیه طب سنتی صحبت کرده بودند و طب سنتی را طب شیادی معرفی و آن را مسخره می کردند وحتی در صدا و سیما علیه طب سنتی برنامه های متعددی توسط این افراد پخش شد!
🔹 بعد از جلسه حضرت آقا با اعضای ستاد ملی کرونا در تاریخ سوم آبان 99 که در آن جلسه ایشان بر طب سنتی تاکید فرمودند، به ناگهان ستاد ملی مبارزه با کرونا و وزارت بهداشت، طرفدار طب سنتی و ایرانی شدند! و حتی نمکی وزیر بهداشت ، با متخصصان طب سنتی جلسه گذاشت و دکتر زالی فرمانده ستاد کرونای تهران، نخستین مرکز خدمات طب سنتی را افتتاح کرد و سازمان غذا و دارو نیز چهار داروی گیاهی که از جمله آن داروی امام کاظم علیهالسلام بود را معرفی کرد.
🔹 در صدا و سیما داروی امام کاظم علیهالسلام (البته بدون اشاره به اسم آن ) تبلیغ شد و حتی کنفرانس خبری آقای خیراندیش ازبزرگان طب اسلامی وسنتی ازصدا و سیما پخش شد.
🔹 نکته جالب و مهم آنجا بود که دکتر زالی درمصاحبه خود می گوید : بعد از «تاکید دوباره رهبر انقلاب» بر طب ایرانی و سنتی ، ما این مرکز را ایجاد کردیم . این سخنان نشان از صحت خبر منتشر شده دارد.
@KamranGhazanfari
🌹شهید خلبان عباس بابایی
سوختگیری شبانه
در قبل از انقلاب اولین کسی که درنیروی هوایی با هواپیما (f14) سوختگیری شبانه انجام داد شهید بابایی بود. آن زمان قرار بود که ماعمل سوختگیری هواپیما ی(f14) را از نظر سیستم روشنایی در شب چک کنیم . ولی چون صاحبان شرکت « گرومن » سازنده هواپیمای (f14) در نظر داشتند مبلغ فراوانی جهت تغییرات سیستم روشنایی هواپیما دریافت کنند . اظهار داشته بودند که بدون تغییرات روشنایی عمل سوختگیری شبانه کا بسیار خطرناکی است و احتمال سقوط هواپیما در شب وجود دارد .با شروع جنگ تحمیلی و نیاز به هواپیمای (f14) که در طول شبانه روز ماموریت های مختلفی را عهده دار بود ، به ناچار همه ی خلبانان مجبور بودند تا سوختگیری شبانه انجام دهند .
با توجه به اینکه شهید بابایی اولین کسی بود که قبلاً عمل سوختگیری شبانه را انجام داده بود ، به همین خاطر فرمانده پایگاه در مورد وضعیت سوختگیری در شب و اینکه آیا بدون تغییر در سیستم روشنایی امکان سوختگیری وجود دارد یا خیر ، از شهید بابایی سوال کرد . شهید بابایی گفتند: « بله ، البته با مقداری قدرت و شجاعت »
بابایی یک بار دیگر در این امر پیشگام شد و خلبانان با گذراندن آموزش کوتاهی ، یکی پس از دیگری توانستند عمل سوختگیری شبانه را انجام دهند .
پرواز تا بی نهایت صفحه 105
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
(نقل قول از خلبان آزاده سردار اکبر صیاد بورانی)
در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه رییس که هر هفته منتشر میشود مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد.مطلب این بود:
دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خود دور کند.
من و بابایی هم اتاقی بودیم.ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم.او گفت:
-چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود رفتم میدان چمن پایگاه و شروع به دویدن کردم.از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر میگشتند.آن ها با دیدن من شگفت زده شدند.کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم.او گفت در این وقت شب چرا میدوی؟گفتم خوابم نمیبرد گفتم بدوم تا خسته شوم.گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود.او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم.به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند.در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم.آن دو با شنیدن حرف من تا دقایقی میخندیدند.زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسایل جنسی داشتند نمیتوانستند رفتار مرا درک کنند.
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
آخرین پرواز
خاطراتی از همرزمان شهید بابایی
سالی که به مکه مکرمه مشرف شدم در کاروانی بودم که قرار بود شهید بابایی نیز با آن اعزام شود ، ثبت نام کرده بودم. در ساعت مقرر در مسجد جمع شدیم تا به سوی فرودگاه مهر آباد حرکت کنیم .
شهید بابایی تا پای اتوبوس آمد و همسرش را بدرقه کرد و به اوگفت که با آخرین پرواز مشرف شود آن مدت سپری شد ، تا وقتی که حجاج آماده عزیمت به منی و عرفات می شدند.همسر شهید بابایی با ایران تماس گرفت و علت نیامدن ایشان را جویا شد . شهید بابایی گفته بود: « بودن من در جبهه ثوابش از حج بیشتر است .»
سرو های سرخ نوشته غلامعلی رجایی صفحه 83
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
خدايا دستت را روي سرم بگذار
عباس نمازش را بسيار با آرامش و خشوع مي خواند . در بعضي وقتها که فراغت بيشتري داشت آيه ( اياک نعبد و اياک نستعين ) را هفت بار با چشماني اشکبار تکرار مي کرد .
به ياد دارم از سن هشت سالگي روزه اش را به طور کامل مي گرفت . او به قدري نسبت به ماه رمضان مقيد و حساس بود که مسافرتها و مأموريتهايش را به گونه اي تنظيم مي کرد تا کوچکترين لطمه اي به روزه اش وارد نشود . او هميشه نمازش را در اول وقت مي خواند و ما را نيز به نماز اول وقت تشويق مي کرد .
فراموش نمي کنم ، آخرين بار که به خانه ما آمد ، سخنانش دلنشين تر از روزهاي قبل بود . از گفته هاي او در آن روز اين بود که :
وقتي اذان صبح مي شود ، پس از اين که وضو گرفتي ، به طرف قبله بايست و بگو اي خدا ! اين دستت را روي سر من بگذار و تا فردا برندار .
به شوخي دليل اين کار را از او پرسيدم . او در پاسخ چنين گفت :
اگر دست خدا روي سرمان باشد ، شيطان هرگز نمي تواند ما را فريب دهد .
از آن روز تا به حال اين گفته عباس بي اختيار در گوش من تکرار مي شود .
نقل شده از خواهر شهید بابایی
🆔 @misagh72
🌹شهید مدافع حرم حسین هریری
بخشی از وصیتنامه شهید
بسم رب الشهداوالصدیقین
اینجانب حسین هریری فرزند عباس در صحت و سلامت کامل عقل و روح و جسم، اهدافم را از رفتن به کشور سوریه و مبارزه در آنجا، میگویم: میروم تا انتقام سیلی مادر را بگیرم. من جز شهادت، از خداوند مرگ دیگری را نمیخواهم. اما نمیگویم که دعا کنید بروم و شهید شوم...آرزویم شهادت است اما هدفم از رفتن، فقط و فقط دفاع از حرم عمه جان حضرت زینب سلاماللهعلیهاست. مگر عمریست که در روضهها و عزاداریهای اهل بیت(ع) دم نمیزنیم ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، پس باید تنها شعار نداد، بلکه عمل هم کرد. الان زمان عمل فرا رسیده است. من نمیتوانم آن روزی را ببینم که ما باشیم، نسل بعد از ما هم باشد اما اثری از حریم اهل بیت(ع) نباشد. آن وقت نسلهای بعد از ما هم، ما را مثل مردم کوفه مورد لعن قرار میدهند و میگویند، شماها بودید، جوان بودید، توانایی و آگاهیاش را داشتید و گذاشتید تا به حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها جسارت بشه...؟! آنوقت چه جوابی باید به آنها بدهیم؟ نه، من نمیتوانم چنین روزی را ببینم، حداقل اگر میخواهد روزی برسد که نسلهای ما باشند و خدایی ناکرده، حرم نباشد، پس ما هم نباشیم.
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
خاطره اي از زبان مقام معظم رهبري
سال 61 شهيدبابايي را گذاشتيم فرمانده پايگاه هشتم شکاري اصفهان. درجه اين جوان حزباللهي سرگردي بود که او را به سرهنگ تمامي ارتقا داديم. آن وقت آخرين درجه ما، سرهنگ تمامي بود. مرحوم بابايي سرش را مي تراشيد و ريش مي گذاشت. بنا بود او اين پايگاه را اداره کند. کار سختي بود. دل همه ميلرزيد دل خود من هم که اصرار داشتم، ميلرزيد، که آيا مي تواند؟ اما توانست. وقتي بنيصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود.
افرادي بودند که دل صافي نداشتند و ناسازگاري و اذيت مي کردند حرف ميزدند، اما کار نميکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پيش من آمد و نمونهاي از اين قضايا را نقل کرد. خلباني بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهيد شد. او جزو همان خلبانهايي بود که از اول با نظام ناسازگاري داشت. شهيد عباس بابايي با او گرم گرفت و محبت کرد حتي يک شب او را با خود به مراسم دعاي کميل برده بود؛ با اين که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهيد بابايي تازه سرهنگ شده بود اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بيشتر بود. در ميان نظامي ها اين چيزها مهم است. يک روز ارشديت تأثير دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسليم بابايي شده بود. شهيد بابايي مي گفت ديدم در دعاي کميل شانههايش از گريه ميلرزد و اشک ميريزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس دعا کن من شهيد بشوم! اين را بابايي پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گريه کرد.
او الان در اعلي عليين الهي است؛ اما بنده که سي سال قبل از او در ميدان مبارزه بودم هنوز در اين دنياي خاکي گير کردهام و ماندهام! ما نرفتيم؛ معلوم هم نيست دستمان برسد. تأثير معنوي اين گونه است خود عباس بابايي هم همين طور بود او هم يک انسان واقعا مؤمن و پرهيزگار و صادق و صالح بود.
(بيانات در ديدار مسئولان عقيدتي، سياسي نيروي انتظامي 23/10/83)
🆔 @misagh72
🌹شهید مدافع حرم حسین هریری
راوی مداح اهل بیت آقای واعظی:
شهید هریری حتی برای دوستان و اطرافیانشان این پیشبینی را کردهاند که من را در ایام اربعین به شهادت خواهند رساند.
شهدای ما قبل از شهادتشان مطلع هستند. من برای خودم شخصا مواردی پیش آمده است که تمایلی به گفتن ندارم چه در جنگ قبلی و چه الان که اگر توفیقی در مداحی در سوریه پیدا کردم؛ چراکه کاری از دستم بر نمیآمد و فقط این را میدانم که توفیقی هست ساعات و روزهایی لباسی همانند این بچهها بپوشم اما مگر شهید شدن قسمت هر کسی میشود؟ علمای ما گفتهاند حتی حرم رفتن، روضه رفتن و برای اهل بیت(س) هر کاری کردن منوط به این مسئله است که به امضای شخص ایشان برسد. علامه شوشتری میگوید روضه رفتن و گریه کردن برای امام حسین(ع) بدون امضای مادرشان ممکن نیست. مگر میشود هر کسی برای دفاع از بیبی زینب(س) برود؟ باور کنیم که این افراد انتخاب شدهاند مخصوصا شهدای مدافع حرم که بسیار با غیرت و دور از وطن و فقط برای اهل بیت(ع) رفته اند.
🆔 @misagh72
🌹شهید مدافع حرم حسین هریری
حسین به عنوان تخریبچی در سوریه فعالیت داشت. دقیقاً بعد از شهادت او تعدادی از همرزمانش اعلام میکنند «حلب آزاد شد». یکی از همرزمان شهید تعریف کرد: دشمن در قسمتی از حلب عقبنشینی کرده بود. حسین با دو نفر دیگر از دوستانش از جمله شهید بشیری و شهید جهانی برای پاکسازی به آن قسمت منطقه حلب میروند. سه تا تله انفجاری در یک خانه بوده که میخواستند خنثی کنند. حسین فکر میکند این تلهها جدا از یکدیگر کار شدهاند، اصلی را خنثی میکند. در صورتی که تلههای دیگر به صورت مخفی در خانه کار شده بودند. آنها منفجر میشوند. اول حسین به شهادت میرسد که در حال خنثی کردن تله انفجاری بود و در کنار او هم شهید بشیری و شهید جهانی نیز به شهادت میرسند. آن همرزم چهارمی که در این عملیات بوده قبلش به خواست شهید بشیری رفته بود تا ماشین را بیاورد، اما هنوز چند قدمی بیشتر از خانه دور نمیشود که تلهها منفجر میشوند و حسین و دو همرزمش به شهادت میرسند.
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
پنج یا شش روز به عید سال 1361 مانده بود . ساعت ده شب شهید بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا كه شامل یك سینه ریز و تعدادی دستبند بود به من داد و گفت :« فردا به پول نیاز دارم ، اینها را بفروش»
گفتم :« اگر پول نیاز دارید ، بگویید تا از جایی تهیه كنم »
او در پاسخ گفت :« تو نگران این موضوع نباش . من قبلاً اینها را خریده ام و فعلاً نیازی به آنها نیست . در ضمن با خانواده ام هم صحبت كرده ام .»
من فردای آن روز به اصفهان رفتم . آنها را فروختم و برگشتم . بعدازظهر با ایشان تماس گرفتم و گفتم كه كار انجام شد . او گفت كه شب می آید و پول ها را می گیرد . شهید بابایی شب به منزل ما آمد و از من خواست تا برویم بیرون و كمی قدم بزنیم . من پول ها را با خود برداشتم و رفتیم بیرون . كمی كه از منزل دور شدیم گفت :وضع مناسب نیست قیمت اجناس بالا رفت و حقوق كارمندان و كارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و.....
او حدود نیم ساعت صحبت كرد . آنگاه رو به من كرد و گفت:« شما كارمندها عیالوار هستید . خرجتان زیاد است ومن نمی دانم باید چه كار كنم » بعد از من پرسید :« این بسته اسكناس ها چقدری است ؟» گفتم: صد تومانی و پنجاه تومانی. پول ها را از من گرفت و بدون اینكه بشمارد ، بسته پول ها را باز كرد و از میان آنها یك بسته اسكناس پنجاه تومانی درآورد و به من داد و گفت :«این هم برای شما و خانواده ات . برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.»
ابتدا قبول نكردم . بعد چون دیدم ناراحت شد ، پول را گرفتم و پس از خداحافظی ، خوشحال به خانه برگشتم .بعدها از یكی از دوستان شنیدم كه همان شب پول ها را بین سربازان متأهل ، كه قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندانشان بروند تقسیم كرده است .(راوی: سید جلیل مسعودیان)
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هی دست میرود به کمرها یکی یکی
وقتی که میرسند خبرها یکی یکی
خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که میرسند پسرها یکی یکی
باب نیاز باب شهادت درِ بهشت
روی تو باز شد همه درها یکی یکی
سردار بیسر آمدهای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی
رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما
مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی
رفتی که بین مردم دنیا عوض شود
دربارهی بهشت نظرها یکی یکی
در آسمان دهیم به هم ما نشانشان
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی
آنان که تا سحر به تماشای یادشان
قد راست میکنند پدرها یکی یکی
🆔 @misagh72
🌹شهید مدافع حرم حسین هریری
همسر شهید :
قبل از آنکه کارهای اعزامی حسین درست شود در هشتم آبانماه با هم به بهشت رضا رفتیم. سر مزار شهید مصطفی عارفی دوست، همسرم از خاطره این شهید گفت. میگفت پیکرش را بعد از شهادت خودش عقب آورده بود تا از دست تروریستها سالم بماند. به گفته حسین لباسهایش به خون شهید متبرک شده بود. من و حسین همیشه نمازهای خودمان را دو نفره به جماعت میخواندیم که آن روز هم قسمت شد و در بهشت رضا آخرین نماز جماعت دونفره را در پای مزار شهید مصطفی عارفی خواندیم. بعد از اتمام نماز هر دو با مزار شهید خلوت کردیم. موقع رفتن دیدم آقا حسین اشاره کرد به قبر دوستش و گفت: « آقا مصطفی حرفهایی که بهت زدم فقط یادت نرود.» من هم آن لحظه از او سؤال نکردم که شما چه خواهشی از شهید داشتی. فردایش دیدیم که به حسین زنگ زدند و کارهای اعزامیاش به صورت معجزهوار جور شد. شب شهادتش در آخرین تماس به من گفت برو سر قبر شهید مصطفی عارفی و از او تشکر کن. گفتم: «برای چی؟» در جواب گفت: « چون حاجت من را داد.» بعد از شهادت آقا حسین متوجه شدم حاجتش چی بود.
🆔 @misagh72
🌀یادداشت ثامن(۴)
💢بیست تحول سیاسی- تشکیلاتی برای ارتقای منزلت اجتماعی بسیج
❇️ گفتار یکم؛ فهم به موقع
🔻انتظار از بسیج و بسیجیان این است که پدیدهها را به موقع درک نماید و به قول شهید مطهری، مهم این است که انسان به موقع پدیدهها را درک کند، نه زمانی که کار از کار گذشته است.
🔹بسیج باید حاکم بر پدیدهها باشد نه محکوم آنها. این بدان معناست که بسیج در مواجهه با تحولات و رویدادها غافلگیر نشود و لازمه چنین امری اشراف بر محیط پیرامونی و تغییرات و تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه است.
🔺در طول تاریخ کم نیستند رویدادهایی که در اثر فهم دیرهنگام واقعیت ماجرا، خسارتهای جبران ناپذیری را مردمان آن زمان متحمل شدند. در تاریخ اسلام واقعه عاشورا و قیامهایی که پس از آن صورت گرفت، نمونهای روشن از فهمی است که در زمان خود حاصل نشد و زمانی هم که کار از کار گذشته بود، قیامها به سرانجام مطلوب نمیرسیدند.
در یکی دو دهه گذشته نمونههای روشنی از فهم دیرهنگام یک موضوع در بین نیروهای انقلابی وجود دارد که باید از آنها درس گرفت. تعرضاتی که در مقطعی به سفارتین عربستان و انگلیس صورت گرفت و رهبری مسببان آنها را نکوهش نمودند و یا تلاشهایی که برخی نمایندگان در برهههایی برای استیضاح رئیس جمهور انجام دادند، در حالی که کشور نیازمند آرامش و تشریک مساعی قوا برای تمرکز بر حل مشکلات بود، نشان از عدم درک شرایط و موقعیت زمانی است که در آن قرار گرفتند و در این میان هرچند با هشدار رهبری از موضع اشتباه خود کوتاه آمدند، اما چیزی از نکوهیدگی دیر فهمی و عمل آنها نکاست.
✅اهم لوازم فهم به موقع موارد زیر هستند:
الف) اشراف بر تاریخ، آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی
ب) اشراف بر فرصتها و نقاط قوت و همچنین تهدیدات و آسیبها
ج) دشمن شناسی و تفکیک دشمنان اصلی و فرعی
د) پیگیری و رصد اخبار و تحولات داخلی و پیرامونی و جهانی
ه) شناخت منظومه گفتمانی امامین انقلاب اسلامی
و) درگیر نشدن در حاشیهها و افراط و تفریطها
ز) حضور مستمر در متن مردم و جامعه
...
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀کلیپ تصویری
🌐#بسیج در کلام #رهبری
💢 قسمت دوم
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
#بسیج
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
🌹شهید خلبان عباس بابایی
راوی از همسایگان شهید :
من بخاطر شغل پدر، در همان پایگاه هوایی زندگی کردم که شهید بابایی در آن زندگی و خدمت می کرد.
خانه های ما دارای دو اتاق خواب بود؛ و خوب در منطقه نظامی پدران همه ما نظامی و همکار! و هر چه درجه پایین تر، خانه ها هم کوچکتر! ما هم در بلوک 115دو اتاقه می نشستیم. روزی برای دیدن یکی از دوستان به بلوک 120 دو اتاقه رفتم. فاصله زیادی نبود. کنار دیوار خانه شان دیدم نوشته: «درود بر سرلشکر شهید عباس بابایی» وقتی به خانه آمدم، به پدر عرض کردم: نفهمیدم چرا در طبقه سوم بلوک 120 بر روی دیوار نوشته: «درود بر سرلشکر شهید عباس بابایی» پدر گفتند: منزلشان در آنجا بود!! در کمال تعجب پرسیدم: مگر شهید بابایی فرمانده پایگاه نبود؟ فرماندهان که باید در منازل «ارشد» بنشینند! پدرم آهی کشید و گفت: سرپرست خانواده پرجمعیتی که در همین بلوک 120 می نشستند، خدمت تیسمار شهید رفتند و به ایشان گفتند که قسمت «تأمین مسکن» با آنکه خانواده ی پرجمعیتی دارم، حاضر نیست که خانه ای بزرگتر در اختیار من قرار دهد. تیمسار پس از بررسی و با توجه به اینکه خانه های نظامی همه پر بودند، به این مرد گفت که مشکل شما برطرف شد. سپس به منزل رفته و اسباب و اثاثیه خود را جمع کردند و به خانه آن مرد در همین بلوک 120 طبقه سوم آمدند و او را به خانه خود فرستادند تا مشکلشان حل شود.
🆔 @misagh72
همه شهدا خصوصا شهدای کانال و امام شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمدٍ نبیٍ اُمّیٍ و آله وعجل فرجهم
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
نحوه اخذ مدرک خلبانی در آمریکا از زبان شهید بابایی
نماز اول وقت
دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر میکرد.
او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال برمیآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟
گفتم: عبادت میکردم.
گفت: بیشتر توضیح بده.
گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانهروز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.
ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد. سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
عباس همیشه علاقه داشت تا گمنام باقی بماند. او از تشویق، شهرت و مقام سخت گریزان بود. شاید اگر كسی با او برخورد می كرد، خیلی زود به این ویژگی اش پی می برد.
زمانی كه عباس فرمانده پایگاه اصفهان بود یك روز نامه ای از ستاد فرماندهی تهران رسید. در نامه خواسته بودند تا اسامی چند نفر از خلبانان نمونه را جهت تشویق و اعطای اتومبیل به تهران بفرستیم. در پایان نامه نیز قید شده بود كه « این هدیه از جانب حضرت امام است.» عباس نامه را كه دید سكوت كرد و هیچ نگفت. ما هم اسامی را تهیه كردیم و چون با روحیه او آشنا بودم، با تردید نام او را جزء اسامی در لیست گذاشتم می دانستم كه او اعتراض خواهد كرد. از آنجا كه عباس پیوسته از جایی به جای دیگر می رفت و یا مشغول انجام پرواز بود. یك هفته طول كشید تا توانستم فهرست اسامی را جهت امضاء به او عرضه كنم. ایشان با نگاه به لیست و دیدن نام خود قبل از اینكه صحبت من تمام شود، روی به من كرد و با ناراحتی گفت:
ـ برادر عزیز! این حق دیگران است؛ نه من.
گفتم:
ـ مگر شما بالاترین ساعت پروازی را ندارید؟ مگر شما شبانه روز به پرسنل این پایگاه خدمت نمی كنید؟ مگر شما... ؟
ولی می دانستم هر چه بگویم فایده ای نخواهد داشت. سكوت كردم و بی آنكه چیزی بگویم، لیست اسامی را پیش رویش گذاشتم. روی اسم خود خط كشید و نام یكی دیگر از خلبانان را نوشت و لیست را امضا كرد.
در حالی كه اتاق را ترك می كردم. با خود گفتم كه ای كاش همه مثل او فكر می كردیم.
(راوی: امیرعلی اصغر جهانبخش)
🆔 @misagh72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ 🌹شهید خلبان عباس بابایی
بیانات❤️ رهبری درباره شهید بابایی
🆔 @misagh72
🌹شهید خلبان عباس بابایی
همکار شهید :
تیسمار همیشه «هوای سربازان را داشت». روزی به محل خدمت می آید، متوجه می شود که سرباز نگهبان در محل پست خوابیده است. بدون اینکه ترشرویی کند، بیدارش می کند و می پرسد: چرا در هنگام پست خوابیدی؟ سرباز هم پاسخ می دهد: امیر! 8ساعت است که در حال نگهبانی هستم. دیگر این ساعات آخر کم آوردم.
تیمسار اسلحه را از او تحویل می گیرد و او را به آسایشگاه جهت استراحت می فرستد و خود پست می دهد! هر چه اطرافیان اصرار می کنند که: امیر شایسته نیست که فرمانده پایگاه جای یک سرباز پست دهد! تیمسار گوش نمی دهد! پس از 8ساعت فرمانده قرارگاه را فرا می خواند می فرماید: 8ساعت سخت است! سرباز حق دارد سر پست بخوابد! خودم سختی آن را کشیدم. از این به بعد، پستها را 3ساعته کنید!
🆔 @misagh72