فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترای امروزی چند سال دیگه اینا رو متوجه میشن .
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌷🌷🌷🌷🌷
"#امام_زمان _علیه_سلام_حضور_ دارد 👌
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۵۸
*═✧❁﷽❁✧═*
اومدم در 🚪رو باز کنم ... که مادرم بازش کرد ... پشت در ... با چشم هایی که اشک توش حلقه زده بود ...
ـ تو هم سرنوشتت پاسوز زندگی من و پدرت شد😢 ...
دیدنش دلم رو بیشتر آتش زد ... به زور خندیدم ..
ـ بیخیال بابا ... حالا هر کی بشنوه فکر می کنه چه خبره ... نمی دونی فردوسی چقدر بزرگه ... من که حسابی باهاش حال کردم ... اصلا فکر نمی کردم اینقدر ...
پشت سر هم با ذوق و انرژی زیاد حرف می زدم ... شاید دل مادرم🧕 بعد از اون حرف هایی که پشت در شنیده بود ... کمی آرام بشه ...
حالتش که عوض شد ... ساکت شدم ... خودم به حدی سوخته بودم که حس حرف زدن نداشتم ... و شیطان👹 هم امان نمی داد و ... داغ و آتش دلم رو بیشتر باد می زد ... آرزوهای بر باد رفته ام جلوی چشمم رژه می رفت ...
دلم به حدی سوخت❤️🔥 که بعد از آرام شدن ... فراموش کردم ... بگم ...
- خدایا ... بنده ات رو به خودت بخشیدم ...
مادر مدام برای جلسات دادگاه⚖ یا پیگیری سایر چیزها نبود ... من بودم و سعید ... سعید هم که حال و روز خوشی نداشت... ضربه ای که سر ماجرای پدر خورده بود ... از یه خونه بزرگ با اون همه امکانات مختلف ... از مدرسه گرفته🏦 تا هر چیزی که اراده می کرد ... حالا اومده بود توی خونه مادربزرگ ... که با حیاطش ... یک سوم خونه قبل مون نمی شد ...
برای من که وسط ثروت ... به نداشتن و سخت زندگی کردن عادت کرده بودم ... عوض شدن شرایط به این صورت سخت نبود ... اما اون، فشار شدیدی رو تحمل می کرد ...
من کلا با بیشتر وسایلم رفتم یه گوشه حال ... و اتاق رو دادم دستش ... اتاق برای هر دوی ما اندازه بود اما اون به در و دیوار گیر می کرد ... آرامش بیشتر اون ... فشار کمتری روی مادر وارد می کرد ✅... مادری که بیش از حد، تحت فشار بود ...
توی حال دراز کشیده بودم که یهو با وحشت صدام کرد ...
- مهران پاشو ... پاشو مهران مارم🐍 نیست ...
گیج و خسته چشم هام رو باز کردم ...
ـ بارت نیست؟ ... بار چیت نیست؟ ...
ـ کری؟ ... میگم مار ... مارم گم شده ...
مثل فنر از جا پریدم ...
ـ یه بار دیگه بگو ... چیت گم شده؟ ...
ـ به کر بودنت ... خنگی هم اضافه شد ... هفته پیش خریده بودمش ...
سریع از جا بلند شدم ...
ـ تو مار خریدی؟ ... مار واقعی⁉️ ...
ـ آره بابا ... مار واقعی ...
ـ آخه با کدوم عقلت همچین کاری کردی؟ ... نگفتی نیشت میزنه؟😨 ...
- بابا طرف گفت زهری نیست ... مارش آبیه ...
شروع کردیم به گشتن ... کل خونه رو زیر و رو کردیم ... تا پیدا شد ... سعید رفت سمتش برش داره ... که کشیدمش عقب ...
- سعید مطمئنی این زهر نداره؟ ...
علی رغم اینکه سعید اصرار داشت مارش بی خطره ... اما یه حسی بهم می گفت ... اصلا این طور نیست❌ ... مار آرومی بود و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود ... آروم رفتم سمتش و گرفتمش ...
ـ کوچیک هم نیست ... این رو کجا نگهداشته بودی؟ ...
ـ تو جعبه کفش ...
مار آرومی بود ولی من به اون حس😖 ... بیشتر از چیزی که می دیدم اعتماد داشتم ... به سعید گفتم سینک ظرف شویی رو پر آب کنه ... و انداختمش توی آب ... به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روی کابینت ...
ـ سعید شک نکن مار آبی نیست❌ ... اون که بهت دروغ گفته آبیه ... بعید می دونم بی زهر بودنش هم راست باشه ...
چند لحظه به ماره خیره 👀شدم ...
- خیلی آروم برو کیسه برنج رو خالی کن توی یه لگن ... و بیارش ...
سعید برای اولین بار ... هر حرفی رو که می زدم سریع انجام می داد ... دو دقیقه نشده بود با کیسه برنج اومد ...
خیلی آروم دوباره رفتم سمتش ... و با سلام و صلوات گرفتمش ... و انداختمش توی کیسه ... درش رو گره زدم ... رفتم لباسم رو عوض کردم ...
ـ کجا میری❓ ...
ـ می برمش آتش نشانی ... اونها حتما می دونن این چیه... اگر زهری نبود برش می گردونم ...
ـ صبر کن منم میام ...
و سریع حاضر شد ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_نحل_آیه_۹۵
#پیمان_الهی_با_هیچ_چیز_عوض_
نمی شود
هرگز پیمان الهی و بیعت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ،را به بهای کمی همچون دنیا مبادله نکنید.
زیرا آن پاداشی که نزد خداوند برای وفا کنندگان به عهد و پیمان آماده شده،برای شما بهتر است اگر نیکی عاقبت بیعت با رسول الله را بدانید.
#سلام_امام_زمانم
سلامتی
ارمغانِ سلام است!
و تـــو جلوهی تمام و کمالِ سلام!
سَلامِ بر سلام؛
نورٌ علیٰ نور است
برای آنان که به تلالؤ
پسِ پردهات نیز، دلگرمند
سلام بر تـــو
حضرت صاحب دلم؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مثل لوتیها باش!
🔻راز بازگشت خیلی از لوتیها با یک توبه
#استاد_پناهیان
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و هشتم
┄═❁❀❈🌿🌸🌿❈❀❁═┄
📜 #خطبه96 : وصف خدا و رسول
1⃣ خداشناسی
♦️سپاس خدا را که اوّل است و چيزی پيش از او وجود نداشت و آخر است و پس از او موجودی نخواهد بود، چنان آشکار است که فراتر از او چيزی نيست و چنان مخفی و پنهان است که مخفی تر از او يافت نمی شود.
2⃣ ويژگی های پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم )
♦️قرارگاه پيامبر(صلی الله علیه و آله) بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريف ترين پايگاه است. در معدن بزرگواری و گاهواره سلامت رشد کرد، دلهای نيکوکاران شيفته او گشته، توجّه ديده ها به سوی اوست. خدا به برکت وجود او کينه ها را دفن کرد و آتش دشمنی ها را خاموش کرد. با او ميان دل ها اُلفت و مهربانی ايجاد کرد و نزديکانی را از هم دور ساخت. انسان های خوار و ذليل و محروم در پرتو او عزّت يافتند و عزيزانی خودسر ذليل شدند. گفتار او روشنگر واقعيّت ها و سکوت او زبانی گويا بود.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه95
🔹دوران جاهليت و نعمت بعثت
♦️خدا پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حيرت و سرگردانی بودند، در فتنه ها به سر می بردند، هوی و هوس بر آنها چيره شده و خودبزرگ بينی و تکبّر به لغزش های فراوانشان کشانده بود و نادانی های جاهليّت پَست و خوارشان کرده و در امور زندگی حيران و سرگردان بودند و بلای جهل و نادانی دامنگيرشان بود. پس پيامبر(صلی الله علیه و آله) در نصيحت و خيرخواهی نهايت تلاش را کرد و آنان را به راه راست راهنمايی، مردم را به حکمت و موعظه نيکو دعوت فرمود.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه94
1⃣ وصف خدای سبحان
♦️برتر و بزرگ است خدايی که انديشه های ژرف، حقيقت ذات او را نمی توانند درک کنند و گمان زيرک ها آن را نمی يابد، آغازی است که نهايتی ندارد تا به آخر رسد و پايانی ندارد تا ايّام او سپری گردد.
2⃣ وصف پيامبران آسمانی
♦️پيامبران را در بهترين جايگاه به وديعت گذارد و در بهترين مکان ها استقرارشان داد. از صُلب کريمانه پدران به رَحِم پاکِ مادران منتقل فرمود، که هرگاه يکی از آنان در گذشت ديگری برای پيش بردِ دينِ خدا به پاخاست.
3⃣ وصف پيامبر اسلام و اهل بيت(علیهم السلام)
♦️تا اينکه کرامت اعزام نبّوت از طرف خدای سبحان به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)رسيد. نهاد اصلی وجود او را از بهترين معادن استخراج کرد و نهال وجود او را در اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها کاشت و آبياری کرد، او را از همان درختی که ديگر پيامبران و انبياء خود را از آن آفريد به وجود آورد، که عترت او بهترين عترت ها و خاندانش بهترين خاندانها و درخت وجودش از بهترين درختان است. در حَرَم أمنِ خدا روييد و در آغوش خانواده کريمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن سر به آسمان کشيد که دست کسی به ميوه آن نمی رسيد. پس پيامبر(صلی الله علیه و آله) پيشوای پرهيزکاران و وسيله بينايی هدايت خواهان است، چراغی با نور درخشان و ستاره ای فروزان و شعله ای با برق های خيره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگی او صحيح و پايدار و سخنانش روشنگر حقّ و باطل و حکم او عادلانه است. خدا او را زمانی مبعوث فرمود که با زمان پيامبران گذشته فاصله طولانی داشت و مردم از نيکوکاری فاصله گرفته و امّت ها به جهل و نادانی گرفتار شده بودند.
4⃣ نصيحت به مردم
♦️خدا شما را بيامرزد اعمال نيکو بر اساس نشانه های روشن انجام دهيد؛ زيرا که راه، روشن است و شما را به خانه أمن و أمان دعوت می کند. هم اکنون در دنيايی زندگی می کنيد که می توانيد رضايت خدا را به دست آوريد. با مهلت و آسايش خاطری که داريد. اکنون نامه عمل، سرگشاده و قلمِ فرشتگانِ نويسنده در حرکت است، بدن ها سالم و زبان ها گوياست، توبه مورد قبول و اعمال نيکو را می پذيرند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دختر ایرونی با دقت این کلیپ رو ببین که چطور استایل شهروندهای چرک اروپا رو به اسم مد به خورد ذهنت دادن🤦♂
#شهید_سجاد_زبر_جدی
🌷🌷🌷🌷🌷
برادران و خواهران من، #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.
از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
#داستان_واقعی
#نسل_سوخته
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت_۵۹
*═✧❁﷽❁✧═*
اول باور نمی کردن ... آخر در کیسه رو باز کردم و گفتم ...
ـ خوب بیاید نگاه کنید ... این که دیگه این همه سر به سر گذاشتن نداره ...
کیسه رو از دستم گرفت ... تا توش رو نگاه کرد ... برق از سرش پرید ..
- بچه ها راست میگه ... ماره🐍 ... زنده هم هست ..
یکی شون دستکش دستش کرد ... و مار رو از توی کیسه در آورد ... و بعد خیلی جدی به ما دو تا نگاه کرد ...
- این مار رو کی بهتون فروخته؟ ... این مار نه تنها مار آبی نیست ... که خیلی هم سمیه ... گرفتنش هم حرفه ای می خواد ... کار راحتی نیست ...
سعید بدجور رنگش پریده 😰بود ...
- ولی توی این چند روز ... هر چی بهش دست زدم و هر کاریش کردم ... خیلی آروم بود ...
- خدا به پدر و مادرت رحم کرده ... مگه مار ... مرغ عشقه ... که به جای حیوون خونگی خریدی بردیش⁉️ ...
رو کرد به همکارش ...
ـ مورد رو به 110 اطلاع بده ... باید پیگیری کنن ... معلوم نیست طرف به چند نفر دیگه مار فروخته ... یا ممکنه بفروشه ...
سعید، من رو کشید کنار ...
- مهران من دیگه نیستم ... اگه پای خودم گیر بیوفته چی؟...
دلم ریخت💔 ...
ـ مگه دروغ گفتی یکی بهت فروخته؟ ...
ـ نه به قرآن ...
ـ قسم نخور ... من محکم کنارتم و هوات رو دارم ... تو هم الکی نترس ...
خیلی سریع ... سر و کله پلیس🚔 پیدا شد ...
هر چند بعد از جمله محکمی که به سعید گفتم ... جسارتش بیشتر شد ... اما بدجور ترسیده بود ... توی صحبت ها معلوم شد که ... بعد از اینکه مار رو خریده ... برده مدرسه و چند تا از همکلاسی هاش هم ... توی ذوق و حال جوانی ... پاشون رو گذاشتن جای پای سعید و شیر شدنکه اونها هم مار بخرن ... و ترسش از همین بود ...
عبداللهی ، افسر پرونده ... خیلی قشنگ با مورد سعید برخورد کرد ... و انصافا شنیدن اون حرف ها و نصیحت ها براش لازم بود 👌...
سعید هم که فهمید باهاش کاری ندارن ... آروم تر شده بود... اما وقتی ازش خواستن کمک شون تا طرف رو گیر بندازن... دوباره چهره رنگ پریده اش دیدنی شده بود ...
- مهران اگه درگیری بشه چی؟ ... تیراندازی 🔫بشه چی؟ ...
به زحمت جلوی خنده ام رو گرفتم ...
ـ وقتی بهت میگم اینقدر فیلم جنایی و آدم کشی نگاه نکن... واسه همین چیزهاست ... از یه طرف، جو می گیرتت واسه ملت شاخ و شونه می کشی ... از یه طرف، این طوری رنگت می پره ...
قرار شد ... سعید واسطه بشه ... و یکی از سربازهای کلانتری ... به اسم همکلاسی سعید و خریدار جلو بیاد ... منم باهاشون رفتم ...
پلیس ها تا ریختن طرف رو بگیرن ... سعید مثل فشنگ در رفت ...
آقای عبداللهی که ازش تشکر کرد 🙏... با اون قیافه ترسیده اش ... ژست قهرمان ها رو به خودش گرفته بود ... و تعارف تکه پاره می کرد ...
ـ کاری نکردم ... همه ما در قبال جامعه مسئولیم ... و ...
من و آقای عبداللهی به زحمت جلوی خنده مون رو گرفته بودیم ... آخر خنده اش ترکید😅 ... و زد روی شونه سعید ...
ـ خیلی کار خوبی می کنی ... با همین روحیه درس بخون... دیگه از این کارها نکن ... قدر داداشت رو هم بدون ...
از ما که دور شد ... خنده منم ترکید ...
- تیکه آخرش از همه مهمتر بود ... قدر داداشت رو بدون ...
با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...
- روانی ... یه سوسک🌲 رو درخته ... به اونم بخند ..
خسته از دانشگاه برگشته بودم ... در رو که باز کردم ... یه نفر با صدای مضطرب و ناراحت صدام کرد ...
ـ آقا مهران ...
برگشتم سمتش ... انسیه خانم بود ... با حالت بهم ریخته و آشفته ...
- مادرت خونه نیست؟ ..
ـ نه ... دادگاه داشتن ⚖...
بیشتر از قبل بهم ریخت ...
ـ چی شده؟ ... کمکی از دست من برمیاد؟ ...
سرش رو انداخت پایین ...
ـ هیچی ...
و رفت ...
متعجب ... چند لحظه ایستادم ... شاید پشیمون بشه ... برگرده و حرفش رو بزنه ... اما بی توقف دور شد ...
رفتم داخل ... سعید چند تا از هم کلاسی هاش رو دعوت کرده بود ... داشتن دور هم فیلم نگاه می کردن ... دوست هاش که بهم سلام🤚 کردن تازه متوجه من شد ... سرش رو آورد بالا و نگاهی بهم کرد ...
- چیه قیافه ات شبیه علامت سوال شده؟ ...
نشستم کنارشون و یه مشت تخمه برداشتم ..
ـ هیچی دم در انسیه خانم رو دیدم ... خیلی بهم ریخته بود... چیزی نگفت و رفت ... نگرانش شدم ...
با حالت خاصی زل زد بهم ...
ـ تو هم که نگران هر احمق بیشعوری که رسید بشو ...
و بعد دوباره زل به صفحه تلویزیون📺 ...
ـ حقشه بلایی که سرش اومده ... با اون مازیار جونش ...
- برای مازیار اتفاقی افتاده؟ ...
ـ نه ... شوهرش می خواد دوباره ازدواج کنه ... مردک سر پیری ... فیلش یاد هندستون کرده ...
و بعد دوباره با حالت خاصی بهم نگاه🙄 کرد ... چشم هاش برق می زد ...
- دختره هم سن و سال توئه ... از اون شارلاتان هاست ... دست مریم رو از پشت بسته ...
♻️ادامه دارد...
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_نحل_آیه_۱۰۴
《ان الذینَ لا یومنونَ بِ آیاتِ اللهِ لا یَهدیهمُ اللهُ و لهم عذابُُ الیم》
#محرومین_از_هدایت_الهی
کسانی که ایمان به آیات و معجزات و راهنمایهای الهی ندارند,
خداوند از آنها توفیق هدایت را برمی دارد وهدایت نمی کند و برای آنها عذاب دردناکی است
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
اے ڪه روشن✨ شود
از نـور تو هر #صبح جهان
روشنـــاے دل من♥️
حضرتـــ خورشـید #سلام
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و نهم
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه93
1⃣ ويژگيهای علمی و سياسی امام علی (علیه السلام)
♦️پس از حمد و ستايش پروردگار؛ ای مردم! من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هيچ کس جرأت چنين کاری را نداشت، آنگاه که امواج سياهی ها بالا گرفت و به آخرين درجه شدّت خود رسيد. پس از من بپرسيد پيش از آن که مرا نيابيد. سوگند به خدايی که جانم در دست اوست، نمی پرسيد از چيزی که ميان شما تا روز قيامت می گذرد و نه از گروهی که صد نفر را هدايت يا گمراه می سازد، جز آنکه شما را آگاه می سازم و پاسخ می دهم. و از آنکه مردم را بدان می خواند و آنکه رهبريشان می کند و آنکه آنان را می راند و آنجا که فرود می آيند و آنجا که بارگشايند و آن که از آنها کشته شود و آن که بميرد خبر می دهم. آن روز که مرا از دست داديد و نگرانی ها و مشکلات بر شما باريدن گرفت، بسياری از پرسش کنندگان به حيرت فرو رفته می گويند، سرانجام چه خواهد شد؟ که گروه بسياری از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرومانند.
2⃣ خبر از فتنه های آينده
♦️ اين حوادث هنگامی رخ نشان می دهد که جنگ در ميان شما طولانی شود و دنيا چنان بر شما تنگ گردد که ايّام بلا را طولانی پنداريد، تا روزی که خداوند پرچم فتح و پيروزی را برای باقيمانده نيکان شما به اهتزار در آورد (زمان ظهور حضرت حجّت «عجل الله تعالی فرجه») فتنه ها آنگاه که روی آورند با حق شباهت دارند و چون پشت کنند حقيقت چنانکه هست نشان داده می شود، فتنه ها چون می آيند شناخته نمی شوند و چون می گذرند شناخته می شوند، فتنه ها چون گِردبادها می چرخند از همه جا عبور می کنند، در بعضی از شهرها حادثه می آفرينند و از برخی شهرها می گذرند.
3⃣ خبر از فتنه های بنی اميه
♦️ آگاه باشيد، همانا ترسناکترين فتنه ها در نظر من فتنه بنی اميّه بر شماست، فتنه ای کور و ظلمانی که سلطه اش همه جا را فرا گرفته و بلای آن دامنگير نيکوکاران است. هر کس آن فتنه ها را بشناسد نگرانی و سختی آن دامنگيرش گردد و هر کس که فتنه ها را نشناسد، حادثه ای برای او رخ نخواهد داد. به خدا سوگند، بنی اميّه بعد از من برای شما زمامداران بدی خواهند بود، آنان چونان شتر سرکشی که دست به زمين کوبد و لگد زند و با دندان گاز گيرد و از دوشيدن شير امتناع ورزد، با شما چنين برخوردی دارند و از شما کسی باقی نگذارند، جز آن کس که برای آنها سودمند باشد يا آزاری بِدانها نرساند. و بلای فرزندان اميّه بر شما طولانی خواهد ماند، چندان که ياری خواستن شما از ايشان چون ياری خواستن بنده باشد از مولایِ خويش يا تسليم شده از پيشوای خود. فتنه های بنی اميّه پياپی با چهره ای زشت و ترس آور و ظلمتی با تاريکی عصر جاهليّت بر شما فرود می آيد. نه نور هدايتی در آن پيداست و نه پرچمِ نجاتی در آن روزگاران به چشم می خورد.
4⃣ سرانجام تلخ و دردناك بنی اميه
♦️ ما اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله) از آن فتنه ها در امانيم و مردم را بدان نمی خوانيم، سپس خدا فتنه های بنی اميّه را نابود و از شما جدا خواهد ساخت، مانند جدا شدن پوست از گوشت که با دست قصّابی انجام پذيرد. خدا با دست افرادی خواری و ذلّت را به فرزندان اميّه می چشاند که به سختی آنها را کنار می زنند و جام تلخ بلا و ناراحتی و مصيبت را در کامشان می ريزند و جز شمشير چيزی به آنها نمی دهند و جز لباسِ ترس بر آنها نپوشانند. در آن هنگام قريش دوست دارد آنچه در دنياست بدهد تا يک بار مرا بنگرد، گر چه لحظه کوتاهی (به اندازه کشتن شتری) باشد، تا با اصرار چيزی را بپذيرم که امروز پاره ای از آن را می خواهم و نمی دهند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه92 : (پس از قتل عثمان آنگاه که مردم هجوم آوردند تا با امام علی علیه السلام بیعت کنند، در روز جمعه ٢٥ ذی الحجه سال ٣٥ هجری در مدینه فرمود. )
🔹علل نپذیرفتن خلافت
♦️مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید، زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنهآمیز است و چهرههای گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقلها بر این پیمان استوار نمیماند. چهره افق حقیقت را (در دوران خلافت سه خلیفه) ابرهای تیره فساد گرفت و راه مستقیم حق ناشناخته ماند. آگاه باشید، اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه که میدانم با شما رفتار میکنم و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنشکنندگان گوش فرا نمیدهم. اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیعتر از شما نسبت به رییس حکومت باشم، در حالیکه من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است که امیر و رهبر شما گردم.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گناه چیست؟؟
تا حالا فکر کرده بودین؟؟😊
#استاد_پناهیان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸