eitaa logo
امام رضـایےام💚
223 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
شکوه بارگاهش را که دیدم با خودم گفتم بهشتی هم اگر روی زمین باشد همین باشد السَّلامُ عَلَیْکَ يَا أبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىِّ بْنَ مُوسىٰ الرِّضا
مشاهده در ایتا
دانلود
: 🌸بیایید با خدا زندگی کنیم نه اینکه گاهی به او سـر بزنیم تا با کسی زندگی نڪنی نمیـــتوانی او را بشـناسی و با او انس بگـیری.🍃 🌸اگر مدتی شب و روز با کسی زندگی کنی به او انس خواهی گرفت اگر با خدا انـس پیدا کنی شــدیدا به او علاقــمند میـــشوی.🍃 👌خدا تنها انیسی است که مأنوس خــود را هرگز تـنها نمیگـذارد.❤️
🌷🌷🌷🌷🌷 🌷شهید خلبان عباس بابایی 🌷تاریخ شهادت : با وجودی که قرار بود خود را به سرزمین وحی و مراسم صحرای عرفات کنار همسرش برساند اما صبح از خواب بودن دوستش،استفاده کرد و به جای او به ماموریت رفت.. همسرش می گوید: منتظر آمدنش بودم و او را کنار چادرهای عرفات دیدم... اما انگار زمان دیدنم با زمان شهادتش یکی بود او بعد از شهادت به وعده اش عمل کرد.... ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
*═✧❁﷽❁✧═* چند روز از اون ماجرا و خواب گذشته بود ... هر بار که می رفتم سر قرآن یاد اون خواب می افتادم ... و ترس😰 وجودم رو پر می کرد ... ـ به کافران بگو خداست که هر کس را بخواهد در گمراهی می گذارد و هر کس را که (به سوی او) بازگردد به سمت خودش هدایت می کند ... تمام این آیات و آیات شبیه شون از توی ذهنم😇 رد می شد ... ـ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ... و ترس بیشتری وجودم رو پر می کرد .. ـ مهران ... اونهایی که بدون علم و معرفت ... و فهم حقیقی دین، وارد چنین حیطه و اموری شدن ... کارشون به گمراهی کشید ... اگه خواب صادقه نبوده باشه چی؟ ... تو چی می فهمی؟ ... کجا می خوای بری؟ ... اگه کارت به گمراهی بکشه و با سر سقوط کنی، چی؟ ... امثال شمر و ابوموسی اشعری ... ادعای علم و دیانت شون می شد ... نکنه سرانجامت بشه مثل اونها؟ ... وحشت عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... نمی فهمیدم🤔 این افکار حقیقیه و مال خودمه؟ ... یا شک و خطوات شیطانه ... و شیطان باز داره ... حق و باطل رو با هم قاطی می کنه؟ ... تنها چیزی که کمی آرومم می کرد یک چیز بود ... من تا قبل از اون خواب ... اصلا استخاره گرفتن رو بلد نبودم ... یعنی ... می تونست یه خواب صادقانه باشه؟ ... هر چند، این افکار ... چند هفته مانع شد ... حتی دست به قرآن ببرم 😥... صبح به صبح ... تبرکی، دستی روی قرآن می کشیدم ... و از خونه می زدم بیرون ... تمام اون مدت، سهم من از قرآن همین شده بود ... امتحانات پایان ترم دوم ... و سعید داشت دیپلم می گرفت ... رابطه مون به افتضاحی قبل نبود ... حالا کمتر با دوست هاش بیرون می رفت ... امتحان نهایی هم مزید بر علت شده بود ... شب ها 🌃هم که توی خونه سیستم بود ... می شست پشت میز به بازی ... یا فیلم نگاه کردن ... حواسم بهش بود ... اما تا همین جا هم جلو اومدن، خودش خیلی بود ... قبل از امتحان ... توی حیاط دانشگاه دور هم بودیم ... یکی از بچه ها اعصابش خیلی خورد بود😖 ... ـ لعنت به امتحانات ... قرار بود کوه⛰، بریم * ... بد رقم دلم می خواست برم ... فقط به خاطر این پیشنیاز مسخره نرفتم ... و شروع کرد از گروه شون صحبت کردن ... و اینکه افراد توی کوه به هم نزدیک تر میشن و ... ایده فوق العاده ای به نظر می اومد ... من ... سعید ... کوه⛰ ... بعد از امتحان حسابی رفتم توی فکر ... ـ اگه واقعا کوه رفتن آدم ها رو اینقدر بهم نزدیک می کنه و ... با هم قاطی میشن ... ایده خیلی خوبیه که من و سعید هم بریم کوه ... حالا شاید خودمون ماشین نداریم ... و جایی رو هم بلد نیستم ... اما گروه های کوهنوردی ... مثل گروهی هم که سپهر می گفت ... به نظر خوب میاد ... در هر صورت، ایده خوبی برای شروع بود ... از طرفی یه فکر دیگه هم توی ذهنم 😇حرکت می کرد ... ـ حالا اگه به جای من ... به بقیه نزدیک تر بشه و رابطه مون همین طوری بمونه چی؟ ... یا اینکه ... دل دل کنان می رفتم سمت قرآن ... یه دلم می گفت استخاره کن ... اما دوباره ترس وجودم رو پر می کرد ... بالاخره دلم رو زدم به دریا ... نمی دونم چطور شد اون روز این تصمیم رو گرفتم ... وضو گرفتم و بعد از نماز مغرب و تسبیحات📿 حضرت زهرا ... با هزار سلام و صلوات ... برای اولین بار در تمام عمرم ... استخاره کردم ... - و قسم به عصر ... که انسان واقعا دستخوش زیان است ... مگر افرادی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند ... و یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر و شکیبایی توصیه نمودند ... صدق الله العلی العظیم ... قرآن رو بستم و رفتم سجده ... - خدایا ... به امید تو ... دستم رو بگیر و رهام نکن ... امتحانات سعید تموم شد ... و چند وقت بعد، امتحانات من... شب که برگشت بهش گفتم ... حسابی خوشش اومد ... از حالتش معلوم بود ایده حرف نداشت ... از دیدن واکنشش خوشحال 😌شدم ... و امیدوار تر از قبل ... که بتونم از بین اون رفیق های داغون ... جداش کنم... خودش رفت سراغ گروه کوهنوردی ای که سپهر پیشنهاد داده بود ... و اسم من و خودش رو ثبت نام کرد ... - انتخاب اولین جا با تو ... برای بار اول کجا بریم ... هر چند، انتخاب رو بهش دادم ... اما بازم می خواستم موقع ثبت نام باهاش برم ... اون محیط تعریفی ... و افراد و مسئولینش رو ببینم ... ولی دقیقا همون روز، ساعت کلاسم عوض شد ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 《وقُل رَّبِ ادخلنی مدخلَ صدقِِ واخرجنی مُخرجَ صِدقِِ واجعل لّی مِن لَّدُنکَ سُلطاناََ نصیرا》 و بگو پروردگارا: در هر کاری که میخواهم وارد بشوم صادقانه وارد کن و صادقانه بیرون بیاور و از نزد خودت برایم نیرویی یاری دهنده مقرر بدار
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و چهاردهم ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄ 📜 خطبه اشباح 0⃣1⃣ نقش پديده های جوی در زمين ♦️و بين زمين و جو فاصله افکند و وَزِش بادها را برای ساکنان آن آماده ساخت. تمام نيازمندی ها و وسايل زندگی را برای اهل زمين استخراج و مهيّا فرمود، آنگاه هيچ بلندی از بلندی های زمين را که آب چشمه ها و نهرها به آن راه ندارد وا نگذاشت، بلکه ابرهايی را آفريد تا قسمت های مرده آن احيا شود، و گياهان رنگارنگ برويند. قطعات بزرگ و پراکنده ابرها را به هم پيوست تا سخت به حرکت درآمدند، و با به هم خوردن ابرها، برق ها درخشيدن گرفت، و از درخشندگی ابرهای سفيدِ کوه پيکر و متراکم، چيزی کاسته نشد. ابرها را پی در پی فرستاد تا زمين را احاطه کردند، و بادها شيرِ باران را از ابرها دوشيدند، و به شدّت به زمين فرو ريختند، ابرها پايين آمده، سينه بر زمين ساييدند، و آنچه بر پشت داشتند فرو ريختند که در بخش های بی گياه زمين انواع گياهان روييدن گرفت، و در دامن کوه ها، سبزه ها پديد آمد. 1⃣1⃣ زيبايی های زمين ♦️پس، زمين به وسيله باغ های زيبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرده، با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشيد، هر بيننده ای را به شگفتی واداشت. و با زينت و زيوری که از گلوبند گل های گوناگون، فخرکنان خود را آراست، هر بيننده ای را به وجد آورد، که فرآورده های نباتی را، توشه و غذای انسان، و روزی حيوانات قرار داد. در گوشه و کنارِ آن، درّه های عميق آفريد، و راه ها و نشانه ها برای آنان که بخواهند از جادّه های وسيع آن عبور کنند، تعيين کرد. 2⃣1⃣ داستان زندگی آغازين آدم عليه السّلام و اعزام پيامبران عليهم السّلام ♦️هنگامی که خدا زمين را آماده زندگی انسان ساخت و فرمان خود را صادر فرمود، آدم(علیه السلام) را از ميان مخلوقاتش برگزيد و او را نخستين و برترين مخلوق خود در زمين قرار داد. ابتدا آدم را در بهشت جای داده و خوراکی های گوارا به او بخشيد و از آنچه که او را منع کرد پرهيز داد و آگاهش ساخت که اقدام بر آن، نافرمانی بوده و مقام و ارزش او را به خطر خواهد افکند. امّا آدم(علیه السلام) به آنچه نهی شد، اقدام کرد و علم خداوند درباره او تحقّق يافت، تا آن که پس از توبه، او را از بهشت به سوی زمين فرستاد، تا با نسل خود زمين را آباد کند، و بدين وسيله حجّت را بر بندگان تمام کرد. و پس از وفات آدم(علیه السلام)، زمين را از حجّت خالی نگذاشت و ميان فرزندان آدم(علیه السلام) و خود، پيوند شناسايی برقرار فرمود، و قرن به قرن، حجّت ها و دليل ها را بر زبان پيامبران برگزيده آسمانی: و حاملان رسالت خويش جاری ساخت، تا اينکه سلسله انبياء با پيامبر اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)به اتمام رسيد و بيان احکام و انذار و بشارت الهی به سر منزل نهايی راه يافت. 3⃣1⃣ آفرينش امكانات زندگی ♦️روزیِ انسان ها را اندازه گيری و مقدّر فرمود، گاهی کم و زمانی زياد، و به تنگی و وسعت به گونه ای عادلانه تقسيم کرد تا هر کس را که بخواهد با تنگی روزی يا وسعت آن بيازمايد، و با شکر و صبر، غنی و فقير را مورد آزمايش قرار دهد. پس روزیِ گسترده را با فقر و بيچارگی درآميخت، و تندرستی را با حوادث دردناک پيوند داد. دوران شادی و سُرور را با غصّه و اندوه نزديک ساخت، اَجل و سرآمد زندگی را مشخّص کرد، آن را گاهی طولانی و زمانی کوتاه قرار داد، مقدّم يا مؤخّر داشت، و برای مرگ، اَسباب و وسائلی فراهم ساخت، و با مرگ، رشته های زندگی را در هم پيچيد و پيوندهای خويشاوندی را از هم گسست تا آزمايش گردند. ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
﷽💐 💐﷽ ☀ صبحی گره از زمانه وا خواهد شد 💫 راز شب تار برملا خواهد شد 🌼 در راه عزیزی است که با آمدنش 🌹 هر قطب نما قبله نما خواهد شد 🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج
🌱امام زمان یعنی عصاره‌ی تمام انبیا .. خدمت به او، کار کردن برایش، نشر مناقبش، گسترش فضائلش، آن هم در عصر غیبتش، گوهری ناشناخته است و فردای قیامت در حسرت آنیم که چرا یک قدم بیشتر می‌توانستیم و برنداشتیم ..! آیت‌ الله‌ وحید خراسانی ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢اوج حزن ما عاشوراست، اوج شادی مان باید باشد... ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج
💠 💠 🌸زمان قبل از انقلاب فساد بسیار علنی بود. بسیاری از هم سن و سال های ما گرفتار فساد جنسی بودند. 🌸یبار ابراهیم گفت: فلان پهلوان قدیم از بس قدرت داشته که درخت رو از جا می کَنده! چون یکی از علت هاش این بوده که تا قبل از ازدواج دنبال شهوت نبود. خدای نکرده کاری نمیکرد که قدرت جنسی او از بین بره. ابراهیم میگفت: 🌸«وقتی انسان به دنبال فساد و شهوت بره دیگه نمیتونه بدن قوی داشته باشه». 🌸آدم باید وقتهای خالی خودش رو با کار یا ورزش پُر کنه و تا وقتی که زمان ازدواجش نرسیده،دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نره چون که آهسته آهسته خودش رو به نابودی میکشه. 📚سلام بر ابراهیم2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 «تـلنـگر شهـدایی» "مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند" ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «سرخ و سفید و زنده» 👤 استاد 🔸 امام علی(علیه‌السلام): «مهدی(علیه‌السلام) ظهور نخواهد کرد، مگر یک‌سوم از مردم کشته شوند و یک‌سوم به مرگ طبیعی از دنیا بروند و یک‌سوم باقی بمانند»
*═✧❁﷽❁✧═* سعید خودش تنها رفت ... وقتی هم که برگشت با هیجان شروع به تعریف کرد ... خیلی خوشحال بودم ... یعنی می شد ... این یه گام👣 بزرگ سمت موفقیت باشه؟ ... نماز صبح رو خوندم و چهار و نیم زدیم بیرون ... جزء اولین افرادی بودیم که رسیدیم سر قرار ... هوا هنوز گرگ و میش🐏 بود ... که همه جمع شدن ... و من ... وارد جو و دنیایی شده بودم ... که حتی فکرش رو هم نمی کردم ... سعید توی روز ثبت نام با چند نفرشون آشنا شده بود ... گرم و گیرا با هم سلام ✋و احوال پرسی کردن ... نه فقط با سعید... هر کدوم که به هم می رسیدن ... گروه دخترها و پسرها با هم قاطی شدن ... چنان با هم احوال پرسی می کردن ... و دست می دادن و ... مثل ماست وا رفته بودم😱 ... حالا دیگه سعید هم جلوی من راحت تر از قبل بود ... اونم خیلی راحت با دخترها دست می داد ... گیج و مبهوت ... و با درد به سعید نگاه 🙄می کردم ... یکی شون اومد سمتم ... دستش رو بلند کرد ... ـ سلام ... من یلدام ... با گیجی تمام، نگاهم برگشت ... سرم رو انداختم پایین ... و با لبخند فوق تلخی ... ـ خوش وقتم ... و رفتم سمت دیگه میدون ... دستش روی هوا خشک شد... نشستم لبه جدول و سرم رو گرفتم توی دستم ... گیج بودم و هنوز باور نمی کردم ... خدا، من رو اینجا فرستاده باشه ... بقیه منتظر رسیدن اتوبوس🚎 و مسئول گروه ... من، کیش و مات ... بین زمین و آسمون ... - خدایا ... واقعا استخاره کردنم درست بود؟ ... یا ... عقلم از کار افتاده بود ... شیطان👿 از روی اعصابم پیاده نمی شد ... و آشفته تر از همیشه ... عقلم هیچ دلیلی برای بودنم توی اون جمع پیدا نمی کرد ... - اگر اون خواب صادقانه بود؟ ... اگر خواست خدا این بود؟ ... بودن من چه دلیل و حکمتی می تونست داشته باشه؟ ... به حدی با جمع احساس غریبی می کردم ... که انگار مسافری از فضا بودم ... و اگر اون خواب و نشانه ها حقیقی نبود؟ ... سرم رو وسط دست هام مخفی کرده بودم ... غرق فکر🤔 ... که اتوبوس رسید ... مسئول گروه پیاده شد و بعد از احوال پرسی ... شروع به خوندن اسامی و سر شماری کرد ... افراد یکی یکی سوار می شدن ... و من هنوز همون طور نشسته ... وسط برزخ گیر کرده بودم ... ـ فکر کن رفتی خارج ... یا یه مسلمونی وسط L.A .. سرم رو آوردم بالا و به سعید نگاه کردم ... ـ اگه نمی خوای بیای ... کوله🎒 رو بده من برم ... من می خوام باهاشون برم ... دست انداختم و کوله رو از روی دوشم برداشتم ... درست یا غلط ... رفتن انتخاب من نبود ... کوله رو دادم دستش ... و صدای اون حس ... توی وجودم پیچید ... - اعتمادت به خدا همین قدر بود؟ ... به خدایی که ابراهیم رو وسط آتش 🔥نگه داشت ... اشک توی چشمم حلقه زد ... ـ خدایا ... من بهت اعتماد دارم ... حتی وسط آتیش ... با این امید قدم👣 برمی دارم ... که تمام این مسیر به خواست توئه... و تویی که من رو فرستادی ... ولی اگر تو نبودی ... به حق نیتم ... و توکلم نگهم دار و حفظم کن 🙏... تو رو به تسبیحات فاطمه زهرا قسم ... از جا بلند شدم و رفتم سمت اتوبوس ... - بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ... لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ ... و اولین قدم رو گذاشتم روی پله های اتوبوس ... مسئول گروه ... توی در باهام سلام و احوال پرسی کرد ... ـ داداشت گفت حالت خوب نیست ... اگه خوب نیستی برگرد ... توی کوه 🗻حالت بهم بخوره ممکنه نشه کاری برات کرد ... وسط راه می مونی .. به زحمت خودم رو کنترل کردم و لبخند 😊زدم ... ـ نه خوبم ... چیزی نیست ... و رفتم سمت سعید ... نشستم بغلش ... - فکر کردم دیگه نمیای ... - مگه تو دار دنیا چند تا داداش دارم ... که تنهاشم بزارم؟ ... تکیه دادم به پشتی صندلی ... هنوز توی وجودم غوغایی به پا بود ... غوغایی که قبل از اینکه حتی فرصت آرام شدن پیدا کنه ... به طوفان تبدیل شد ... مسئول گروه از جاش بلند شد و چند قدم اومد جلو ... ـ سلام ✋به دوستان و چهره های جدیدی که تازه به گروه ما ملحق شدن ... من فرهادم ... مسئول گروه و با دو نفر دیگه از بچه ها ... افتخار همراهی شما و سرپرستی گروه رو داریم ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 《الّا رَحمتاََ من رَّبِکَ اِنَّ فَضلهُ کانَ علیکَ کبیرا》 حضرت محمد صلی الله علیه وآله ای پیامبر نزول وحی بر تو ناشی از رحمت پروردگار تو است فضل و بخشش پروردگارت بر تو بزرگ بوده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرمایه هایی را که خداوند به ما عنایت فرموده است چگونه استفاده می کنیم ؟ ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام_امام_زمانم ♥️✋ خوبست که ماه آسمانت باشی پروانه بیقرار جانت باشی ای شیعه مراقبت کن از اعمالت تا زینت صاحب الزمانت باشی ✨السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ✨ 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و پانزدهم ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄ 📜 ، خطبه اشباح 4⃣1⃣ تعريف علم خداوند ♦️خداوند از اسرار پنهانی مردم و از نجوای آنان که آهسته سخن می گويند و از آنچه که در فکرها بواسطه گُمان خطور می کند، و تصميم هايی که به يقين می پيوندد، و از نگاه های رمزیِ چشم، که از لابلای پِلک ها خارج می گردد، آگاه است. خدا از آنچه در مخفی گاه های دل ها قرار دارد، و از اموری که پشت پرده غيب پنهان است، و آنچه را که پرده های گوش مخفيانه می شنود، و از اندرون لانه های تابستانی مورچگان، و خانه های زمستانی حشرات، از آهنگ اندوهبار زنان غم ديده و صدای آهسته قدم ها، آگاهی دارد. خدای سبحان از جايگاه پرورش ميوه در درون پرده های شکوفه ها، و از مخفی گاه غارهای حيوانات وحشی در دل کوه ها، و اعماق درّه ها، از نهانگاه پشه ها بين ساقه ها و پوست درختان، از محل پيوستگی برگ ها به شاخسارها، و از جايگاه نطفه ها در پشت پدران، آگاه است. خدا از آنچه پرده ابر را به وجود می آورد و به هم می پيوندد، و از قطرات بارانی که از ابرهای متراکم می بارند، و از آنچه که گردبادها از روی زمين برمی دارند، و باران ها با سيلاب آن را فرو می نشانند و نابود می کنند، از ريشه گياهان زمين که ميان انبوه شن و ماسه پنهان شده است، از لانه پرندگانی که در قلّه بلند کوه ها جای گرفته، و از نغمه های مرغان در آشيانه های تاريک، از لؤلؤهايی که در دل صدف ها پنهان است، و امواج درياهايی که آنها را در دامن خويش پروراندند، آگاهی دارد. خدا از آنچه که تاريکی شب آن را فرا گرفته، و يا نور خورشيد بر آن تافته، و آنچه تاريکی ها و امواج نور، پياپی آن را در بر می گيرد، از اثر هر قدمی، از احساس هر حرکتی، و آهنگ هر سخنی، و جنبش هر لبی، و مکان هر موجود زنده ای، و وزن هر ذرّه ای، و ناله هر صاحب اندوهی، اطّلاع دارد. خدا هر آنچه از ميوه شاخسار درختان و برگ هايی که روی زمين ريخته و از قرارگاه نطفه و بسته شدن خون و جنين که به شکل پاره ای گوشت است، و پرورش دهنده انسان و نطفه، آگاهی دارد، و برای اين همه آگاهی، هيچ گونه زحمت و دشواری برای او وجود ندارد و برای نگهداری اين همه از مخلوقات رنگارنگ که پديد آورده، دچار نگرانی نمی شود و در تدبير امور مخلوقات، سُستی و ملالی در او راه نمی يابد، بلکه علم پروردگار در آنها نفوذ يافته و همه آنها را شماره کرده است، و عدالتش همه را در برگرفته و با کوتاهی کردن مخلوقات در ستايش او، باز فضل و کرمش تداوم يافته است. 5⃣1⃣ نيايش امير المؤمنين (عليه السّلام) ♦️خدايا! تويی سزاوار ستايش های نيکو، و بسيار و بی شمار تو را ستودن، اگر تو را آرزو کنند پس بهترين آرزويی، و اگر به تو اميد بندند، بهترين اميدی. خدايا! درهای نعمت بر من گشودی که زبان به مدح غير تو نگشايم، و بر اين نعمت ها غير از تو را ستايش نکنم، و زبان را در مدح نوميدکنندگان، و آنان که مورد اعتماد نيستند باز نکنم. خداوندا! هر ثناگويی از سوی ستايش شده پاداشی دارد، به تو اميد بستم که مرا به سوی ذخائر رحمت و گنج های آمرزش آشنا کنی. خدايا! اين بنده توست که تو را يگانه می خواند، و توحيد و يگانگی تو را سزاست، و جز تو کسی را سزاوار اين ستايش ها نمی داند. خدايا! مرا به درگاه تو نيازی است که جز فضل تو جبران نکند، و آن نيازمندی را جز عطا و بخشش تو به توانگری مبدّل نگرداند، پس در اين مقام رضای خود را به ما عطا فرما، و دستِ نيازِ ما را از دامنِ غيرِ خود کوتاه گردان که تو بر هر چيزی توانايی. ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
| در عید قربان ابراهیم(ع) پارۀ تن خود را به قربانگاه نمادین ولایت الله برد، ولی قربانی نشد. در عید غدیر آخرین پیامبر(ص) پارۀ تن خود را به قربانگاه حقیقی مبارزه با ولایت طاغوت برد و تمام اهل‌بیتش قربانی راه خدا شدند. به هر حال قربان و غدیر هر دو قربانی می‌خواستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیزده ماده غذایی که هر چقدر بخورید چاق نمیشوید 🔸این لیست از غذاهای کم کالری را به افرادی که خواهان لاغری هستند، توصیه می‌کنیم که می‌توانند در طول روز به میزان زیاد بخورند بدون اینکه نگران چاقی باشند