eitaa logo
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
6.9هزار دنبال‌کننده
41.4هزار عکس
11.8هزار ویدیو
554 فایل
با به اشتراک گذاشتن لینک کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ثواب نشر مطالب شریک باشید ./کپی مطالب با ذکر صلوات/ لینک کانال ایتا👇 @Emam_Zamaan_313 تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAEHGwvGjppToruRpFw @iemeHdi تبادل 👇👇 @KhadamY
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6032655688948254698.mp3
9.76M
۱۲ 💫 إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ .... که بالاترینِ آنچه در نزد تو بود برایشان برگزیدی! فقط کسی که می‌فهمد آنچه در نزد اهل بیت علیهم‌السلام است، بالاترین نعمتِ دنیاست، می‌تواند در دعای ندبه، به بیفتد! 🌟 طلبِ رسیدن ... و معیّت (همراهی) با آنان در دنیا و آخرت! راستی چرا ما هنوز آنقدر بزرگ نشده‌ایم که دغدغه‌ی دیگری جز این، غصه‌دارمان نکند؟ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح آدینه تون ✨معطر به عطر خوش صلوات بر حضرت محمد ص ✨و خاندان پاک و مطهرش برای سلامتی و ظهور ✨آقا امام زمان عج صلواتی ختم کنیم ✨اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ ✨وَآلِ مُحَمـَّدﷺ ✨وَ عَجِّـل فَرَجَهُـم 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ⓙⓞⓘⓝ↯ 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
🔴 جمله ای از کتاب مکیال المکارم: 🔵 ثواب کارهای نیک ما و قبولی آنها به قبول ولایت امام زمان بستگی دارد و دعا برای فرج آن حضرت از نشانه‌های اعلام پذیرش ولایت او توسط ماست.
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#عاشقانه_مهدوي #استوري #کلیپ
جٵݩم فدٵے مھدے(عّجّ): 🥀 کدوم راه رو باید بشینم بیای کدوم جمعه رو آب و جارو کنم 🥀 توی دریای دلتنگیات گم شدم کجا رو به سمتت پارو کنم 🥀 همیشه حضور نگاهت با منه ظهورت برام عین آرامشه.... آه از انتظار .....💔 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 🎬 زیارت حضرت ولی عصر عج✨🍃 در روز جمعه✨🍃 چنددقیقه وقت بگذاریم برای... زیارت امام زمان (عج) ❀•❀•❀• 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313  ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
۩؎۩؎‌۩؎۩ ۞؎یک سالک الی اللّه باید بداند؛ هر نَفَس و هر قدمش می‌تواند او را به خداوند نزدیک کند و ه
۞؎ یک الی اللّه ⇦باید طوری زندگی کند که فکر کند لحظه‌به‌لحظه با امام زمانش است. و این بودنِ با ارواحنافداه و مراقبت شدید از اعمال و رفتار را حفظ کند. ؎۩یک جایی انسان گناه می‌کند، همان‌جا امام زمان ارواحنافداه به تو می‌فرماید: ⇩⇩ ۞«هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ»(کهف/۷۸) دیگر بین من و تو جدایی ایجاد شده است. ؎۩حالا اگر انسان اهل فهم باشد باید برود آن‌‌قدر گریه و درخواست کند و سختی بکشد تا دوباره به او اجازه دهند که برگردد. ⏪◽️خیلی‌بایدمراقب‌اعمال‌خودباشیم. 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313
کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌‌‌‌دهم ( #شهادت‌وغربت) #قسمتـ157 از هفته دوم به بعد هر شب خواب حمید را م
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) چهارشنبه چهارم آذرماه دقیقا ساعت چهار و سی و هشت دقیقه بالاخره زنگ زد. باورم نمی شد که شماره سوریه است، از خوشحالی زبانم بند آمده بود، گلایه کردم که چرا تماس نگرفته. گفتم: «نمی خواد تماس بگیری طولانی صحبت کنی، فقط به تماس بگیر، سلام بده، صداتو بشنوم از نگرانی دربیام کافیه، منو این همه منتظر نذار». گفت: «فرزانه به خدا جور نیست تماس بگیرم، شاید تا یه هفته اصلا نشه تماس بگیرم». گفتم: نه تو رو خدا نگوا من طاقت ندارم، هر جور شده هر دو سه روز یه تماس بگیر، زنگ نزنی نصفه عمر میشم دلم هزار جا میره. پرسیدم: هوا چجوریه، سرما اذیتت نمی کنه؟». گفت: شبا خیلی سرد، روزا خیلی گرم، اینجا شیش ماهش بهاره شیش ماهش پاییز، آب و هوا مدیترانه ایه شبیه اروپاست. من هم شوخی کردم و گفتم: «آقای اروپایی! آقای مدیترانه ای! دختر شرقی منتظر شماست، زود زود زنگ بزن». پشت گوشی خندید، پرسیدم: «حمید کی برمی گردی؟».. گفت: «فرزانه مطمئن باش زیر چهل روز برنمی گردم، فعلا منتظرم نباش، هر کسی حالمو پرسید بگو حالش خوبه، سلام منو به همه برسون». گفتم: «من منتظرم هر وقت شد تماس بگیر!» گفت: «شاید چهار پنج روز نتونم تماس بگیرم». همان شب عمه با حسن آقا و خانمش برای شب نشینی خانه ما آمدند، قبل از اینکه مهمان ها بیایند روسری مشکی سر کرده بودم. مادرم تا روسری را دید گفت: «شوهرت راه دور رفته، خوب نیست روسری سیاه سر کنی، برو عوض کن». از روزی که حمید رفته بود حسن آقا را ندیده بودم، می دانستم از دست حمید خیلی ناراحت شده است. حسن آقا خودش پاسدار بود، سابقه خدمتش از حمید بیشتر بود، موقع اعزام با هم بحثشان شده بود که کدام یکی بروند سوریه، قانون گذاشته بودند از هر خانواده فقط یک نفر می توانست برود. کار به جاهای باریک کشیده بود، تا آنجا که موقع خداحافظی همه خواهر و برادرهای حمید بودند ولی حسن آقا نیامده بود. حمید تلفنی با حسن آقا خداحافظی کرد، به برادرش گفته بود: «داداش، شما بچه داری بمون، من میرم، سری بعد که اعزام داشتیم شما برو». کل شب نشینی حسن آقا یا ساکت بود یا از حمید با نگرانی می پرسید، گفتم که همین امروز صحبت کردیم، با افسوس گفت: «کاش من به جای حمید می رفتم، خیلی نگران حالشم. حالاتش روزهای آخر خیلی عجیب بود، انگار مدتها منتظر این سفر بود، خوش به حالش که الآن مدافع حرم شده. مهمانی که تمام شد، موقع رفتن حسن آقا گفت: «به داداش بگید به من زنگ بزنه، من بخشیدمش». گفتم: «حمید که شماره شما رو نداره، ولی تماس گرفت چشم میگم بهشون با شما تماس بگیرن». خیالم راحت شد که ناراحتی هم اگر به خاطر اعزام بود از بین رفته است، چون حمید موقع رفتن فکرش درگیر این ماجرا بود، دوست نداشت از خودش ناراحتی به جا بگذارد. آن شب خیلی آسوده خوابیدم، چون چند ساعتی نمی گذشت که با حمید صحبت کرده بودم. پیش خودم گفتم امشب را همان خط عقب می مانند، قرار باشد عملیات داشته باشند فردا جلو می روند.... .... التماس دعا🤲🏻🌹
▫️من کجا دلم راضی میشد پا به این دنیای پر از آشوب بگذارم؟! تنها، باورِ اینکه قصه دنیا به شما ختم میشود آرامشم داد! تنها، باور اینکه شما هم روی این زمین، کنار ما قدم برمیداری، راضی ام کرد به این دنیا بیایم! عزیز قلبم! مردمک چشمانم خسته شده، از بس تمام شهر را دنبال نگاه مهربانت دویده است؛ زودتر برگرد، ای نور دیده دنیا! 🌐 https://eitaa.com/Emam_Zamaan_313