7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیش بینی آیت الله کشمیری در مورد آینده سیدحسن نصرالله
@Emam_kh
41.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای اگر خامنهای حکم جهادم دهد
#هفته_دفاع_مقدس📺
#سید_حسن_نصرالله
#لبنان
مرگ_بر_اسرائیل🇵🇸🇮🇷✊
مرگ_بر_آمریکا🇵🇸🇮🇷✊
🎙حسین_طاهری
❌️رهبرمعطّم انقلاب :
بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.
۱۴۰۳/۷/۷
@Emam_kh
دست_تقدیر۲
قسمت_سی_چهارم
از آن طرف خط صدای کیسان با لهجه ای شیرین که مشخص بود سالها دور از وطن بوده به گوش رسید: سلام آقا..
مهدی که انگار این صدا، تپش قلبش را شدید می کرد، لیوان آب را از دست صادق گرفت، قُلپی آب خورد و گفت: سلام پسرم، حالت چطوره؟! عروسم که انگار همکار اون دختر خانمی هست که شما پسند کردین موضوع را به من گفت، منم با همراهی شما مخالفتی ندارم چون کمک کردن در امر ازدواج دو جوان ثوابی بسیار دارد.
کیسان که طوری بود دیر به همه اعتماد می کرد خیلی تعجب کرده بود که چطور شد یک دفعه به خانم معرفت و این آقا اعتماد کرده گفت: من باعث زحمت شما شدم، اما واقعا روند انجام این قبیل مراسمات را نمی دونم و به من حق بدین چون سالها از ایران دور بودم و الان هم تنهای تنها هستم .
مهدی از شنیدن این حرف کیسان اندوهی بر جانش نشست و گفت: تو تنها نیستی پسرم، خدا با تو هست و ببین چقدر دوستت داشته که ما را سر راهم هم قرار داده
کیسان که هر لحظه صحبت با این مردی که تا به حال ندیده بودش، بیشتر جذبش می کرد گفت: منم...منم خدا را دوست دارم، الان کی شما را ببینم؟!
مهدی که انگار باورش نمی شد به این راحتی به دیدار پسرش برسد گفت: من پیشنهاد می کنم همین امشب اصلا همین الان همدیگه را ببینیم.
کیسان که انگار خودش هم از تنهایی کلافه شده بود گفت: نه...آخه..من مزاحم..
مهدی به میان حرف کیسان پرید و گفت: مزاحمت چیه؟! نمی دونم عروسم بهت گفته یا نه؟! من اینجا تنهای تنها هستم، خیلی دلم می خواد حتی اگر شد یک شب از این تنهایی دربیام، الانم آدرس جایی را که هستی بگو تا خودم بیام دنبالت...
کیسان که حسابی غافلگیر شده بود گفت: نه دیگه تا این حد مزاحمتون نمیشم، آدرس بدین با آژانس میام..
مهدی گفت: باشه هر جور راحتی! پس به یمن ورود آقا داماد، من امشب یک شام خوشمزه درست می کنم که با هم بخوریم و سپس آدرس خانه را گفت و کیسان هم نوشت.
مهدی در میان بهت رؤیا و صادق تماس را قطع کرد و گوشی را به طرف رؤیا داد و همانطور که انگار کل اعضای بدنش می خندید و اختیار حرکاتش در دست خودش نبود، از جا بلند شد و گفت: من..من برم مقدمات شام را فراهم کنم، دیدید که قراره مهمون بیاد برام.
صادق از جا بلند شد و همانطور که پدرش را بغل می کرد گفت: بابا...می خوای پیشت بمونم؟
مهدی که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی افتاده، در آغوش صادق، مانند پسر بچه ای که بعد از سالها انتظار به خواسته دلش می رسد شروع به گریه کردن نمود و گفت: صادق، پسر عزیزم، داداشت داره میاد، آه خدای من! پسر من و محیا داره میاد و ناگهان از آغوش صادق خودش را بیرون کشید و به سجده شکر افتاد و مدام میگفت: شکرا لله، شکرا لله..شکرا لله
صادق خم شد و بازوی مهدی را گرفت و از زمین بلندش کرد و گفت: با این حساب من برم بهتره...
مهدی دست صادق را چسپید و گفت: تو هم بمون..
صادق گفت: نه! کیسان منو دیده و فکر میکنه یه جاسوسم و زیر نظرش داشتم، پس ممکنه همه چی بهم بخوره، من و رؤیا بریم، شما باش و کیسان...
مهدی سری تکان داد و گفت: راست می گی، اصلا این موضوع یادم رفته بود و بعد نگاهی با محبت به رؤیا کرد و گفت: دخترم تو یک فرشته ای، ممنونم ازت ...
رؤیا لبخندی زد و گفت: کاری نکردم، خدا را شکر که شادی شما را دیدم و با اشاره به صادق گفت: وای کلا فراموش کردیم، بریم خونه رقیه خانم..
مهدی با دست توی پیشونیش زد و گفت: ای وای! اصلا فراموش کردم باید اونجا بریم، عشق دیدار کیسان همه چی را از یادم برد، الان من نیام عباس آقا و رقیه خانم دلگیر میشن.
صادق لبخندی زد و گفت: ما یه جوری راست ریستش می کنیم، شما برو به آشپزیتون برسین که باید دست و پا بسوزونین که عزیز کرده تون داره میاد، راستی اونجا ما از پیدا شدن کیسان چیزی نمی گیم تا ببینیم عاقبت این دیدار به کجا ختم میشه.
مهدی از صادق و رؤیا دوباره تشکر کرد و آنها راهی خانه عباس آقا شدند و مهدی را با دنیای جدیدی که در آن غرق بود، تنها گذاشتند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
آه خدایا
به تو شکایت می بریم
فرزند زهرا سلام الله علیها
در راه تو به شهادت رسید
در عوض او
امام زمان علیه السلام را برای نجات بشریت مظلوم برسان
سینه امان تنگی می کند
درد فراوان دارد
زبان الکن شده
آسمان تیره وتار شده
زمین وزمان تنگ شده
فتنه ها پی درپی
شدت امتحان بالا رفته
😭خدایا کمکمان کن
توزنده ای
توتوانایی
توبیداری
تودانایی
😭این مصیبت های غمبار خانمانسوز را از جامعه ی مسلمانان با ظهور امام زمان علیه السلام از ما دور بگردان
@Emam_kh
قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ ﴿١٤﴾
با آن کافران به قتال و کارزار برخیزید، تا خدا آنان را به دست شما #عذاب کرده و #خوار و #ذلیل گرداند و شما را بر آنها #پیروز نموده و دلهای (پر درد و غم) مؤمنین را #آرام سازد!
✍🏻محسن انبیائی
@Emam_kh
🔴 خط قرمزها تمام شد!!
از ترور اسماعیل هنیه در تهران دو ماه فرصت داشتیم تا جلوی ترور #سید_حسن_نصرالله در #بیروت را بگیریم اما با تحلیل های خناسان و تردیدهای شیطانی به صهیونیست ها فرصت دادیم.
اف بر این همه خفت و ذلت
با این همه وادادگی و پالس های خیانت آلود، اگر صهیونیست ها سید را نمی زدند باید تعجب می کردیم
دیگر خط قرمزی نمانده که سگ های هار صهیونی رد نکرده باشند.
آیا قرار است فرصت بدهیم که خدای ناکرده ضربه نهایی را بزنند؟...
#نفوذ
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh