»
✍امام صادق (علیه السلام) به صَباح بن سیّابِه فرمودند:
آیا میخواهی به تو دعایی بیاموزم كه خدای متعال به بركت آن، چهره تو را از حرارتِ آتش جهنم نگه دارد؟ صَباح گوید: به حضرت عرض کردم: آری. حضرت فرمودند: بعد از سپیدهدم صد مرتبه بگو:أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ خداوند به بركت این ذکر، تو را از آتش جهنم حفظ خواهد کرد.
📚ثواب الأعمال ۱۵۵
@Emam_kh
🌻شریک کردن اهل بیت در اعمال خود🌻
🍀سلطانی برای شکار به صحرا رفت و به دجله رسید. مرد فقیری را دید که خسته و نا امید، کنار تور ماهی گیری خود نشسته است. از او تفقد کرد و پیرمرد در جواب گفت: «از صبح هر چه تور انداختم، حتی یک ماهی هم در تور من نیامد».🌸🍃
🍀سلطان به ذکاوت دریافت که روزنه رزق او تنگ است و بهره ای ندارد. به او گفت: «ضرری ندارد. یک تور هم به شراکت بینداز؛ هر چه صید کردی، با هم نصف میکنیم». 🌸🍃
🍀 پیرمرد برخاست توری به شراکت انداخت. تور، پر از ماهی شد و پیرمرد بسیار خوشحال گردید. پادشاه گفت: «اکنون نیمی از صید، از آن من است و نیمی از آن تو». پیرمرد پذیرفت؛ اما سلطان گفت: «من نیمه خود را به تو بخشیدم. همه ماهی از آن تو باشد». پیرمرد خوشحال شد و با دستی پر به منزل رفت.🌸🍃
🍀فردا دو مأمور آمدند و مرد را به حضور سلطان بردند. چشم پیرمرد که به سلطان افتاد، او را شناخت و گمان کرد برای نیمه صید، او را احضار کرده اند. بلافاصله گفت: «قربان! ماهی های شما حاضر است». سلطان گفت: «ای مرد! ما دیروز با هم شریک شدیم. با این که من نیمه صید خود را به تو بخشیدم.🌸🍃
🍀دیشب به خود می گفتم که شریک سلطان باید وضع و روزی بهتر از این یابد. حال که ما را در کار شریک کردی و شریک سلطان شدی، باید زندگی بهتری داشته باشی».سلطان دستور داد وسائل آسایش زندگی به او بخشیدند و شاد و مسرور مرخص شد.🌸🍃
🌟با توجه به این داستان، کرم و عنایت حضرت بقیة الله عج کمتر از سلاطین ظاهری نیست؛ لذا اگر در عمل و عبادتی شریک باشند، جزای نیکو و بسیار خواهند داد. یکی از چهارده معصوم ع، به ویژه حضرت بقیة الله عج را حتمااا در اعمال عبادی شریک کنید.
🍃🌹🌸🍃🌸🌹🍃
@Emam_kh
⁉️ سؤال۱: شركت در مجالس عروسى كه مىدانم در آن از موسيقىهاى غيرمجاز استفاده مىشود و رقص نيز در اينطور مجالس مرسوم است، چه حكمى دارد؟
⁉️ سؤال۲: شركت در مجالس عروسى مختلط، در حالى كه بعضى زنان لباس مبتذل به تن دارند، با رعايت حجاب كامل خودم چگونه است؟
⁉️ سؤال۳: اگر عدم شركت اينجانب در مجلس عروسى بىاحترامى به دعوتكننده محسوب شود، آيا لازم است با تقيُّد، در مجلس آنها شركت كنم؟
⁉️ سؤال۴: پوشيدن لباس نيمهلخت زن در مقابل زن و آرايش زن در بين زنان بهطورى كه تا حدى مورد توجه ديگر زنان شود، آيا جايز است؟
✅ پاسخ۱: در فرض مرقوم شركت در آن جايز نيست.
✅ پاسخ۲: در صورتى كه حضور شما تأييد گناه محسوب شود، نبايد شركت كنيد.
✅ پاسخ۳: امر مذكور مجوز انجام گناه نمىشود.
✅ پاسخ۴: اگر مفسده نداشته باشد، مانعى ندارد.
🔹منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبر معظم انقلاب
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اعمال_یداوی
ﻭﯾﺪﯾﻮﯾﯽ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ از ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ حبیبی که در مورد جراحی کانالهای مچ دست ( کارپال) و راهکار ساده ای که برای جراحی نکردن آنها آموزش میدهند
@Emam_kh
مدل گنبدی یا ستونی
رج ا):حاشیه(یکی از رو ،یکی از زیر،یک ژوته،سه تا از زیر،سه تا یکی،سه تا از زیر،یک ژوته،یکی از زیر)داخل پرانتز تکرار
رج۲):این رج و تمام رجهای زوج هر چه دیدیم می بافیم یعنی دانه های رو را به رو،ودانه های زیر رابه زیر،ژوته ها هم سوراخ دار
رج۳):حاشیه،(یکی از رو،دو تازیر،یک ژوته،دو تا زیر ،سه تا یکی،دو تا /از زیر،یک ژوته،دوتا زیر)داخل پرانتز تکرار
رج۵):حاشیه (یکی از رو،سه تا از زیر،یک ژوته،یکی از زیر،سه تا یکی،یکی از زیر،یک ژوته،سه تا از زیر) داخل پرانتز تکرار
رج۷):حاشیه(یکی از رو،چهار تازیر،یک ژوته،سه تا یکی،یک ژوته،چهار تا زیر)داخل پرانتز تکرار
این هفت رج ترار می شود
@Emam_kh
📙 رمان_پناه
قسمت_پنجم
✍🏻هنوز در را باز نکرده ام که صدای حاج خانوم بلند می شود:
_صبر کن دخترم من عادت ندارم مهمون رو از خونم بیرون کنم !
می ایستم و با ذوقی که پنهان شدنی نیست بر می گردم لبخند می پاشد به صورتم و به همسرش می گوید :
اگه صلاح بدونید این دختر گلم تا یکی دو روز دیگه که شما براش پدری کنید و جای خوب و قابل اطمینانی پیدا کنی پیش خودمون بمونه ،در ضمن حاج آقا من چند کلوم حرفم با شما دارم .
با شنیدن یکی دو روز وا می روم اما به قول عزیز که از این ستون به اون ستون فرجه! قدسی چشمکی می زند .
نمی دانم چرا ، اما حسی به من می گوید که این دختر را بیش از این ها خواهم شناخت .
حاج رضا وقتی چهره ی منتظرم را می بیند که وسط حیاط سردرگم ایستاده ام ،تسبیح را در جیب کت سورمه ای رنگش می چپاند و یاالله گویان بلند می شود : زهرا خانوم به خودت می سپارم اگه خیره که بسم الله ، با اجازه
و می رود همسرش که حالا می دانم زهرا نام دارد به من می گوید :
خب الحمدالله می تونی فعلا اینجا باشی و خیال پدرت رو هم راحت کنی تا فردا پس فردایی که حاجی برات بسپاره و جایی پیدا بشه از ما که ناراحت نشدی ؟ حق بده که غافلگیر شدیم
_اصلا ! چرا ناراحت بشم ؟ شما خیلی خوبین و این را از ته دل می گویم !
خوبی که از خودته.بریم بالا که خستگی راه به تنت مونده ،فقط یه چیزایی هست که فرشته بهت میگه
_می دونی که پناه جون ! در مورد حجاب و اینا واقعا برایم مهم نیست این حرف ها اما همینجوری سریع و سرسری جواب می دهم:قدسی جون بهم گفته که باید یکم حجاب داشته باشم
_قدسی جون کیه ؟
با دست دخترش را نشان می دهم که نیشش تا بناگوش باز شده و از چشم هایش شیطنت می بارد .
خدایا ، باز تو آتیش سوزوندی فرشته
با تعجب نگاهش می کنم ، شانه ای بالا می اندازد و می خندد تازه می فهمم که دستم انداخته بوده ، خنده ام می گیرد !
اما چه چیزی خوبتر از پیدا کردن یک فرشته ی نجات که هنوز از راه نرسیده با من دوست شده !؟
فکر می کنم که تا فردا می میرم از دلهره و بی تابی بی جا ماندن اما خب امشب هم غنیمت است انگار ! دلم بی تاب رفتن به جای دیگری هم هست
و مگر مادر نمی خواست تازه از من هم احساساتی تر بود گوشه ی زبانم را گاز می گیرم و به در و دیوار سر خاک مادرم آخرین بار کی بود که رفتم و اتفاقا سایه ی افسانه هم سنگینی می کرد روی سرم ؟
حالم بهم می خورد از این که همه جا و همیشه حضورش پررنگ است
یکی نبود بگوید "خب زن بابایی باش دیگه چرا انقد بولدی !"
اصلا پدر را هم خام همین اخلاق مزخرفش کرده بود کاش او به جای مامان می مرد اصلا ! اما نه پس پوریا چه می شد ؟!
اتاقی که فرشته به صورت کاملا موقت در اختیارم گذاشته نگاه می کنم .کتابخانه ای پر از کتاب های بهم چفت شده ،تخت خوابی ساده و یک لپ تاپ ، چند قاب عکس از مردانی با لباس جبهه و دو پلاک و ...
در می زند و سرک می کشد تو
آمار گرفتم ، شام قیمه داریم
اگر با پای خودم اینجا نیامده و اصرار به ماندن نکرده بودم ، حالا با این شرایط قطعا شک می کردم !
راستی پناه جان لباس داری یا بهت بدم ؟مرسی تو چمدونم هست .
اگه خیلی خسته ای یکم بخواب برای شام بیدارت می کنم
چطور انقدر خوبند !؟ می پرسم :
_زشت نیست ؟
قبل از اینکه در را ببندد می گوید :
نه والا ،خوب بخوابی منم برم کمک مامان.
📝نویسنده: الهام تیموری
رمان_پناه
قسمت_ششم
✍باورم نمی شود که بعد از اینهمه سال دوباره برگشته ام به خانه ای که همه ی دوران کودکیم درونش گذشته.آن هم با آدم هایی که برایم یک روزی عزیزترین ها بودند ولی حالا خیلی دور بودیم از هم
آن وقت ها که ما بودیم ،اینجا فقط یک طبقه بود اما حالا شده بود دو طبقه و نیم فرشته دستی تکان می دهد و در را می بندد چقدر خسته ام ،کلی توی راه بوده ام کمـرم درد گرفته .
مانتو و شالم رو در می آورم و می گذارم روی صندلی ، با آن همه بی خوابی که از دیشب کشیده ام الان تقریبا گیجم.
کیفم را زیر سرم می گذارم و روی فرشی که کجکی وسط اتاق پهن است دراز می کشم ، با اینکه خانه عوض شده و با این مهندسی اش غریبی می کنم اما انگار از همه طرفش هنوز هم صدای مامان به گوشم می رسد.
اشک از کنار چشمم راه می گیرد و می رود سمت موهایم ، غلغلکم می آید با دست اشک هایم را پاک می کنم و چشم هایم را می بندم .
دلم می خواهد به آینده فکر کنم اما از شدت خستگی زودتر از چیزی که فکر می کنم بیهوش می شوم .
با صدایی شبیه به تق تق چشمانم را به سختی باز می کنم ، انگار پلکم بهم چسبیده متعجب به اطرافم خیره می شوم . همه جا تاریک تر شده
گیج شده ام و نمی دانم که چه وقت روز است ، استخوان درد گرفته ام با سستی می نشینم .
فرشته نشسته و کنجکاو نگاهم می کند
_چه عجب
_ببخشید خیلی خسته بودم
چقدرم خوابت سنگینه چرا رو زمین خوابیدی ؟
_گفتم شاید خوشت نیاد رو تختت بخوابم ،چون خودم اینجوریم
_حساسی پس
_اوهوم،ولی به قول مامان که می گفت اگر خسته باشی روی ریگ بیابون هم خوابت می بره
_واقعا هم همینه
به سینی ای که روی میز گذاشته اشاره می کند و می گوید :
_بفرمایید شام
_مگه شما خوردین ؟!
_ساعت 12 شبه ، مامان نذاشت بیدارت کنم
_مرسی
با ذوق سینی را بر می دارم ، با دیدن برنج زعفرانی و خورشت قیمه و سبزی و دوغ، تازه می فهمم چقدر گرسنه ام شده !
_با اینکه رژیم دارم ولی نمیشه از این غذا گذشت ،خودت درست کردی ؟
_نه مامانم پخته نوش جان ...
_به به دستپخت مامانا یه چیز دیگست
قاشق اول را که توی دهانم می گذارم می پرسد :
_مامانت فوت شده ؟
با چشم های گرد شده از تعجب نگاهش می کنم .
📝نویسنده: الهام تیموری
ادامہ_دارد....
🔴دلایل علمی رو به قبله خوابیدن❗️
📡امروزه تحقیقات علمی ثابت کرده است که:
🔰پیرامون زمین را میدان مغناطیسی که مغناطوکره نامیده می شود احاطه کرده است. البته قطب های میدان مغناطیسی زمین با قطب های جغرافیایی آن منطبق نیستند.
هارولد بور از دانشگاه ییل برای اولین بار به وجود میدان مغناطیسی در اطراف موجود زنده پی برد. نزدیک به 70% از بدن ما را آب فراگرفته و مولکول های آب به صورت دو قطبی هستند و زمانی که ما در معرض یک میدان مغناطیسی خارجی قرار می گیریم این مولکولها در جهت آن میدان قرار می گیرند و این پدیده باعث به هم ریختگی نظم میدان مغناطیسی ما می شوند.
بر طبق تصاویر به دست آمده از میدان مغناطیسی زمین، اگر انسان در هر نقطه از زمین رو به قبله بایستد ، میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق می گردد.
♻️مستحب است رو به قبله بخوابیم:
✍چون در جریان مغناطیسی زمین می خوابیم آهن بدن تنظیم شده و همیشه سالم می مانیم و به عوارض قلبی دچار نمی شویم . در غیر این صورت آهن در جدار رگها رسوب کرده و آهن بدن کم می شود ، سبب تصلب شرائین و عوارض قلبی گشته و به کبد به عنوان قسمت کننده ی آهن بدن لطمه ی شدیدی می زند. پس طبق سنت پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان مغناطیس زمین بخوابید.
📌بنابراین اگر رو به قبله بخوابیم آهن در جدار رگ ها رسوب نمی کند و تصلب شرایین و عوارض قلبی ایجاد نخواهد شد .همچنین به کبد که قسمت کننده آهن بدن است ، لطمه شدید وارد نمی شود.
منظور از روبه قبله خوابیدن این است که سر روبه مغرب و پا رو به مشرق قرار گرفته و صورت رو به قبله باشد.
و نیز خوابیدن رو به قبله که دستور اسلام است، باعث جذب آهن به بدن می شود و هم چون در جهت حرکت مغناطیسی است، خواب راحت می شود و خواب راحت برای بدن از غذا هم دارای اهمیت بیشتری می باشد، و لذا ثابت شده برای رفع خستگی از مغز و تقویت آن بسیار مهم و حتی برای کسانی که کار فکری دارند ضروری و حیاتی می باشد و این یکی از دستورات مستحب اسلام می باشد که بهترین درمان و دارویی دارای چندین اثر حیاتی و شفابخش می باشد.
✅یکی از نکات جالب اینکه در بدن زنان ماهی یکبار تغییر ولتاژ شدید ایجاد می شود و میدان مغناطیسی بدن به منظم ترین حالت خود می رسد به همین دلیل زنان نیازی ندارند که در این مدت نماز بخوانند.!
@Emam_kh
💢 این اقتدار از جای دیگری آمده
♦️صبح پنجشنبه ۲۳ خرداد، دیداری تاریخی در تهران برگزار شد و نخست وزیری از ژاپن برای اولین بار بعد از انقلاب به تهران آمد و با ولی امر مسلمین دیدار کرد. دیداری که بیشتر از موضوعات ۲ کشور، به دلیل واسطهگری شینزو آبه، به دیدار نماینده آمریکا با رهبری انقلاب شباهت داشت. او با خود پیام مکتوب دونالد ترامپ را آورده بود و ۱۰ روز بود پروپاگاندای رسانهای در داخل و خارج از کشور، ایران و جهان را در انتظار این ملاقات و نتایج آن قرار داده بود.
اینک به این خبر دقت کنید:
چهارشنبه شب ساعاتی قبل از آن دیدار سرنوشتساز به مسجد مقدس جمکران رفته بودند و به مدت ۲.۵ ساعت مشغول راز و نیاز با معبود خود شده بودند.
مردم این صحنهها را از دور میدیدند و از این معاشقه لذت میبردند و احساس آرامش میکردند. باز هم کار انقلاب در آن حالات معنوی تعیین تکلیف شد، درست مثل دفعات بیشمار قبلی در پیروزی انقلاب و ماجراهای دیگری همچون توطئهها و و انتخاب جانشین امام(ره) و و...
به دیدار برگردیم.
آقا با اقتداری بینظیر، حتی به نامه ترامپ نگاه هم نکرد و مکتوبه به زیر پای آبه رفت
@Emam_kh
🌸جزیره خضراء کجاست⁉️
🌹آیت الله محمدتقی بهجت:
🍃امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشّریف) در هر کجا باشد، آن جا خضراء است.!
🍃قلب مؤمن جزیره ی خضراء است، هر جا باشد حضرت در آن جا پا می گذارد.!
🍃قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف آن جا هست.!
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
🔸صحبتهای مهم استاد فاطمینیا
درباره رهبر انقلاب :
اگر چیزی را یقین نکنم نمیگویم...
@Emam_kh
بزرگترین درد
بشریت نادانی نیست
بلکه توهم داشتن آگاهیست
اگر ما میدانستیم که
چقدر نمیدانیم،
دنیا بهشت میشد ...
@Emam_kh
بیاییدامشب
برای هم دعا کنیم
صبورباشیم
ازروزگارو
سختی هاش
نترسیم
همه سالم بمانند
ودرنهایت
عاقبتمان ختم
به خیرشود
"شبتون در پناه خدا"
@Emam_kh
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ اَلاعظم🌹🍃
مـولای مہربانم🌸🍃
دلـم همیشہ
هوای با تو بودن دارد
ببخش حجاب گنہم مرا از تو باز می دارد
اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌸🍃
@Emam_kh
✴️ یکشنبه 👈26 خرداد 98
👈16 ژوئن 2019👈12 شوال ۱۴۴۰
🏛 مناسبت های اسلامی و دینی.
🌙🌟 احکام اسلامی و. دینی.
✳️روز بسیار خوبی برای امور زیر است.
✅عقد عروسی و خواستگاری.
✅افتتاح دکان و مرکز تجاری و شروع به کاسبی.
✅افتتاح شرکت زدن و مشارکت.
✅در پی حاجت رفتن.
✅ساخت و ساز خانه و بنایی.
✅خرید و فروش و داد و ستد.
🚫واسطه شدن بین مردم خوب نیست بی نتیجه است.
✈️ مسافرت خوب است.
🤕مریض امروز خوب میشود.
👶نوزاد امروز عفیف و شایسته و زاهد و عابد گردد عمر زیاد دارد و اسان تربیت میشود.
🔭احکام نجوم.
امروز برای امور زیر خوب است.
🔘ختنه اطفال.
🔘امور تعلیم و تعلم و آغاز علم اموزی.
🔘دیدار بزرگان.
💑مباشرت و مجامعت.
امشب (شب دوشنبه) مباشرت مستحب و فرزند حاصل از ان حافظ قران گردد و به قسمت و سرنوشت خود راضی باشد. ان شاءالله.
⚫️ طبق روایات، اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، خیلی خوب است و باعث هیبت شکوه و استفاده از بزرگان است.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
خون_دادن یا حجامت فصدزالو انداختن در این روز، از ماه قمری خوب نیست و سبب ضعف بدن است.
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب دوشنبه دیده شود طبق ایه 13 سوره مبارکه رعد است
و لنسکننکم الارض من بعدهم ذالک لمن خاف مقامی و خاف وعید...
و چنین استفاده می شود که کسی نزد خواب بیننده برسد . و همانند ان قیاس شود.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
✴️️ وقت استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به حضرت_علی_علیه_السلام و فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸ب بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸
صبحتون_بخیر 🌸🍃
با آغاز هر صبح
شاد باش و بخند
دوست بدار
فراموش ڪن
مهربان باش
سلام صبحتون بخیر
⚘@Emam_kh
🌸🍃🌸🍃
نقل کرده اند شخصی بنام حاجی حسن در بازار زینبیه دکانی داشت نزدیک درب صحن امام حسین علیه السلام . مهر و تسبیح می فروخت. او تربت خاصی داشت و مثقالی یک اشرفی می فروخت
حاج حسن روزی در حرم امام حسین دید یکی از زوار به ضریح مقدس امام حسین (علیه السلام) چسبیده و دعا می کند در این اثنا ملتفت شد کیسه ی پولش که چهل اشرفی بود را دزدیده اند
فریادش بلند شد که یا ابا عبدالله در حرم شما و در پناه شما خرجی مرا بردند و کجا شکایت کنم و به چه کسی بگویم ، مردم جمع شدند و از سخنان مرد زائر متاثر شدند.
حاجی حسن نیز دلتنگ شد ، شب در عالم خواب حاجی حسن خدمت حضرت رسید و عرض کرد :
سیدی از حال زائرت خبر داری ؟ دزد را رسوا کن تا پولش را برگرداند.
حضرت فرمود : مگر من دزد بگیرم ؟ ؛ اگر بنا شود دزد بگیرم اول شخص تو را باید گرفت .
عرض کردم : سیدی من چه دزدیده ام ؟
حضرت فرمود دزدی تو این است که تربت و خاک مرا می فروشی و پول میگیری ، اگر مال تو است چرا به اسم من به مردم می دهی و اگر مال من است چرا پول می گیری ؟
حاجی حسن عرض کرد : سیدی توبه می کنم آیا قبول می فرمایید ؟
حضرت فرمود حال که توبه کردی دزد این زائر را نشان میدهم.
امام فرمود : مرد گدائی است که نزدیک سقا خانه و در صحن شریف می نشیند و گدائی می کند . این گدا دزد است و کیسه زائر را در زیر پایش دفن کرده است و از پولها چیزی بر نداشته است.
حاجی حسن گفت از خواب بیدار شدم و سحرگاه از خانه بیرون آمدم و به صحن مشرف شدم آن گدا را همانجا مشغول گدایی دیدم فریاد زدم مردم بیایید من دزد زائر را پیدا کردم .
همه مردم جمع شدند و قضیه خواب را بیان کردم ، مردم گدا را کنار زدند ، هرچه فریاد زد از من چه می
خواهید کسی اعتنا نکرد ؛ زیر پایش را کندند و کیسه ی اشرفی را در آوردند و به صاحبش دادند.
سپس حاجی حسن باز صدا کرد . مردم جمع شدند و گفتند دیگر چه خبر است ؟
گفت : یک دزد دیگر هم هست ؛ مردم را آورد درب مغازه ی خودش را باز کرد و گفت این اموال هم مال من نیست ، حلال شما . هرچه در مغازه بود بردند.
مغازه داری را رها کرد و به دست فروشی مشغول شد.
@Emam_kh
🌸امام_خامنه_ای:
فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد.
و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است.
اگر از فضای مجازی غافل باشیم اگر نیروهای مؤمن و انقلابی این میدان را خالی کنند مطمئنا ضربه خواهیم خورد.
هر کس به اندازه وسع و توان و هنر خود باید در این میدان حضور یابد.
1⃣ گاهی انسان حرف حق را می تواند با استدلال قوی و با زبان شیوا و هنرمندانه بیان کند که این حرف به گوش و چشم هزاران و شاید میلیونها مخاطب برسد .
2⃣ گاهی شاید ما حرفی برای گفتن نداشته باشیم اما می توانیم با انتشارمطالب يك كانال، انعکاس دهنده کارهای خوب و هنری دیگران در فضای مجازی بشویم و در ثواب اين عمل شريک باشيم.
3⃣ گاهی با یک کلام یک جمله می توانیم باعث تقویت روحیه جناح مؤمن انقلابی فعال در فضای مجازی بشویم.
به اعتقاد من امروزه ذکر_مستحبی بعد از نماز ما کار_فرهنگی_و_جهادی در فضای مجازی است.1395/9/1
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👣اگر کف پای خانمها موقع نماز پیدا باشه اشکال داره یا نه ؟
@Emam_kh
زعفران_عسل_تقویت_حافظه
✍ابوعلی سینا برای رفع كندی ذهن تركیبی از زعفران، كُندر و عسل تجویز مینمود،،،
🏵 زعفران یك گرم، كُندر ۱۰ گرم، عسل ۱۵۰ گرم ،، مخلوط كرده،،، روزی یك قاشق مرباخوری میل شود.
🏵مصرف زیاد زعفران، باعث كمشدن حواس،،، و مصرف كم آن باعث تقویت حافظه میگردد و ضد فراموشی است.
@Emam_kh
⬅️نور مستقیم برای بامبو ممنوع.
هرگز گیاه بامبو را در معرض نور مستقیم خورشید قرار ندهید. در صورت چنین اتفاقی احتمال آسیب دیدگی گیاه شما بهخصوص بر اثر نور گرم خورشید در روزهای تابستان بسیار زیاد است. البته این بدان معنا نیست که گیاه شما باید در فضای تاریکی قرار بگیرد چراکه چنین وضعیتی هم برای آن زیانآور است. نکته اینجاست که گیاه بامبو باید در معرض نور غیرمستقیم قرار داشته باشد، یعنی نوری که از پشت پنجره و پرده تابیده و شدت و ضرر آن به این طریق فیلتر شده باشد، بنابراین نور مناسب برای گیاه بامبو ، نور غیرمستقیم است.
@Emam_kh
فرزندم!
بدى بابدى خاموش نمىشود،
چنان كه آتش با آتش خاموش نمىشود.
بدى باخوبى خاموش مىشود،
چنان كه آتش با آب،خاموش مىگردد.
🗞لقمان حکیم
@Emam_kh
📙 رمان_پناه
◀️ قسمت_هفتم
✍🏻و می پرسم من گفتم فوت شده ؟
نه ولی مشخص بود از کجا
خب گفتی "همیشه می گفت" برای آدم زنده که فعل قدیمی و ماضی به کار نمی برن !
_چه باهوشی ! آره وقتی من بچه تر بودم و تهران بودیم ، مامانم مرد
خدا رحمتش کنه
_مرسی
ببخشید حالا نمی خواستم ناراحتت کنم شامتو بخور
_یه سوال فرشته جون
جانم ؟
_شما چجوری به من اعتماد کردین که حتی یه شب تو خونتون راهم بدین ؟
مامان و بابای من زیاد از این کارا می کنن البته تا وقتی که شهاب سنگ نازل نشده !شهاب سنگ ؟
قبل از اینکه جواب بدهد صدای زنگ گوشی بلند شده و بحث نیمه کاره می ماند عکس بابا افتاده و علامت چند میس کال چطور یادم رفته بود تماس بگیرم ؟ ببخشیدی می گویم و تماس را برقرار می کنم تا دل بی قرار بابا آرام بگیرد
بعد از چند تشر و اتهام بی فکری خوردن و این چیزها بلاخره خیالش را راحت می کنم که خوابگاهم هنوز دور نشده ، دلم تنگ اخم همیشگی اش شده
قطع که می کنم فرشته می گوید :
یا خیلی شجاعی یا بی کله
_چطور مگه ؟
اخه به چه امیدی وقتی می دونی خوابگاه نیست بلند شدی اومدی تهران
_خب ... مجبور بودم
دیگه چرا به پدرت دروغ گفتی دختر خوب؟
_بازم مجبور بودم !
یعنی تو اگه مجبور باشی هرکاری می کنی؟برمی خورد به شخصیتم .من هنوز انقدر با او صمیمی نشده یا آشنا نیستم که اینطور راحت استنطاقم کند ! سکوت می کنم و خودش ادامه می دهد :
البته می دونم به من ربطی نداره اما ولش کن چی بگم والا صلاح مملکت خویش و این داستانا ...
پررو پررو و از خدا خواسته ، بحث را عوض می کنم :
_آدرس دانشگاهم رو بلد نیستم میتونی راهنماییم کنی؟
حتمابرای ارشد می خوای بخونی ؟
نیشخندمی زنم و جواب می دهم :
_نه ! درسته که به سنم نمی خوره ولی کارشناسی قبول شدم تازه
مگه چند سالته ؟
_بیست و دو
پس چرا انقدر دیر اقدام کردی ؟ ببخشیدا من عادتمه زیاد کنجکاوی کنم
_چون لج کرده بودم یه سه چهار سالی ، تازه رو مد برعکس افتادم .
با خودت لج کرده بودی ؟
_بیخیال تو چی می خونی ؟ چند سالته میخوام منم کنجکاوی کنم که راحت تر باشیم می خندد و جواب می دهد :
من 23 سالمه تازه چند ماهه که از شر درس و امتحان خلاص شدم ولی خب ارشد شرکت کردم ان شاالله تا خدا چی بخواد پوفی می کشم و فکر می کنم که نسبت به او چقدر عقب مانده ام
_حدس می زدم از من بزرگتر باشی اما نه یه سال !
انقدر پیر شدم پناه جون؟
_نه ولی با حجاب و صورت ساده خب بیشتر بهت می خوره
ولی من تصورم برعکسه
_یعنی چی؟
یعنی آرایش غلیظ خودش چین و شکن میاره و اتفاقا شکسته تر بنظر می رسی تیکه میندازی یا میخوای تلافی کنی؟چقدر یهو موضع می گیریا خواهرجان خب دارم نظرمو میگم
_اره خیلیا بهم گفتن که اهل موضع گیریم !خوبیت نداره دوزشو کمتر کن ، برمی گردم ببخشید
می رود و به این فکر می کنم که آخرین بار دقیقا عین این حرف را از زبان چه کسی و کجا شنیدم
بهزاد ! وقتی خسته و مانده از اداره پست بر می گشتم و وسط کوچه جلوی راهم را گرفت .
هرچند که دل خوشی از او نداشتم اما نمی توانستم منکر خوب و خوش تیپ بودنش هم بشوم !
از این که بی دست و پا بود و تمام قرارهای بی محلش را برای سر و ته کوچه می چید ، به شدت متنفر بودم ! آن روز هم همین کار را کرده بود و بعد از کلی من من و جان کندن بلاخره گفت ببخشید که مزاحم شدم پناه خانوم ، فقط می خواستم ببینم که درست شنیدم
زیادی سر به زیر بود برعکس من ! با بی حوصلگی گفتم:
📝نویسنده: الهام تیموری
📙 رمان_پناه
◀️ قسمت_هشتم
✍🏻با عصبانیت گفتم :یعنی من الان باید عالم به علم غیب باشم که بدونم چی شنیدی ؟خب آخه از خاله شنیدم که دانشگاه قبول شدین هرچند خیلی نگران حرف مردم نبودم بخاطر توی کوچه همکلام شدن اما گرمم بود و هیچ دوست نداشتم بیخودی علاف بشوم آن هم در چند قدمی خانه با لج گفتم :
_چه عجب خاله جانتون یه بارم موفقیت های ما رو جار زد !
خاله افسانه همیشه خوبی میگه
_بیخیال تو رو خدا این روزا انگار در و دیوارم شهادت میدن به خوبی این زن بابای ما
من اصلا به این چیزا کار ندارم
_آفرین ! خدا خیرت بده پس دیگه نیا از من تاییدیه ی حرفای خالت رو بگیر در عوض تبریک گفتن !
+بخدا خوشحال شدم من ولی آخه اینهمه دانشگاه تو مشهد هست چرا تهران ؟
ابروهای تازه کوتاه شده ام ناخواسته و به تعجب بالا رفت و جواب دادم
_یعنی چی دقیقا ؟
یعنی خیلی خوبه که بعد از چند سال قصد ادامه تحصیل کردین ولی چرا یه شهر دیگه و به سختی ؟
_فقط همینم مونده بود که این وسط پاسخگوی عموم مردم باشم واسه تصمیمات شخصیم !
من که ...
با دست اشاره کردم که چیزی نگوید و خودم ادامه دادم:
_ببین آقا بهزاد خوب گوش کن ببین چی میگم ، حالا دوبار خالت میون داری کرده و بیخودی دوتا از تو به من گفته و سه تا از من به تو ، هوا ورت نداره که خبریه ها ، من تا بوده جز شر از افسانه بهم چیزی نرسیده پس اصلا تو تصورمم نمیگنجه که قاطی خانوادش بشم ، مخصوصا عروس خواهرش که احتمالا نیتی پشتش داره و اتفاقا می خوام بدجور بزنم تو ذوقش !
سرخ شده بود ، اولین بار نبود که آماج تیرهای در رفته از زبان تندم می شد و از همین صبور بودنش متعجب بودم. سرش را بلند کرد و کلافه نگاهم کرد.گفت :
_شالتون افتاده
نیشخندی زدم و شال سبزم را تا وسط سرم بالا کشیدم موهای تازه پیرایش شده ام هنوز بوی خوش تافت می داد نمی خواستم بیخودی اعصابم را خورد حرف های صد من یه غاز این و آن بکنم راهم را کشیدم که بروم ولی جوری اسمم را صدا کرد که دلم سوخت
+پناه خانوم ! بخدا من اونجوری که شما فکر می کنید نیستم .اصلا به خالم کار ندارم .مگه خودم کور بودم تو این سالها ندیدمتون که یکی دیگه بیاد با چهار کلوم خوب و بد بکشه شما رو جلوی چشمم ؟ شما خیلی زود از کوره در میری و موضع می گیری
_وقتی میخوای ادای ادمای خوب و دلباخته رو دربیاری اما گند می زنی نتیجش میشه همین یه لطفی کن دست از سر کچل من بردار بهزاد خان ! وگرنه پای بابامو می کشم وسط
پسر خوبی بود اما شاید همین که از طرف افسانه معرفی شده و زیاد دور و ورم می پلکید باعث شده بود تهاجمی با او برخورد کنم .
چه بهتر که همین حالا پر بزنم سرم را تکان می دهم تا از خاطرات چند روز پیشم دور بشوم آمده ام اینجا تا از نو بسازم نه اینکه در گیر و دار گذشته وا بروم می ترسم که اینجا هم چیزی گریبان گیرم شود از فضای زیادی مذهبی این خانه هم حالا کم واهمه ندارم اگر قرار باشد آواره ای در قفسه دوباره باشم ... پس
سرم را روی زمین می گذارم و نمی فهمم که کی و در چه فکری تقریبا بی هوش می شوم .
صبح اولین روز تهران بودن را آن هم بعد از چند سال دوست دارم تازه می فهمم این آزادی واقعیست و خواب نبوده باید زودتر بروم سراغ کارهای دانشگاه تا وقت بیشتری برای خودم داشته باشم ضمن اینکه هنوز استرس ماندن یا نماندن در خانه ی حاج رضا را هم دارم همان شال و مانتویی که دیروز تنم بود را می پوشم و جلوی آینه ی نیم قدی اتاق طبق عادت آرایش کامل می کنم .
موهای بلوطی رنگم را یک طرفه روی صورتم می ریزم از چشم های مشکی و پوست کمی برنزه شده ام خوشم می آید ،چقدر گشتم تا این کرم را پیدا کنم برای کمی تغییر کردن .
اعتماد به نفسم را بیشتر می کند به چهره ی زیبا شده ی خودم لبخند می زنم .
📝نویسنده: الهام تیموری
⏪ ادامہ_دارد...
🌸لطف و مهربانی وسيع خداوند 🌸
جمعی از فقيرهای مدينه به حضور رسول خدا ﷺ آمدند و گفتند:
❗️ای رسول خدا!
◄ ثروتمندان با ثروت خود بردگان را آزاد میكنند و به ثوابش میرسند،
ما برای چنين كاری توان مالی نداريم.
◄ آنها برای انجام حج، سفر میكنند، ما به خاطر نداشتن توان مالی از آن محروم هستيم.
آنها صدقه میدهند، ما چيزی نداريم كه صدقه بدهيم و به ثوابش برسيم.
◄ آنها اموال خود رادر راه جهاد مصرف میكنند و به ثوابش میرسند، چنين كاری از عهده ما بر نمیآيد و به آن ثوابها نمیرسيم!!!
❗️پس چه كنيم؟
💠🔹پيامبر اڪرم ﷺ فرمود:
◽️⇦ اگر كسی صد بار
تكبيــر (الله اكبر) بگويد،
بهتر از آزاد كردن صد برده است.
◽️⇦ و اگر كسی صد بار
تسبيــح (سبحان الله) بگويد،
بهتر از راندن صد شتر برای قربانی در حج است.
◽️⇦ و اگر كسی صد بار
حمــد (الحمد الله) بگويد،
بهتر از فرستادن صد اسب با زين و دهنه و سوار آن، برای جهاد در راه خدا است.
◽️⇦ و اگر كسی كه صد بار
تهلیــل (لا اله الا الله) بگويد،
در آن روز از نظر عمل، بهترين انسانها جز كسی كه زيادتر گفته باشد میباشد.
بعد از مدتی فقراء به حضور پيامبر اڪرم ﷺ بازگشتند و عرض كردند:
اين دستور شما را ثروتمندان شنيديد و انجام میدهند و هر دو ثواب را میبرند.
💠🔹رسول خدا ﷺ فرمود:
اين فضل خداست كه به هر كه خواهد بدهد.
📗اصول کافی، باب التسبيح و التهليل و التكبير، جلد۲، صفحه۵۰۵، حدیث۱
@Emam_kh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 چرا این ملت رو ذلیل کردید؟؟
🎤دکتر عباسی
@Emam_kh