🔴 ۱۳۹ کشته و ۱۴۶ زخمی!
🔺عینالاسد را برای ملتها و آیندگان، هزاران بار روایت کنید
🔹این سندی است که در برخی رسانه های خارجی در حال انتشار است با عنوان گزارش کمیته دفاع پنتاگون از حادثه موشک باران #عین_الاسد!
🔹علاوه بر خسارات سنگین تجهیزات، به آمار 139 کشته و 146 زخمی اشاره کرده است.
🔹 آمریکاییها روی زمین بدجور شکست خوردهاند اما در عملیات رسانهای و روانی سعی بر جبران داشتهاند؛ بعد از دو سه هفته، قطره چکان اطلاعات میدهند و آخر سر آن را تمام میکنند.
🔹 به نظر میرسد اصحاب رسانههای مستقل، مطالبهگر و آزاده در ایران و سایر کشورها به وظیفه خود در این زمینه عمل نکردهاند و باید شکست عین الاسد را بگونهای برای ملتها روایت کنند تا افسانه شکستناپذیری آمریکا برای همه فروبریزد. این روایت باید هزاران بار بازخوانی شود...
🔹ادعا نمیکنیم که انتقام خون #حاج_قاسم_سلیمانی را از شیطان اکبر گرفتهایم اما ادعا میکنیم که حیثیت آمریکاییها را به باد دادهایم...
داود_مدرسی_یان
@Emam_kh
🔴 شعار «نه غزه نه لبنان» یعنی ما با اقتدار ایران اسلامی سر نزاع داریم
♦️حجت الاسلام ابوترابی فرد خطیب موقت نماز جمعه تهران:شعار «نه غزه نه لبنان» یعنی ما با اقتدار ایران اسلامی سر نزاع داریم و هدفمان حذف اقتدار ایران است.
♦️عراق منهای ایران یعنی کاهش قدرت عراق، و لبنان منهای عراق نیز یعنی کاهش اقتدار ملت قهرمان لبنان.
♦️هرگاه نهاد قانون گزاری توانست با پرهيز از تصويب انبوهی از قوانين فاقد عقبه لازم مسير تحقق سياست های كلی ابلاغی قدم بردارد، مطمئن باشيد توسعه و پيشرفت كشور كليد خورده است.
@Emam_kh
🔴برنامه 7 بندی مقتدی صدر برای خروج آمریکا از عراق
🔹 رهبر جریان صدر عراق، هفت بند را برای تحقق خروج کامل آمریکا از کشورش تعیین کرد.
🔹1ـ بستن تمامی پایگاههای نظامی آمریکا در عراق.
🔹2ـ بستن مقر شرکتهای امنیتی آمریکا و پایان دادن به فعالیت آنها در عراق.
🔹3ـ بستن حریم هوایی عراق بر روی پرواز هواپیماهای جنگی و اطلاعاتی اشغالگران (آمریکاییها).
🔹4ـ لغو تمامی توافقنامههای امنیتی با اشغالگر، چراکه تعادل بینالمللی در آنها رعایت نشده و در سایه حضور اشغالگری آمریکا تصویب شدهاند.
🔹5ـ ترامپ نباید در تصمیمات و اظهاراتش با عراق نگاه بالا به پایین داشته باشد و حس برتری بر عراق نشان دهد، در غیر این صورت معامله به مثل خواهیم کرد.
🔹6ـ در صورت مخالفت آمریکا با خروج از عراق؛ کشورهای همسایه نباید در نحوه برخورد ما با اشغالگر مداخله کنند.
🔹7ـ اگر تمامی بندهای فوق اجرا شود با آمریکا به عنوان یک دولت غیر اشغالگر برخورد میکنیم، اما در صورت اجرا نشدن و مخالفت با اجرای آنها در مدت زمان محدود، آمریکا یک کشور متخاصم باعراق به شمار میرود.
#ملت_مقاومت_علیه_آمریکا
#انتقام_سخت #جمعه_الوحده
@Emam_kh
آن دست چه غوغایی بپا کرد در عالم......
۱۴۰۰ سال است شیعه خوانخواه دستان قطع شده حضرت عباس علمدار حسین علیه السلام است و لحظه ای آرام نگرفته ،و شیاطین چه خطای بزرگ تاریخی مرتکب شدند که بعد از ۱۴۰۰ سال دست یک علمدار دیگر را بریدند.....
از آن جسم اربا اربای حاج قاسم ،این دست بجای ماند تا بار دیگر در عالم غوغایی بپا شود و خداوند چقدر زیبا این صحنه را برای پیروزی نهایی حق بر باطل به تصویر کشید...
@Emam_kh
🌷 داستان " از عشق تا حوزه "
🌷 فصل ۳ 🍁 ق ۳
🌟 میلم به غذا و زندگی کم شده است
🌟 فکر و خیال ، نابودم کرد
🌟 از یک طرف ، از دخترای فامیل شنیده بودم که او هم ، مرا می خواهد
🌟 از طرف دیگر ، عمو راضی نمی شود
🌟 این بار بی واسطه ، به پیش عمو رفتم
🌟 رفتن من مصادف با سالروز تولد عشقم بود
🌟 آن روزی بود که دختر عمو ، تازه سیزده ساله شده بود
🌟 با عمو و زن عمو صحبت کردم
🌟 اما باز هم مخالفت کردند
🌟 دلیل عمو ، اصلا قانع کننده نبود
👈 مثل کوچکی سن یا اجتماعی نبودن دختر و...
🌟 هر آدم عاقلی می فهمید که اینها فقط بهانه است
🌟 بنده خیلی ناراحت شدم
🌟 احترام گذاشتم و به اهواز برگشتم
🌟 تا مدتها ، حرف از عروسی نزدم
🌟 عید نوروز سال 1389 شد .
🌟 شادی عید دوامی نداشت
🌟 عمو مجید ، مدتی بود که سرطان داشت
🌟 این بیماری بی رحم و بی مروت ،
🌟 روز به روز شدیدتر می شد و ما را محزون تر می کرد .
🌟 26 فروردین شد
🌟 خبر دادند که حال عمو مجید ، خیلی خراب است
🌟 اول صبح به بیمارستان رفتیم
🌟 کسی را نمی گذاشتند داخل شود
🌟 با اصرار فراوان ، یک نفر داخل شد
🌟 یک دفعه به یاد علیزاده هم خدمتی خودم افتادم که در بیمارستان امام کار می کند
🌟 به او زنگ زدم و خواهش کردم که با نگهبان صحبت کند و بگذارد ما برویم ، عمو را ببینیم
🌟 او هم لطف کرد ، با نگهبان صحبت کرد
🌟 نگهبان ، اجازه داد که به دیدن عمو برویم
🌟 نفسای عمو تندتر می زد
🌟 انگار او هم ، مثل قلبِ عاشق و دلتنگ من ، دیگه از این دنیا خسته شده بود .
🌟 وقتی عمو را دیدم ، دلم پریشان شد
🌟 همه به حال او گریه می کردند
🌟 و من به حالِ زارِ خودم
🌟 بدنش ، لاغر شده بود
🌟 صورتش ، مثل گچ سفید
🌟 انگار با نفسهای آخرش ،
🌟 داشت از بچه هایش خداحافظی می کرد
🌟 چشمانش را بست
🌟 و به سوی جانان ، پر زد .
🌟 معشوقه و همدم و همسرش را ، داغدار کرد و رفت .
🌟 عمو مجید یک دفعه رفت ، راحت شد
🌟 ولی همسرش ، تاکنون با بدی ها و بلاهای این دنیای بی وفا ، در حال جنگ است .
🌟 یک روز ،
🌟 آنقدر خسته و بی حواس و دل گرفته بودم
🌟 که دوربین فیلمبرداری ام را
🌟 در یکی از ماشین ها ، جا گذاشتم
🌟 وقتی به خانه رسیدم
🌟 متوجه شدم که دوربین نیست ،
🌟 و این حادثه ، بدتر حالم را گرفت
🌟 فردای همان روز ، با موتور ، به استودیو رفتم
🌟 در فلکه کنار مغازه ام ، ماشینی مرا زد
🌟 تصادف کردم و نقش زمین شدم
🌟 خون زیادی از من رفته بود .
🌟 به خانواده و پدر و برادرانم ، زنگ زدم ، کسی گوشی را برنداشت
🌟 به خانه دایی زنگ زدم ، خاموش بود
🌟 راننده خودش مرا به بیمارستان برد
🌟 خانواده ام بعد از ما آمدند
🌟 دوست نداشتم کسی را ناراحت کنم
🌟 به خاطر همین ،
🌟 با آن حال تصادف و لنگان لنگان راه رفتن ، شوخی هم می کردم و می خندیدم
🌟 اما دلم پر از آه و غصه و غم بود .
🌟 دریایی از اندوه بود
🌟 طوفانی از بلا بود
🌟 کوهی از اشک بود...
🌷 داستان " از عشق تا حوزه "
🌷 فصل ۲ 🍁 ق ۴
🌟 جواب رد عمو ، داغونم کرده بود
🌟 نمی دونستم چکار کنم
🌟 برای حل مشکلم به امام رضا متوسل شدم
🌟 به سرعت ، به طرف مشهد راه افتادم
🌟 من تا آن وقت ، اصلا مشهد نرفته بودم
🌟 برای اولین بار ، آن هم نه برای زیارت بلکه برای ازدواج ، دارم پیش امام رضا می روم
🌟 چون از یکی از منبری ها شنیده بودم
🌟 که ایشان در بحث ازدواج ، خیلی زود حاجت میدهند
🌟 من هم به این دلیل به مشهد رفتم
🌟 روبروی ضریح ایستادم
🌟 بغضم ، نای حرف زدن نمی دهد
🌟 آرام آرام اشکم جاری شد
🌟 ناگهان به گریه و هق هق افتادم
🌟 بعد از اینکه آرام شدم
🌟 نگاهی به ضریح کردم و گفتم :
🌹 آقاجان !
🌹 من عاشق کور و بی مغز نیستم
🌹 به چیزی هم که مال من نیست ، اصرار نمی کنم
🌹 اگر دختر عمو ، قسمت من نیست
🌹 باشه ، ولی خواهشا دلم و آرام کن
🌟 احساس آرامش ، همه وجودم را گرفت
🌟 فرداش ، بازم به سمت حرم رفت
🌟 به ضریح چسبیدم و گفتم :
🌹 آقا جان ، خودت یک بانوی متدین و با حیا به من بده .
🌟 به اهواز برگشتم
🌟 و چند روز بعد هم ، به قم سفر کردم
🌟 تا وضع خانه ها و اجاره ها را بدانم
🌟 دیگه نمی خواستم اهواز بمانم
🌟 هوای اهواز ، برام سنگین و خفه کننده شده بود
🌟 در اولین فرصت به قم آمدم
🌟 نهار را در منزل آقای حسین ساجد پور ، خوردم و شب به سمت حرم رفتم
🌟 به صورت اتفاقی ، پسر دایی محسن و مصطفی را ، در حرم دیدم
🌟 آقا محسن ، طلبه آنجا بود
🌟 و آقا مصطفی ، برای دوره آموزشی از طرف سپاه ، آمده بود
🌟 شب را ، در حوزه و حجره آقا محسن ، خوابیدم
🌟 فرداش ، ۲۸ مهر ۱۳۸۹ بود
🌟 به سراغ بنگاه های املاکی رفتم و قیمت خانه ها را گرفتم
🌟 خیابان ها ، شلوغ و پر از عکسهای امام خامنه ای بود
🌟 شیشه های مغازه ها ، شیشه های ماشین ها و در و دیوار ، پر از پوستر های رهبری بودند
🌟 از راننده ها پرسیدم چه خبر است ؟
🌟 گفتند : دو روز دیگر ، قرار است امام خامنه ای ، به قم بیایند
🌟 خیلی دوست داشتم که بمانم و رهبر عزیزم رو ببینم
🌟 ولی چون کار داشتم ، نتوانستم بمانم و آقای عزیزتر از جانم را ببینم .
🌟 همان روز به اهواز برگشتم
🌟 من رفتن به مسجد و شرکت در نماز جماعت را ، خیلی دوست داشتم
🌟 یک روز ، مثل همیشه ، به مسجد و نماز جماعت رفتم
🌟 ناگهان ، یک پسر خوش سیمایی را ، در مسجد دیدم
🌟 تاکنون در مسجد ، او را ندیده بودم
🌟 و نمی دانستم ، پسر کیست
🌟 نگاهم ، حرکات و شیطنت های او را تعقیب می کرد
🌟 مات و مبهوت ، نگاهش می کردم
🌟 با لبخندی ، ته دلم گفتم
🇮🇷 اگر این پسر ، خواهر دارد
🇮🇷 بروم خواستگاری و او را بگیرم ،
🇮🇷 حتما خواهرش مثل خودش ، زیبا و تودل برو هست .
🌟 پدر ، چندتا دختر نشان کرده بود
🌟 و مادر هم چندتایی را
🌟 مادر بزرگ و بعضی عمه ها هم ،
🌟 هر کدام ، یکی را برای من ، زیر سر داشتند .
🌟 به خاطر اینکه دل هیچ کدام نشکند
🌟 یک سری شرط گذاشتم .
🌟 با توجه به آن شرایط ،
🌟 عمه منا ، یکی از شاگردان خود را ،
🌟 که در آرایشگاه زنانه کار می کند
👈 به پدر معرفی کرد .
🌟 که بعدها فهمیدم
🌟 آن دختر ، خواهر رفیقم در دوران مدرسه هست ،
🌟 یک زمانی ، با آن پسر ، همکلاسی بودیم
🌟 با اوصافی که عمه گفته بود ، پدر پسندید
🌟 دوم آذرماه بود
🌟 به خانه آنها ، برای خواستگاری رفتیم
🌟 همین که وارد شدیم
🌟 یک پسری در را باز کرد
🌟 که از دیدنش ، تعجب کرد بودم
👈 خدای من باورم نمیشه....
🍁 ادامه دارد ......
📝 نویسنده : حامد طرفی
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاامام_الرئوف🌺
بیمارم و دنبـال شفـا آمده ام
محتاجم و در پے عطا آمده ام
سوگند بہ تڪ تڪ ڪبـوترهـایٺ
با آرزوی ڪرب_و_بلا آمده ام
🕊 صـلوات_خاصه ( امام_رضا_علیه السلام) ✵به نيت خشنودي آن حضرت ✵و بر آورده شدن حاجات✵.
بِسْمِ_اللّٰهِ_الرَّحْمٰنِ_الرَّحیٖم
•❥•➼═❧═───┄✧✦
۩﷽• #اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ ๑۩﷽
•❥• بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسنديده پيشواى پارسا و منزه
•❥•➼═❧═───┄✧✦
۩﷽• وَحُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ ๑۩﷽
•❥• وحجت تو بر هر كه روى زمين است و هر كه زير خاك بسيار راستگو و شهيد
•❥•➼═❧═───┄✧✦
۩•﷽ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِك َ๑۩﷽
•❥• درود و رحمتى فراوان و كامل و با بركت و متصل و پيوست و پياپى و دنبال هم همچون بهترين رحمتى كه بر يكى از اوليائت فرستادى.
•❥•➼═❧═───┄✧✦
✵ خدایازیارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان
❁ الهـے آمیݧ التمـاس دعـا❁
صلوات
@Emam_kh
🌸🍃﷽🌸🍃
✍ شکستِ جذاب
اگر تو زندگیت؛↶
☜به چیزی نرسیدی یا چیزی رو از دست دادی،
☜یا درگیرِ یک مشکلی شدی،
❌اصلا نگو؛↶🤐
😣 چقدر من بدشانسم❗️
😥 چقدر من بدبختم❗️
😭 خدا منو دوست نداره❗️
✅ تو اینجور موقعها به جای تکرارِ این کلمات، برو آیه ۲۱۶ سوره بقره رو خوب با خودت مرور کن.
👇👇👇
🕋 وعَسَی أَنْ تَکْرَهوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ و عَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ.
✨چه بسا چیزی را دوست نداشته باشید و در آن خیر شما باشد.
✨و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن نیست.
👇👇👇
✅ اگر این آیه رو برای خودت تکرار کنی و با اعماق وجودت درکِش کنی، خیلی از شکستها برات جذاب و شیرین میشه.😌
🔚 و به این نتیجه میرسی که؛↶
خوشبختی و خوششانسی، به معنیِ رسیدن به خواستهها نیست.❌
🗣 باید تسلیمِ فرمانِ خدایی باشیم، که #خیر و صلاح ما رو میدونه.👇
🕋 وأللّهُ یَعْلَمُ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونْ
✨«و خدا میداند، و شما نمیدانید»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه خوشتان اومد....
برای تعجیل فرج مهدی فاطمه (سلام الله) صلوات بر محمد وآل محمد.
🌸🍃 اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمدوعجل_فرجهم🌸🍃
@Emam_kh