‼️معیارهای نامزد اصلح در انتخابات
🔷س 2455: مهم ترين معیارهای نامزد اصلح در انتخابات چیست؟
✅ج: مهم ترین معیارهای نامزد اصلح به شرح زیر است:
✅ مؤمن و با تقوا
✅ شجاع
✅ کارآمد
✅ وظیفه شناس
✅ پُرانگیزه
✅ وفادار به اسلام و انقلاب
✅ وفادار به کشور و مردم
✅ دارای مرزبندی قاطع و روشن با دشمن
✅ سرسخت در مقابل دشمن
✅ نداشتن سابقه دلبستگی و انفعال در مقابل دشمن
✅ چشم و دل سیر و حریص نبودن به مال دنیا
✅ دارای ساده زیستی و پرهیز از اشرافی گری
✅ دارای روحیه جهادی
✅ متنفر از فساد
✅ به معنای واقعی طرفدار عدالت
✅ مطابقت داشتن عمل با شعار
#انتخابات
#معيار_انتخاب_اصلح
#مجلس_قوی
@Emam_kh
🔰بیانات حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در گفتوگو با خبرنگار صداوسیما پس از شرکت در انتخابات
🔻خبرنگار: بسماللّهالرّحمنالرّحیم. حضرت آقا! از طرف جامعهی رسانهای کشور بویژه رسانهی ملّی خدمت شما سلام عرض میکنم؛ صبحتان بخیر.
🔹️ معظّمٌله: علیکم السّلام و رحمة اللّه؛ صبح شما هم بخیر. خسته نباشید.
🔸️ خبرنگار: متشکّرم از شما. حضرتعالی طبق دورههای گذشته و مثل انتخابات قبل، در نخستین دقایق رأیگیری در پای صندوقهای رأی حضور داشتید و رأی خودتان را به صندوق انداختید. هم اکنون میلیونها ایرانی شاهد حضور شما در اینجا ــ در حسینیّهی حضرت امام خمینی ــ هستند. حضرتعالی بفرمایید که چه توصیه و چه پیامی دربارهی انتخابات برای ملّت غیور و سرافراز ایران اسلامی در این روز تاریخی و سرنوشتساز دارید؟
🔹️ معظّمٌله: بسماللّهالرّحمنالرّحیم. اوّلاً روز انتخابات روز یک جشن ملّی است؛ این جشن را به همهی هممیهنان عزیزمان در سراسر کشور تبریک میگویم؛ ثانیاً روز احقاق حقّ مدنی ملّت است که میخواهند بیاند رأی بدهند و شرکت خودشان در ادارهی امور کشور را ــ که حقّ آنها است ــ به دست بیاورند؛ ثالثاً یک تکلیف شرعی است که اینها را ما قبلاً هم عرض کردهایم. و حقیقت این است که انتخابات متضمن منافع ملّی کشور است. هر کسی که به منافع ملّی کشور علاقهمند است، در انتخابات شرکت میکند. توصیهی من این است اوّلاً همه با همّت حرکت کنند و بیایند به اشخاص مورد نظر خودشان ــ که به آن رسیدهاند ــ رأی بدهند؛ و این کار را هرچه زودتر انجام بدهند، این توصیهی همیشگی ما است؛ یعنی نگذارند آخر شب و آخر وقت؛ همین اوّل وقت ــ اوّل روز، نیمهی اوّل روز ــ بیایند رأی بدهند و جمعیّت در پایان روز متراکم نشود. و بعد هم در هر شهری به تعداد نامزدهای آن شهر رأی بدهند؛ مثلاً در تهران به سی نفر رأی بدهند واقعاً؛ اسم سی نفر را بنویسند؛ این خیلی کمک میکند به اینکه انشاءاللّه مجلس، یک مجلس قوی باشد. از خداوند متعال میخواهیم که به ملّت ایران توفیق بدهد، خیر بدهد؛ و رحمت و برکت خودش را بر این ملّت انشاءاللّه نازل کند و این انتخابات را هم مایهی خیر و برکت برای این کشور قرار بدهد. از شما دوستان رسانهای هم تشکّر میکنیم که زحمت کشیدید و باز هم زحمت خواهید کشید. والسّلام علیکم ورحمة اللّه و برکاته.
🔺️ خبرنگار: حضرت آقا از شما سپاسگزارم و متشکّرم.
@Emam_kh
💢 نظاره گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد.
#شهید_علیرضا_نادری
#انتخاب_اصلح
@Emam_kh
سلام علیکم
❣اللهم عجل لولیک الفرج ❣
این بار هم به نام خدا، رأی میدهیم
با استعانت از شهدا رأی میدهیم
ای رهبر عزیز شما امر کرده ای
ما هم به عشق "امر شما" رأی میدهیم
نذر گل نرجس صلوات
التماس دعای فرج
@Emam_kh
⭕️ انتخابات مثل طرفداری از تیمهای فوتبال پرسپولیس و استقلال نیست که همیشه پای تیم محبوب خودت بایستی
انتخابات شبیه بستن تیم ملی است.
باید کسانی انتخاب شوند که ملت ایران را سربلند کنند و پرچم را بالا ببرند؛ از هر تیمی که باشند
امروز کسانی که خوب کار نکردند تابلوی تعویضشان بالا میرود
#لیست_وحدت
#مجلس_قوی
@Emam_kh
یه وقتهایی
تمام آرزوی زندگیات این میشود
کسی که دوستش داری چیزی از تو بخواهد!!
مولا جانم
شما از ما خواستهاید
برای #فرج بسیار دعا کنیم
اما ما غفلت کردهایم ...
▪️غروب روز جمعه دلم هوایی توست
▫️همه امید من آقا، به مهربانی توست
یا این دلِ شکستهی مارا صبور کن
یا لااقل بخاطر زینب س ظهور کن...
#امام_زمان
#جمعه
@Emam_kh
🔻بخشی از متن وصیتنامه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹امروز قرارگاه حسینبن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).
👈دشمنان در نزدیکی انتخابات شروع میکنن به ایجاد شبهه و تشویق مردم به رای ندادن اما مردم میدونن با رای دادن میتونن سرنوشت خودشون و تغییر بدن.
@Emam_kh
چـطوری درد کلیه رو ازبین ببریم؟🤔
👈 1ق.غ پونه کوهی + 1 ق.غ آویشن شیرازی + 2لیوان آب جوش باهم 30 دقیقه بجوشونید و با 1 ق عسل گرم گرم بخورید
- به محض خوردن درد خارج میشه
🌷فصل سوم ازعشق تا حوزه🌷
🌷 قسمت دهم 🌷
🌟 حاج محسن ، پسر عموم ،
🌟 قبل از ازدواج ،
🌟 دنبال خانه اجاره ای بود
🌟 گاهی با هم می رفتیم
🌟 و گاهی تنها می رفت .
🌟 بنگاه به بنگاه سر می زدیم
🌟 تا اینکه یک خانه پیدا کردیم
🌟 خودش به اهواز برگشت
🌟 و اسباب و وسایلش را از آنجا ،
👈 با خاور به قم فرستاد .
🌟 خاور ، نصف شب رسید
🌟 من نیز آنها را تحویل گرفتم .
🌟 و در خانه خودش گذاشتم .
🌟 و چند روز بعد از مراسم ازدواج ،
🌟 با همسرش و مادر خودش و مادر زنش ،
👈 به قم آمدند .
🌟 آن شب ، خانه ما ماندند
🌟 و فرداش برای چیدن وسایل ،
🌟 به خانه خودشان رفتند .
🌟 در قم ، غیر از حاج محسن ،
🌟 کس دیگری را نداشتیم ؛
🌟 و به هر بهانه ای ،
🌟 آنها را دعوت می کردیم .
🌟 یا خودمان به منزل آنها می رفتیم
🌟 اگر برای ما مهمان اهوازی می آمد
🌟 به حاج محسن هم می گفتیم ، بیاد
🌟 اگر برای حاج محسن مهمان می آمد ،
🌟 ما را هم دعوت می کرد .
🌟 گاهی به صورت اتفاقی ،
🌟 چندتا خانواده ، با هم می آمدند .
🌟 گاهی چند روز پشت سر هم ،
🌟 مهمانان متعددی می آمدند .
🌟 بنده خیلی از مهمان آمدن ،
👈 شادی و لذت می بردم .
🌟 اما متأسفانه بعضی از آنان ،
🌟 با کارهاشون ،
🌟 این لذت را از من می گرفتند .
🌟 مثلا ، خانم بنده ،
🌟 روحیه شاد و شوخ طبعی داشت
🌟 به خاطر همین ،
🌟 به خودشان اجازه می دادند ؛
🌟 تا با همسرم شوخی کنند ؛
🌟 و یا او را تشویق می کردند ؛
🌟 تا به شوخی و طنزگویی بپردازد ،
🌟 آن هم در مجلسی که ،
👈 محرم و نامحرم قاطی اند .
🌟 البته چندبار به خانمم نیز تذکر دادم
🌟 ولی متاسفانه ،
🌟 روحیه شوخ طبعی او ، ذاتی بود
🌟 و ترکش ، خیلی سخت بود .
🌟 من نیز به خاطر همین شوخی ها ،
🌟 حالم گرفته می شد ،
🌟 و در همان مجلس ،
🌟 غمگین و افسرده و عبوس می شدم
🌟 گاهی نیز ، تا چند روز بعد ،
🌟 از ناراحتی ، خودخوری می کردم .
🌷 فصل سوم از عشق تا حوزه🌷
🌷 قسمت یازدهم 🌷
🌟 قبل از عروسی حاج محسن ،
🌟 چون کسی رو در قم نداشتیم ؛
🌟 من و خانمم ،
🌟 خیلی به همدیگر وابسته شده بودیم
🌟 به طوری که ،
🌟 طاقت دوری همدیگر رو نداشتیم
🌟 غیر از همدیگر ، کسی رو نداشتیم
🌟 خانمم از من مهربونتر بود
🌟 و گاهی مثل مادر با من رفتار میکرد
🌟 بیمار که می شدم پرستار من می شد
🌟 و با محبت از من مراقبت می کرد ،
🌟 تا خوب می شدم .
🌟 گاهی که به تنهایی ، اهواز می رفت
🌟 در اهواز ، بهانه مرا می گرفت
🌟 و مثل بچه ها ،
🌟 در فراق من گریه می کرد .
🌟 آنقدر پشت سرم گریه می کرد ؛
🌟 تا خانوادم مجبور می شدند
🌟 او را دوباره به قم بفرستند
🌟 همه چی خوب بود .
🌟 تا اینکه درد و سختی بارداریش ،
🌟 روز به روز بیشتر می شد
🌟 و ویارش بدتر می شد
🌟 ما هم کسی را نداشتیم
🌟 که ازش کمک بگیریم .
🌟 چندبار به خانوادم زنگ زدم
🌟 اما کسی حاضر نمی شد بیاد قم
🌟 تا از این بیمار بیست ساله ،
🌟 که اولین حملش بود ، مراقبت کند
🌟 من هم که تجربه ای نداشتم
🌟 گریه ها و ناله ها و درد کشیدن هایش ، دلم را به درد می آورد .
🌟 نه می توانستم به اهواز بفرستمش ،
🌟 چون دکتر گفته بود
🌟 که مسافرت برایش خوب نیست
🌟 و نه طاقت دیدن اشکهایش را داشتم
🌟 ویارش خیلی بدتر شد
🌟 اوایل از بوی خانه و یخچال ، بدش می آمد
🌟 سپس تنفرش از پختن غذا
👈 و بوی غذای خودش بود .
🌟 سپس به حدی رسید
🌟 که حتی از بوی خودم ، متنفر شد
🌟 خسته و کوفته از سر کار که می آمدم خانه ،
🌟 با استقبال بدی روبرو می شدم
🌟 هر چه نزدیکش می شدم
🌟 حالش بدتر می شد .
🌟 خیلی بهم بر می خورد
🌟 خیلی از این حرکتش ، بدم اومد
🌟 من هم نمی دانستم ویار چیه
🌟 به ناچار بردمش خانه دخترخالهٔ بابام
🌟 که رفت و آمد خانوادگی باهم داشتیم
🌟 و تا یک ماه آنجا ماند .
🌟 تا حالش کمی بهتر شد .
🌷 ادامه دارد ... 🌷