eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.7هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟 در هر ساعت ، لطف و عنایت الهی را به دست آورید 🔸 رهبرانقلاب اسلامی حضرت : ، ماه مبارکی است؛ ماه توسل و تذکر و توجه و تضرع و استغاثه و محکم کردن پیوند دلهای محتاج و نیازمند ما به ذیل لطف و فضل الهی است. این روزها را قدر بدانید. هر یک روز ماه رجب، یک نعمت خداست. 🔹 در هر ساعتی از این ساعات، یک انسان اگر هوشمند و زرنگ و آگاه باشد، میتواند چیزی را به دست بیاورد که در مقابل آن، همه‌ی نعمتهای دنیا پوچ است؛ یعنی میتواند رضا و لطف و عنایت و توجه الهی را به دست آورد. 🔸 بعد از ماه رجب، ماه شعبان و بعد ماه رمضان است. برادران و خواهران مسلمان! ای صاحبان دلهای بیدار و مخصوصاً ای جوانان! این سه ماه را قدر بدانید. در این سه ماه، فرصت برای وصل کردن و منور نمودن دلها به لطف و نور پروردگار، بیش از همیشه است. ۱۳۶۹/۱۱/۱۹ @Emam_kh
🌹 اول رجب میلاد حضرت 🌸امام_باقر علیه‌السلام را به محضر مقدس 🌸حضرت_ولی‌عصر عجل الله فرجه تبریک عرض می‌کنیم. ┈••✾•🍃🌺🌿•✾••┈┈ @Emam_kh
. ♻️ احساس مرض بدتر از اصل مریض می‌گویند در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم دعوا داشتند. روزی با هم قرار گذاشتند هر کدام داروی بسازند و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری در آسایش باشد. یکی از همسایه‌ها رفت به عطاری بازار، قوی‌ترین سم را خرید و به همسایه داد تا بخورد. همسایه سم را خورد و رفت به خانه‌اش‌ او قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را پر از آب گرم کنند و یک ظرف دوغ پر نمک آماده سازند. همین که به خانه رسید ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و در آب حوض فرو رفت، کمی شنا کرد و پس از آن که معده اش تمیز شد، رفت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد. همسایه‌اش را که دید، گفت حالا نوبت من است که برایت سم درست کنم. رفت بازار نمد بزرگی خرید و دو کارگر آورد در زیر زمین به آنها گفت شما هر روز صبح تا شب فقط وظیفه دارید با چوب این نمدها را بکوبید. همسایه هر روز صدا را که می‌شنید، فکر می‌کرد طرفش در حال کوبیدن سم مخصوص اوست برای همین نگرانی بیشتری سراسر وجودش را می‌گرفت و می‌گفت: خدایا این چه سمی است که هر روز دارد می‌کوبد... پس از چند روز، بدون اینکه سمی رد و بدل شود همسایه از استرس مرد . سید_علیرضا_آل_داوود @Emam_kh
🌸🍂🌸 🌸 سلامتی خود را از خدا بخرید! 🌸🍃 امروز سه شنبه، روز اوّل ماه رجب است. 🌼 هر کس در روز اوّل هر ماه قمری، دو ركعت نماز به‌جا آورد؛ در ركعت اول، پس از سورۀ حمد، سى‌مرتبه سورۀ توحيد و در ركعت دوم هم بعد از سورۀ حمد، سى‌مرتبه سورۀ قدر بخواند و پس از نماز صدقه بدهد؛ سلامتى‌اش را در آن ماه از خدا خريده است. 🌼 این نماز را می‌توانید به‌صورت نشسته هم بخوانید. 🌼 اگر می‌خواهید همیشه از نظر سلامتی بیمه باشید، این نماز را در روز اوّل هر ماه قمری بخوانید. 🌼 مطابق بعضی روایات، بهتره این چند آیه و دعا را هم بعد از نماز بخوانید: 1️ «بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ». 2️⃣ «بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ». 3️⃣ «بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً». 4️⃣ «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِين». 🌼 منبع: کلیات مفاتیح‌الجنان، ص298؛ اعمال هر ماه نو. @Emam_kh
 ‼️کندن شاخه ای از درختان برای کاشتن در منزل 🔷س 2465: آیا کندن شاخه‌ای کوچک از درخت یا گیاهی که در پارک یا فضای عمومی وجود دارد برای کاشتن در منزل یا جای دیگر اشکال شرعی دارد؟ ✅ج: بله؛ اگر منع قانونی دارد اشکال دارد؛ اگر هم نمی‌دانید که منع قانونی دارد یا خیر، باز هم نمی‌توانید ببرید و در جای دیگری قلمه بزنید. اما اگر منع قانونی نداشته باشد اشکالی ندارد. البته معمولاً این کارها اجازه می‌خواهد. @Emam_kh
🔴 بدترین آفت پیروزی، غرور است 🔹پیروزی در میدان جنگ، در میدان ورزش و در انتخابات یک آفت جدی دارد و آن هم غرور است. غرّه شدن در پیروزی ها باعث می شود تا انسان دیگر تلاشی برای کسب موفقیت های بعدی و فتح قله های بلندتر نکند و همین باعث می شود تا از رقیب و حریف غفلت کرده و وقتی چشم باز کند خود و لشکر و جبهه خودی را خون آلود از شکست می بیند! 🔸به همین دلیل است که وقتی مجاهدین از جهاد و فتح و پیروزی در جنگ بازگشتند حضرت رسول الله فرمود: «مرحبا به قومى كه جهاد اصغر را به انجام رسانده‌اند و جهاد اكبر برایشان باقى است. گفتند: اى پیامبر خدا، جهاد اكبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس». (وسائل الشیعة، ج15، ص161) 🔹چرا؟ چون بعد از پیروزی همه فکر می کنند دیگر مبارزه تمام شده، جهاد تمام شده، کار و تلاش تمام شده، دشمنی ها تمام شده، پس نوبت خودمان است. نوبت سفره و شکم و شهوت و قدرت است! غافل از آنکه آن پیروزی و آن جهاد مقدمه ای بود برای مبارزه بزرگ تر. 🔸حالا که جریان انقلاب مدعی است پیروز شده؛ مدعی است توانسته در انتخابات با مشارکت متوسط رقابت را ببرد نوبت کار و جهاد است یا نوبت شکم و شهوت؟ نوبت تفریح و استراحت است یا جهاد و مبارزه؟ 🔹ما نباید به خوش خیالی و توهم دچار شویم. مشارکت 43 درصدی یک خطر جدی است. دلیل اصلی هم آن است که مردم می گویند ما در همه انتخابات ها شرکت کرده ایم ولی کارآمدی نمی بینیم. واقعیت این است که عملکرد ارکان اقتصادی و معیشتی نظام که همان دولت و قوه مجریه و مقننه است در این یک دهه باعث نارضایتی شدید مردم شده؛ لذا پشت کردن مردم به صندوق های رأی یک خطر جدی است. مبادا به پیروزی حداقلی در مجلس قانع شد. 🔸مجلس یازدهم اولویت هایی دارد که مهم ترین هایش معیشت و اقتصاد مملکت است مسئله ای که هیچ اولویتی برای مجلس لاریجانی نداشته! ریل گذاری برای دولت و مجبور کردن دولت به اجرای طرح هایی که موجب رضایت مردم شود با طرح و برنامه های جهادی و جنگی می تواند ممکلت را از یک آسیب جدی نجات دهد. 🔹مهم ترین رسالت فراهم کردنِ زمینه ی روی کار آمدنِ یک دولت جوان و حزب اللهی است؛ اما از چه طریقی؟ از طریق کارآمدی و خدمت جهادی به مردم در یکسال انتهایی دولت بی تدبیر و ناامید. داود_مدرسی_یان: @Emam_kh
🔸 توصیه های طب اسلامی برای پیشگیری و درمان بیماری های ویروسی همانند کرونا 🔸 اضطراب بیمار شدن و ناامیدی از درمان، خود عامل بیماری و تشدید درد است. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت ۳ به دیوار تکیه میدهم و نگاهم را به درخت کهنسال مقابل درب حوزه میدوزم... چند سال است که شاهد رفت و آمدهایی؟استاد شدن چند نفر را به چشم دل دیده ای؟....تو هم ؟ بی اراده لبخند میزنم به یاد چند تذکر ....چهار روز است که پیدایت نیست.... دو کلمه آخرت که به حالت تهدید در گوشم میپیچید.... .... خب اگه نروم چی؟ چرا دوستت مثل خروس بی محل بین حرفت پرید و..... دستی از پشت روی شانه ام قرار میگیرد! از جا میپرم و برمیگردم.... یک غریبه در قاب چادر. با یک تبسم و صدایی آرام.... _سلام گلم...ترسیدی؟ با تردید جواب میدهم _سلام....بفرمایید...؟ _مزاحم نیستم....یه عرض کوچولو داشتم. شانه ام را عقب میکشم.... _ببخشید بجا نیاوردم!!! لبخندش عمیق تر میشود.... _من؟؟!....خواهر مفتشم... * یک لحظه به خودم آمدم و دیدم چند ساعت است که مقابلم نشسته و صحبت میکند; _برادرم منو فرستاد تا اول ازت معذرت خواهی کنم خانومی اگر بد حرف زده....در کل حلالش کنی. بعد هم دیگه نمیخواست تذکر دهنده باشه! بابت این دوباری که با تو بحث کرده بود خیلی تو خودش بود. هی راه میرفت میگفت:آخه بنده خدا به تو چه که رفتی با نامحرم دهن به دهن گذاشتی....! این چهار پنج روزم رفته بود به قول خودش آدم شه!... _آدم شه؟؟؟.....کجا رفته؟؟؟ _اوهوم....کار همیشگی!وقتی خطایی میکنه بدون اینکه لباسی غدایی چیزی برداره قرآن،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساک دستی کوچیکو میره... _خب کجا میره؟!! _نمیدونم...ولی وقتی میاد خیلی لاغره... یجورایی با چشمانی گرد به لبهای خواهرت خیره میشوم... _توبه میکنه؟؟؟؟....مگه....مگه اشتباه از ایشون بود؟!! چیزی نمیگوید. صحبت را میکشاند به جمله آخر.... _فقط حلالش کن!....علاقه ات به طلبه ها رو هم تحسین میکرد...! .... اینم بزار به پای همینش * .... همنام پسر اربابی..... هر روز برایم عجیب تر میشوی..... تو متفاوتی یا ؟
قسمت ۴: کار نشریه به خوبی تمام شد و دوستی من با فاطمه سادات خواهرتو شروع آنقدر مهربان،صبور و آرام بود که به راحتی میشد اورا دوست داشت. حرفهایش راجب . همین حرفها به رفت و آمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد. گاها تماس تلفنی داشتیم و بعضی وقتها هم بیرون میرفتیم تا بشود سوژه عکاسی من.... جلوه خاصی داشت در کادر تصویر. کم کم متوجه شدم خانواده نسبتا پرجمعیتی هستید. علی اکبر،سجاد،علی اصغر،فاطمه و زینب با مادروپدری که در چند برخورد کوتاه توانسته بودم ببینمشان. برادر بزرگتری و مابقی طبق نامشان از تو کوچیکتر.... نام پدرت حسین و مادرت زهرا. حتی این چینش اسمها برایم عجیب بود. تورا دیگر ندیدم و فقط چندجمله ای بود که فاطمه گاهی بین حرفهایش از تو میگفت. دوستی ما روز به روز محکم تر میشد ودر این فاصله خبر اردوی به گوشم رسید.... _فاطمه سادات؟ _جانم؟ _توام میری؟ _کجا؟ _اممم...با داداشت.... راهیان نور؟.... _آره! ما چند ساله میریم. بادودلی و کمی مِن و مِن میگویم: _میشه منم بیام؟! چشمانش برق میزند.... _دوست داری بیای؟ _عاوره.... خیلی. _چراکه نشه!فقط..... گوشه چادرش را میکشم.... _فقط چی؟ نگاه معناداری به سرتاپایم میکند.... _باید چادر سرکنی! سرکج میکنم،ابرو بالا میندازم.... _مگه حجابم بده؟ _نه!کی گفته بده؟!.... اما جایی که ما میریم حرمت خاصی داره‌!در اصل رفتن اونها به خاطر همین سیاهی بوده.... حفظ این... و کناری از چادرش را بادست سمتم میگیرد... دوست داشتم هر طور شده همراهشان شوم. حال و هوایشان را دوست داشتم. زندگی شان بوی غریب و آشنایی از محبت میداد.... محبتی که من در زندگی ام دنبالش میگشتم،حالا اینجاست....بین این افراد. قرار شد در این سفرم بشوم عکاس اختصاصی خواهر برادری که مهرشان به دلم نشسته بود تصمیمم را گرفتم.... حجاب_میکنم_قربه_الی_الله ادامه_دارد..... به قلم:محیا سادات هاشمی 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂